notify

/ˈnoʊtɪfaɪ//ˈnəʊtɪfaɪ/

معنی: اعلام کردن، اخطار کردن، اگاهی دادن، اگاه ساختن، اعلام داشتن
معانی دیگر: اطلاع دادن، خبردادن، آگاه کردن، آگهداد کردن، اخطاریه فرستادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: notifies, notifying, notified
مشتقات: notifiable (adj.), notifier (n.)
• : تعریف: to give notice to; tell or inform, esp. formally.
مترادف: acquaint, advise, apprise, inform, tell
مشابه: alert, enlighten, warn

- The contest judges notified the winners by mail.
[ترجمه گوگل] داوران مسابقه از طریق پست به برندگان اطلاع دادند
[ترجمه ترگمان] داوران مسابقه با پست به برندگان اطلاع دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Who should we notify in case of an emergency?
[ترجمه Soroushgh97] درمواقع اظطراری ما باید چه کسی را مطلع کنیم؟یا باید به چه کسی اطلاع بدهیم
|
[ترجمه گوگل] در مواقع اضطراری به چه کسی اطلاع دهیم؟
[ترجمه ترگمان] چه کسی باید در مواقع ضروری به ما اطلاع بده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The landlord notified the tenants that the water would be shut off in the morning.
[ترجمه گوگل] صاحبخانه به مستاجرین اطلاع داد که آب در صبح قطع می شود
[ترجمه ترگمان] کاروانسرا دار به مستاجران اطلاع داد که فردا آب در آن بسته خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. please notify us of your change of address
لطفا تغییر نشانی خود را به آگاهی ما برسانید.

2. you must notify the police immediately
بایستی فوری به شهربانی اطلاع بدهی.

3. Kindly notify us when this is put into effect.
[ترجمه گوگل]لطفاً هنگامی که این مورد اجرا شد به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا به ما اطلاع دهید چه زمانی این کار به اجرا در خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you see anything suspicious you should notify the police immediately.
[ترجمه گوگل]در صورت مشاهده موارد مشکوک باید بلافاصله به پلیس اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]اگه چیز مشکوکی دیدی باید سریعا به پلیس خبر بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We shall notify you as soon as he arrives.
[ترجمه گوگل]به محض ورود او به شما اطلاع خواهیم داد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه رسید خبرت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All those appearing on the register must notify the authorities of any change of address.
[ترجمه گوگل]همه کسانی که در ثبت نام ظاهر می شوند باید هر گونه تغییر آدرس را به مقامات اطلاع دهند
[ترجمه ترگمان]همه کسانی که در این دفتر ظاهر می شوند باید به مقامات هر گونه تغییر آدرس اطلاع دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She confirmed that she would notify the police and the hospital.
[ترجمه گوگل]او تایید کرد که به پلیس و بیمارستان اطلاع خواهد داد
[ترجمه ترگمان]او تایید کرد که پلیس و بیمارستان را مطلع خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. First we must notify all the interested parties.
[ترجمه گوگل]ابتدا باید به تمامی علاقمندان اطلاع دهیم
[ترجمه ترگمان]اول باید به همه parties ها خبر بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We'll notify the time of the meeting on the bulletin board.
[ترجمه گوگل]زمان جلسه را در تابلوی اعلانات اعلام می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما زمان ملاقات با تابلوی اعلانات را اعلام خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We'll have to notify the next of kin of his death.
[ترجمه گوگل]ما باید مرگ او را به اطلاع خویشاوندان بعدی برسانیم
[ترجمه ترگمان]باید به نزدیک ترین وارث مرگش اطلاع بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You'll need to notify security if you want to work late in the office.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید تا دیر وقت در دفتر کار کنید، باید به امنیت اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید تا دیر وقت در دفتر کار کنید، باید به حراست اطلاع بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I am glad to notify you that your mother has arrived.
[ترجمه گوگل]خوشحالم که به شما اطلاع می دهم که مادرتان آمده است
[ترجمه ترگمان]خوشحالم که به شما اطلاع می دهم که مادر شما رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Notify to the supreme headquarters at once.
[ترجمه گوگل]بلافاصله به ستاد عالی اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]فورا به مرکز فرماندهی عالی خبر بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You are able to notify up to eight days' illness by self-certification.
[ترجمه گوگل]شما می توانید تا هشت روز بیماری را با تاییدیه خود اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از طریق صدور گواهی نامه خود به هشت روز بیماری اطلاع دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعلام کردن (فعل)
acclaim, declare, promulgate, notify, blazon, enunciate, herald, exclaim

اخطار کردن (فعل)
notify, announce, previse

اگاهی دادن (فعل)
brief, notify, inform, apprise, apprize

اگاه ساختن (فعل)
notify

اعلام داشتن (فعل)
notify

تخصصی

[حقوق] اطلاع دادن، اخطار دادن

انگلیسی به انگلیسی

• inform, advise, tell, warn (especially officially)
if you notify someone of something, you officially inform them of it.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : notify
✅️ اسم ( noun ) : notification
✅️ صفت ( adjective ) : notifiable
✅️ قید ( adverb ) : _
ابلاغ کردن ( در متون حقوقی )
?Why didn't you notify us
چرا بهمون خبر ندادی چرا خبرمون نکردی
Notify me
خبرم کن
To notify someone
هشدار دادن
خبر دادن

بپرس