• : تعریف: without any stops or pauses. • مترادف: constantly, continuous, continuously, endless, endlessly, incessantly, steadily, unbroken, unceasing, unceasingly, unremitting, unremittingly • متضاد: occasional, occasionally • مشابه: around the clock, ceaseless, ceaselessly, continual, continually, express, relentless, relentlessly
- a nonstop flight
[ترجمه گوگل] یک پرواز بدون توقف [ترجمه ترگمان] یه پرواز بدون توقف [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He talked nonstop during dinner.
[ترجمه A.A] او موقع شام یک ریز حرف زد
|
[ترجمه گوگل] در طول شام بی وقفه صحبت می کرد [ترجمه ترگمان] سر شام بدون توقف حرف می زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a nonstop flight
پرواز مستقیم (بدون فرود آمدن در راه)
2. it rained nonstop
لاینقطع باران آمد.
3. We took a nonstop flight to Los Angeles.
[ترجمه گوگل]با یک پرواز بدون توقف به لس آنجلس رفتیم [ترجمه ترگمان]ما یک پرواز بدون توقف به لس آنجلس داشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She talked nonstop for over an hour.
[ترجمه گوگل]او بیش از یک ساعت بی وقفه صحبت کرد [ترجمه ترگمان]بیش از یک ساعت بدون توقف حرف می زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He worked nonstop for eight hours.
[ترجمه گوگل]او هشت ساعت بدون وقفه کار کرد [ترجمه ترگمان]اون بدون توقف ۸ ساعت کار می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The nonstop news reports jacked up the emotions.
[ترجمه گوگل]گزارش های خبری بی وقفه احساسات را تقویت کرد [ترجمه ترگمان]گزارش های خبری بدون توقف احساسات را گزارش دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The President's surrogates have been campaigning for him nonstop.
[ترجمه گوگل]جانشینان رئیس جمهور بی وقفه برای او کمپین می کردند [ترجمه ترگمان]وکلای رئیس جمهور بدون توقف برای او مبارزه کرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The reasoning was elaborate, the product of nonstop local gossip since a series of strange events on June
[ترجمه گوگل]استدلال مفصل بود، محصول شایعات بی وقفه محلی پس از یک سری رویدادهای عجیب در ژوئن [ترجمه ترگمان]از آن زمان که یک سلسله رویداده ای عجیب در ماه ژوئن اتفاق افتاد، این استدلال به تفصیل شرح داده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It was pouring down nonstop.
[ترجمه گوگل]بی وقفه می بارید پایین [ترجمه ترگمان]بی وقفه باران می بارید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. That afternoon I drove nonstop over the back roads of Ames and Bern townships.
[ترجمه گوگل]بعدازظهر آن روز بدون توقف بر روی جاده های پشتی شهرستان های ایمز و برن رانندگی کردم [ترجمه ترگمان]آن روز بعد از ظهر بدون توقف بر جاده های پشتی ایمز و برن townships راندم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Now she has swapped all that for a nonstop international round of meetings, negotiations, lectures, media appearances.
[ترجمه گوگل]اکنون او همه اینها را با یک دور بین المللی بدون وقفه از جلسات، مذاکرات، سخنرانی ها و حضور در رسانه ها عوض کرده است [ترجمه ترگمان]اکنون او تمام این موارد را با یک دور بین المللی بدون توقف جلسات، مذاکرات، سخنرانی ها و حضور رسانه ها معاوضه کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. No more nonstop basketball for couch potato Congressional staff members.
[ترجمه گوگل]دیگر بسکتبال بیوقفه برای اعضای ستاد کنگره وجود ندارد [ترجمه ترگمان]دیگر بسکتبال بدون توقف برای اعضای کنگره عضو کنگره سیب زمینی وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Radio Saigon played nonstop rock and roll, and it was on morning, noon, and night.
[ترجمه گلی افجه ] رادیو سایگون بی وقفه راک اند رول ( سبک موسیقی ) پخش می کرد صبح , ظهر و شب
|
[ترجمه گوگل]رادیو سایگون بی وقفه راک اند رول پخش می کرد و صبح، ظهر و شب بود [ترجمه ترگمان]رادیو سایگون سنگی بدون توقف پخش کرد و صبح، ظهر و شب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It rains nonstop from the moment I step off the plane.
[ترجمه سرداری] از لحظه ای که از هواپیما قدم بیر ون گذاشتم بی وقفه باران می بارد.
|
[ترجمه گوگل]از لحظه ای که از هواپیما پیاده می شوم بی وقفه باران می بارد [ترجمه ترگمان]از لحظه ای که از هواپیما پیاده می شوم باران می بارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[آب و خاک] یکسره [نساجی] یکسره (بدون وقفه)
انگلیسی به انگلیسی
• ceaselessly, continuously; express (about a bus, train, etc.) without stop; ceaseless, continuous; express (about a bus, train, etc.) a non-stop activity continues without any pauses or breaks.
پیشنهاد کاربران
۱. یکسره. بدون توقف ۲. بی وقفه. مدام. یک ریز مثال: I talked non - stop about war all day. من تمام روز بی وقفه و مدام درباره جنگ صحبت کردم.
یک نفس. [ ی َ / ی ِ ن َ ف َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) یک دم. یک لحظه. به اندازه یک دم زدن. || بی توقف. ( یادداشت مؤلف ) . بی امان : که ما را در آن ورطه یک نفس زننگ دو گفتن به فریاد رس. سعدی. - یک نفس رفتن و یک نفس دویدن ؛ بی توقف رفتن. - یک نفس زدن ؛ چیزی گفتن. ( آنندراج ) .