اسم ( noun )
• (1) تعریف: something, or a collection of things, that is meaningless, illogical, foolish, or absurd.
• مترادف: baloney, bosh, bunk, flap-doodle, gibberish, hogwash, hooey, moonshine, rot, rubbish
• مشابه: balderdash, bilge, blather, drivel, flummery, humbug, inanity, jabber, mumbo jumbo, piffle, stupidity, twaddle
• مترادف: baloney, bosh, bunk, flap-doodle, gibberish, hogwash, hooey, moonshine, rot, rubbish
• مشابه: balderdash, bilge, blather, drivel, flummery, humbug, inanity, jabber, mumbo jumbo, piffle, stupidity, twaddle
- The sentence was so ungrammatical that it was nonsense to me at first.
[ترجمه Parisa_Kh] آن جمله به طوری از نظر قواعد ناقص بود که در ابتدا برای من خارج از منطق بود.|
[ترجمه عیسی علوی] جمله چنان غیرگرامری بود که در ابتدا برایم بی معنی بود|
[ترجمه گوگل] این جمله آنقدر غیر دستوری بود که در ابتدا برای من مزخرف بود[ترجمه ترگمان] جمله چنان واضح بود که اولش برایم بی معنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She sometimes talks nonsense in her sleep.
[ترجمه Delose] او بعضی وقتا درخواب یاوه ( مزخرف ) میگوید|
[ترجمه red rose] او گاهی درخواب صحبت میکنه وپَرت وپلا میگه|
[ترجمه گوگل] او گاهی اوقات در خواب مزخرف می گوید[ترجمه ترگمان] گاهی در خواب چرت می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He thinks these abstract paintings are sheer nonsense.
[ترجمه گوگل] او فکر می کند این نقاشی های انتزاعی مزخرف محض هستند
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که این نقاشی های انتزاعی پوچ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که این نقاشی های انتزاعی پوچ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They thought the product idea was nonsense and it would never make any money.
[ترجمه گوگل] آنها فکر میکردند ایده محصول مزخرف است و هرگز پولی در بر نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان] آن ها فکر می کردند که ایده محصول بی معنی است و هرگز هیچ پولی نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها فکر می کردند که ایده محصول بی معنی است و هرگز هیچ پولی نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: impertinent or frivolous behavior.
• مترادف: monkey business, shenanigans, tomfoolery
• مشابه: antics, fatuity, folly, frivolity, high jinks, inanity, mischief, stupidity
• مترادف: monkey business, shenanigans, tomfoolery
• مشابه: antics, fatuity, folly, frivolity, high jinks, inanity, mischief, stupidity
- The student's nonsense irritated the teacher.
[ترجمه گوگل] مزخرفات دانش آموز باعث عصبانیت معلم شد
[ترجمه ترگمان] این چرت و پرت ها معلم را عصبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این چرت و پرت ها معلم را عصبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: anything useless or trivial.
• مترادف: frills
• مشابه: humbug, stuff, superfluities, trifles, triviality
• مترادف: frills
• مشابه: humbug, stuff, superfluities, trifles, triviality
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: used in response to something considered absurd, ridiculous, or highly unlikely to be true.
• مترادف: baloney, humbug, rot
• مشابه: bullshit
• مترادف: baloney, humbug, rot
• مشابه: bullshit
- Nonsense! You'll be walking again in no time!
[ترجمه سسسس] مزخرفه، تو به زودی دوباره راه میری!|
[ترجمه گوگل] مزخرف! در کمترین زمان دوباره پیاده روی خواهید کرد![ترجمه ترگمان] چه مزخرفاتی! تو هیچ وقت دوباره راه میری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Nonsense! We don't need anybody's help.
[ترجمه گوگل] مزخرف! ما به کمک کسی نیاز نداریم
[ترجمه ترگمان] چه مزخرفاتی! ما به کمک کسی احتیاج نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چه مزخرفاتی! ما به کمک کسی احتیاج نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید