notion

/ˈnoʊʃn̩//ˈnəʊʃn̩/

معنی: اندیشه، خیال، عقیده، ادراک، مفهوم، فکر، تصور، خاطر، خاطره، نظریه، پندار
معانی دیگر: تصویر مغزی، عقیده ی کلی، انگاشت، اندیشه ی مبهم، وهم، هوس، نظر، باور، اعتقاد، برداشت، منظور، نقشه، چشم دید، مقصود، قصد، نیت، فکری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an idea, opinion, or view.
مترادف: idea, thought, view
مشابه: abstraction, assumption, belief, concept, conviction, impression, opinion

- The notion that the earth moved around the sun was unacceptable to church leaders of the time.
[ترجمه نگار قدیریان] این تصور که زمین اطراف خورشید حرکت می کند، برای رهبران کلیسا قابل قبول نبود.
|
[ترجمه مهرشاد] این تصور که زمین به دور خورشید میچرخد در آن زمان برای رهبران کلیسا غیر قابل قبول بود
|
[ترجمه گوگل] این تصور که زمین به دور خورشید حرکت می کند برای رهبران کلیسا آن زمان غیرقابل قبول بود
[ترجمه ترگمان] این تصور که زمین اطراف خورشید حرکت می کند برای رهبران کلیسا قابل قبول نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a general or ill-formed idea.
مترادف: concept, idea
مشابه: abstraction

- I have some notions about teaching that I'd like to develop and put into practice.
[ترجمه Ashkan] من ایده هایی راجع به آموزش دارم که مایلم آن ها را بسط داده و به اجرا در بیاورم.
|
[ترجمه گوگل] من مفاهیمی در مورد تدریس دارم که می‌خواهم آن‌ها را توسعه دهم و در عمل به کار ببرم
[ترجمه ترگمان] من ایده هایی درباره آموزش دارم که دوست دارم توسعه بدهم و عملی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a fanciful idea or impulse.
مترادف: abstraction, conceit, crotchet, fancy, idea, kink, whim, whimsy
مشابه: caprice, dream, eccentricity, humor, vagary

- I suddenly had a notion to go out and buy myself a dog.
[ترجمه گوگل] ناگهان فکر کردم بیرون بروم و برای خودم سگ بخرم
[ترجمه ترگمان] ناگهان فکری به ذهنم رسید که بروم و یک سگ بخرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. preconceived notion
تصور پیش پنداشت

2. the old notion that the sun rotates around the earth
آن عقیده ی قدیمی مبنی براینکه خورشید دور زمین می گردد

3. she took the notion of swimming in that stormy sea
او به سرش زد که در آن دریای طوفانی شنا کند.

4. i have no adequate notion of what the fifth dimension means
من تصور کافی درباره ی مفهوم بعد پنجم ندارم.

5. she had the sudden notion to invite all her relatives
ناگهان هوس کرد که همه ی خویشاوندان خود را دعوت کند.

6. I have long since abandoned the notion that higher education is essential to either success or happiness. Hot houses of learning do not always grow anything edible.
[ترجمه learner] Long since مدتهاست . خیلی وقته.
|
[ترجمه گوگل]مدتهاست که این تصور را که تحصیلات عالی برای موفقیت یا خوشبختی ضروری است را کنار گذاشته ام خانه های گرم یادگیری همیشه چیزی خوراکی رشد نمی کنند
[ترجمه ترگمان]من مدت ها است که این اندیشه را رها کرده ام که آموزش عالی برای موفقیت یا سعادت ضروری است خانه های گرم یادگیری همیشه هر چیز خوردنی را پرورش نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was prepossessed with the notion of her own superiority.
[ترجمه کیا] او اعتقاد وسواسگونه ای به برتری خود داشت
|
[ترجمه گوگل]او درگیر تصور برتری خودش بود
[ترجمه ترگمان]به فکر برتری خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I have only a vague notion of what she does for a living.
[ترجمه گوگل]من فقط یک تصور مبهم از کاری که او برای امرار معاش انجام می دهد دارم
[ترجمه ترگمان]من فقط یک تصور مبهم دارم که او برای امرار معاش چه کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "Breach of the peace" is a notoriously imprecise notion.
[ترجمه گوگل]"نقض صلح" یک مفهوم کاملاً نادرست است
[ترجمه ترگمان]\"نقض صلح\" یک مفهوم بسیار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The notion of abuse has wider connotations than the physical.
[ترجمه گوگل]مفهوم سوء استفاده مفاهیم گسترده تری نسبت به فیزیکی دارد
[ترجمه ترگمان]مفهوم آزار و اذیت معانی بیشتری نسبت به کاربرد فیزیکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I haven't the faintest notion what they mean.
[ترجمه گوگل]من اصلاً متوجه منظور آنها نیستم
[ترجمه ترگمان]اصلا نفهمیدم منظورشون چی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I had a notion that she originally came from Poland.
[ترجمه گوگل]من تصور می کردم که او در اصل از لهستان آمده است
[ترجمه ترگمان]من تصور می کردم که اصالتا اهل لهستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The traditional notion of marriage goes back thousands of years.
[ترجمه گوگل]مفهوم سنتی ازدواج به هزاران سال پیش برمی گردد
[ترجمه ترگمان]مفهوم سنتی ازدواج هزاران سال پیش باز می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One common Chinese notion is that the elders ought to be respected.
[ترجمه گوگل]یکی از تصورات رایج چینی ها این است که باید به بزرگان احترام گذاشت
[ترجمه ترگمان]یک عقیده رایج در چین این است که بزرگان باید محترم شمرده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some people have the erroneous notion that one can contract AIDS by giving blood.
[ترجمه گوگل]برخی افراد این تصور غلط را دارند که با دادن خون می توان به ایدز مبتلا شد
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم این تصور غلط را دارند که فرد می تواند با دادن خون به ایدز کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I haven't the faintest notion how to get there.
[ترجمه گوگل]من نمی دانم که چگونه می توانم به آنجا برسم
[ترجمه ترگمان]اصلا نمی دانم چه طور باید به آنجا برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. An employee sold him on the notion that cable was the medium of the future.
[ترجمه learner] : cable tv :Cable : تلویزیون کابلی
|
[ترجمه گوگل]کارمندی او را با این تصور فروخت که کابل رسانه آینده است
[ترجمه ترگمان]یکی از کارمندان او را به این مفهوم فروخت که سیم رابط آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

ادراک (اسم)
understanding, impression, notion, perception, realization, conception, uptake, scent, cognition, headpiece, savvy, cognizance, conceptualization, hindsight, mother wit, sentience

مفهوم (اسم)
hang, substance, meaning, sense, significance, implication, signification, effect, intention, purport, notion, concept, contents, tenor, raison d'etre

فکر (اسم)
opinion, intent, intention, thought, idea, notion, concept, speculation

تصور (اسم)
supposition, vision, if, supposal, fancy, idea, notion, imagination, visualization, image, picture, conception, conceptualization

خاطر (اسم)
impression, thought, remembrance, idea, notion, mind, mood, humor, memory, recollection

خاطره (اسم)
impression, thought, reminiscence, idea, memoir, notion, memory, recollection

نظریه (اسم)
view, opinion, viewpoint, notion, point of view, recommendation, outlook, look-out, theory

پندار (اسم)
supposition, opinion, thought, notion

تخصصی

[ریاضیات] مفهوم

انگلیسی به انگلیسی

• concept; opinion; idea, urge
a notion is a belief or idea.

پیشنهاد کاربران

پنداشت
مفهوم
مثال: She had no notion of what to expect.
او هیچ مفهومی از آنچه که باید انتظار داشته باشد نداشت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
notion ( n ) ( noʊʃn ) =an idea, a belief, or an understanding of sth, e. g. He has no notion of the difficulty of the problem. notional ( adj ) , notionally ( adv )
notion
دوستان خود کلمه notion در حالت مفرد یعنی، تصور، عقیده ایده، ادراک،
ولی اگه جمع notions باشه توی آمریکن یعنی وسایل خیاطی، مثل نخ و سوزن و قیچی
مفهوم آهنجیده یا انتزاعی
در مقایسه با کلمه ی concept که به معنای مفهوم انضمامی است
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : notion
✅️ صفت ( adjective ) : notional
✅️ قید ( adverb ) : notionally
I haven't a notion.
هیچ ایده ای ندارم. / اصلاً نمی دونم.
Notion ترجمه انگلیسیِ واژه begriff در اندیشه هگل است که در فارسی اغلب "مفهوم"، البته مفهوم انضمامی در تقابل با مفهوم انتزاعی، ترجمه می شود.
باور، ایده
ایده، نظریه
استنباط، نگرش/مفهوم
notion ( noun ) = عقیده کلی، باور، تصور، نظر، فکر، مفهوم، ذهنیت
معانی دیگر >>>> {احساس، حدس، گمان، فرضیه، ظن ( برداشت یا احساس شهودی درباره چیزی ) }، {تصور، خیال، انگاره، وهم، انگاشت، پنداشت ( یک نمایش ذهنی یا ایده ) }، {هشیاری، ادراک، آگاهی ( درک ذهنی از هر آنچه ممکن است شناخته شود ، فکر شود یا تصور شود ) }، {هوی و هوس، تمایل فکری، تخیلات ذهنی ( انگیزه یا تمایلی ، خصوصاً از نوع غریب ) }، {خرده ریزه، خرت و پرت ( به صورت جمع ( notions ) موارد بسیار کوچک و ترجیحاً مفید ) }، {عقیده دینی، باور، ایدئولوژی، آموزه ( اعتقادی یا مجموعه ای از اعتقادات که توسط یک کلیسا ، یک حزب سیاسی یا گروه دیگر حفظ و آموزش داده می شود ) }، {پیشفرض، پیش تصور، پیش داوری ( یک نظر قبل از به دست آوردن شواهد کافی ، به ویژه به عنوان نتیجه تعصب یا قضاوت نابجا، شکل گرفته است ) }، {کلیشه، عادت، رسم، عرف معمول ( تصویری یا ایده ای کاملاً نگه داشته شده اما ثابت و کاملاً ساده از نوع خاصی از افراد یا چیزها ) }، {خرافه، افسانه، باور غلط ( اعتقاد به نشانه چیزهای آینده که رخ خواهد داد ) }، {مضحکی، چرندی، پوچی ( ویژگی مسخره بودن ) }، {وحدت رویه، مضمون تکرار شونده، نشانه، کلیشه ( چیزی که در یک ژانر یا نوع هنری یا ادبیات تکرار می شود ) }، {بَدلی، اسباب بازی ( در مورد یک زیور آلات یا جواهرات نمایشی کوچک ) }، {اشاره ( اشاره جزئی به چیزی ) }، {آرزو، خیال، توهم ( یک آرزو یا جاه طلبی بلند پروازانه ) }، {نقطه نظر، عامل، نمود، عنصر، جنبه ( واقعیتی که در تصمیم گیری در مورد چیزی مورد توجه قرار می گیرد ) }
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه های : Concept ، impression
misguided notions of male superiority = تصورات غلط از برتری مرد
examples :
1 - I don't think he has any notion of the seriousness of the situation.
فکر نمی کنم او تصوری از جدی بودن شرایط داشته باشد.
2 - some outlandish notions about the origin of the solar system have been disproved.
برخی نظرات عجیب در مورد منشا منظومه شمسی رد شده اند.
3 - the traditional notion of marriage goes back thousand of years.
مفهوم سنتی ازدواج به هزار سال پیش برمی گردد.
4 - The show's director rejects the notion that seeing violence on television has a harmful effect on children.
کارگردان نمایش این ذهنیت ( عقیده ) را رد می کند که دیدن خشونت در تلویزیون تأثیر مضر روی کودکان دارد.
5 - I have only a vague notion of what she does for a living.
من فقط ذهنیت مبهمی از آنچه که او برای امرار معاش انجام می دهد دارم.

Nation of unconscious
مفهوم ناهشیار
اندیشه
✔️تصویر مغزی، عقیده ی کلی، اندیشه ی مبهم
the essay did illustrate his willingness to challenge Washington’s conventional wisdom about the roots of foreign policy dilemmas and received notions about American righteousness
NEW YORK TIMES@
پنداره. نباید پنداره را با مفهوم concept اشتباه گرفت
تصور، معنا، مفهوم
در امریکا به معنای لوازم خیاطی نیز استفاده می شود.
فرضیه
ایده
انگاره
نظریه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس