nice

/ˈnaɪs//naɪs/

معنی: خوب، خوش ایند، دلپذیر، نجیب، مودب، دلپسند
معانی دیگر: دقیق، ظریف، لطیف، حساس، مویین، پر ظرافت، (شخص یا ابزار) پردقت، پرمهارت، موی بین، موی سنج، آگاه به تفاوت های اندک، ریزسنج، باریک بین، موشکاف، (رفتار و اخلاق) پرملاحظه، محتاط و پیش اندیش، با وجدان، آدم خوب، (واژه ی کلی که برای بیان خشنودی به کار می رود) خوشایند، متوافق، جذاب، گیرا، قشنگ، نازنین، ملاحظه کار، متواضع، با ادب، با معرفت، محترم، متعارف، طبق رسوم و سنت ها، با خوش سلیقگی، عالی، معرکه، مشکل پسند، دیرخشنود، با فرهنگ، فرهیخته، (مهجور) نادان، احمق، ابله، (مهجور) خجالتی، کمرو، پرناز، (عامیانه) به طور خوشایند، به خوبی، (کنایه وار) بد، ناخوشایند، شهر نیس (در جنوب شرقی فرانسه)، مطلوب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: nicer, nicest
مشتقات: nicely (adv.), niceness (n.)
(1) تعریف: agreeable; attractive.
مترادف: agreeable, attractive, pleasant
متضاد: mean, nasty
مشابه: charming, likable, personable, seemly, sweet, winning, winsome

- She trusted him because he had a nice face.
[ترجمه nazanin] او به آن اعتماد کرد زیرا او چهره دلنشینی داشت
|
[ترجمه امیر] خوب، خیلی خوب
|
[ترجمه علیرضاپازکیان] به او اعتماد داشتشاید از چهره زیبا یا جذاب او
|
[ترجمه ارمیا] آن زن به آن پسر اعتماد کرد، زیرا او قیافه ی جذاب و دلنشینی داشت
|
[ترجمه گوگل] او به او اعتماد کرد زیرا چهره خوبی داشت
[ترجمه ترگمان] او به او اعتماد داشت، چون صورت قشنگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hotel looked a bit rundown from the outside, but it was really very nice.
[ترجمه احمد قربانی] هتل از بیرون کمی خراب به نظر می رسید ، اما واقعا بسیار خوب بود
|
[ترجمه گوگل] هتل از بیرون کمی مخروبه به نظر می رسید، اما واقعاً بسیار زیبا بود
[ترجمه ترگمان] هتل کمی از بیرون به نظر می رسید، اما خیلی خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: enjoyable; pleasant.
مترادف: delightful, enjoyable, good
متضاد: unpleasant
مشابه: cool, pleasant, pleasing, pleasurable, swell

- I hope you have a nice time at your sister's.
[ترجمه سامی] امیدوارم زمان هوبی در کنار خواهرتان داشته باشی
|
[ترجمه احمد قربانی] امیدوارم لحظات خوبی را پیش خواهرت سپری کنی
|
[ترجمه ...] هتل از بیرون کمی مخروبه به نظر می رسید، اما واقعاً بسیار زیبا بود.
|
[ترجمه Lika Katsuki] امیدوارم روز خوبی در کنار خواهرت داشته باشی
|
[ترجمه علی] امیدوارم وقت خوبی برای خواهرت داشته باشی
|
[ترجمه گوگل] امیدوارم لحظات خوبی رو پیش خواهرت سپری کنی
[ترجمه ترگمان] امیدوارم زمان خوبی برای خواهرت داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: thoughtful of others; courteous; kind.
مترادف: considerate, courteous, gracious, kind, polite, well-mannered
متضاد: nasty, rough, unrefined
مشابه: amiable, decent, decorous, fine, genteel, refined, respectable, seemly, well-bred

- It was nice of her to visit me in the hospital.
[ترجمه علی] من خوشحال بودم وقتی که آن مرا در بیمارستان دید
|
[ترجمه گوگل] خوشحالم که او مرا در بیمارستان ملاقات کرد
[ترجمه ترگمان] خیلی خوب بود که او مرا در بیمارستان ملاقات می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He is a very nice man, always offering to help and always willing to listen.
[ترجمه گوگل] او مرد بسیار خوبی است، همیشه به شما کمک می کند و همیشه مایل به گوش دادن است
[ترجمه ترگمان] او مرد بسیار خوبی است، همیشه پیشنهاد کمک می کند و همیشه مایل است که گوش بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: showing a high degree of skill or craftsmanship.
مترادف: fine, skillful
مشابه: adept, clever, exquisite, painstaking

- They're expensive shoes but they show nice handiwork.
[ترجمه گوگل] آنها کفش های گران قیمتی هستند اما کارهای دستی خوبی را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان] آن ها کفش های گران قیمت هستند، اما کاره ای خوب را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: of good reputation; virtuous.
مترادف: good, respectable, virtuous
متضاد: nasty, rotten
مشابه: decent, proper

- They wanted their daughter to marry a nice boy, not one of these ruffians.
[ترجمه گوگل] آنها می خواستند دخترشان با یک پسر خوب ازدواج کند، نه یکی از این بداخلاقی ها
[ترجمه ترگمان] آن ها می خواستند دخترشان با یک پسر خوب ازدواج کنند، نه یکی از این حرامی ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: of great subtlety or fineness.
مترادف: fine, subtle
متضاد: rough
مشابه: clever, delicate, discernible, discriminable

- There is a nice distinction between these two things that many people miss.
[ترجمه گوگل] تمایز خوبی بین این دو چیز وجود دارد که بسیاری از مردم آن را از دست می دهند
[ترجمه ترگمان] تمایزی میان این دو چیز وجود دارد که بسیاری از مردم آن را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. nice girls do not go there alone
دخترهای نجیب تنها آنجا نمی روند.

2. nice judgement
داوری پردقت

3. nice measurements with special instruments
اندازه گیری های مو شکافانه با ابزار ویژه

4. nice weather
هوای خوب

5. nice and
(عامیانه) کاملا،به طور خوشایند،به خوبی

6. a nice day
یک روز خوب

7. a nice distinction between two meanings of a word
تمایز دقیق میان دو معنی یک واژه

8. a nice point of law
نکته ی ظریف حقوقی

9. a nice problem
مسئله ی حساس

10. how nice of julie to bring the flowers
جولی چقدر لطف کرد که گل ها را آورد.

11. how nice of you to come!
چقدر خوب کردید آمدید!

12. the nice dishes at the party
خوراک های خوب در مهمانی

13. "what a nice day!" ali remarked
علی گفت: ((چه روز خوبی !))

14. (having) a nice shape
خوش ریخت

15. be nice to someone
با کسی خوشرفتاری کردن،روی خوش نشان دادن،لطف داشتن

16. a very nice distinction
تمایز بسیار پرظرافت

17. having a nice figure
خوش اندام (خوش هیکل)

18. he is nice about his diet
او درباره ی رژیم خوراکی خود وسواس دارد.

19. he's a nice fellow
او آدم خوبی است.

20. it is nice if the test of experience is applied
خوش بود گر محک تجربه آید به میان

21. it was nice of you to come
لطف کردید تشریف آوردید.

22. what a nice chick!
چه تکه ی خوبی !

23. david is a nice chap
دیوید پسر خوبی است.

24. he got a nice legacy from his uncle
او از عمویش ارث خوبی به دست آورد.

25. he is a nice guy, of a different kidney entirely from the rest of his family
او آدم خوبی است و خمیره اش خیلی با بقیه ی افراد خانواده اش فرق دارد.

26. john is a nice guy
جان مرد خوبی است.

27. she is too nice about her clothes
در لباس خیلی مشکل پسند است.

28. a story with a nice ending
داستانی که پایانش خوب است

29. it's (it is) a nice cup but its handle is broken
فنجان خوبی است ولی دسته ی آن شکسته است.

30. madonna is such a nice dish!
مادونا عجب چیز خوبیه !

31. she likes her tea nice and hot
او دوست دارد که چای،حسابی گرم باشد.

32. they have always been nice to me
آنها همیشه نسبت به من مهربان بوده اند.

33. this soup tastes very nice
این سوپ خیلی خوشمزه است.

34. whoever has beauty and nice hair
هر که را روی خوش و موی نکوست

35. your dad is a nice dude
پدرت مرد خوبیه.

36. last night i saw a nice picture
دیشب یک فیلم خوب دیدم.

37. all in all it was a nice trip
رویهم رفته سفر خوبی بود.

38. despite what they say, he is a nice guy
به رغم آنچه که می گویند او آدم خوبی است.

مترادف ها

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

خوشایند (صفت)
desirable, pleasant, nice, fine, correspondent, auspicious, advantageous, apposite, pleasing, applicable, matchable, winsome

دلپذیر (صفت)
pleasant, nice, handsome, agreeable, mellow, graceful, scrumptious, amiable, lovely, loved, bonnie, bonny, gracious, placable, euphonious, euphonic, melodic, palatable, delightful, melodious, kindly

نجیب (صفت)
nice, genteel, gentle, meek, noble, decent, bland, sobersided

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

دلپسند (صفت)
nice, exquisite, delightful

انگلیسی به انگلیسی

• port city in southeastern france on the shores of the mediterranean sea
kind; pleasant to look at; good, virtuous; gentle, subtle; skillful; fastidious, particular about small details (older usage)
if you say that something is nice, you mean that you find it enjoyable, pleasant, or attractive.
if someone does or says something nice, they are being kind and thoughtful.
if someone is nice, they are friendly and pleasant.
if you are nice to someone, you behave in a friendly, pleasant or polite way towards them.
if you say that something is, for example, nice and small, you mean that it is nice because it is small.

پیشنهاد کاربران

nice : خوب
lovely : خیلی خوب، دوست داشتنی
great : عالی
wonderful : بسیار عالی ، فوق العاده، شگفت انگیز
excellent : بسیار بسیار عالی، خارق العاده، شگفت آور
nice
ریشه این واژه از نیک پارسی است و به انگلیسی رفته است
دلچسب
Abbreviation of National Institute
for Health and Clinical Excellence
صفت nice
- صفت nice در مفهوم خوب اشاره به چیزی یا عملی خوشایند دارد. مثال:
?did you have a nice holiday ( آیا تعطیلات خوبی داشتی؟ )
- صفت nice در مفهوم خوشحال اشاره دارد به چیزی یا عملی که موجب خوشحالی می شود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. thanks for calling - it's been nice talking to you ( ممنون که زنگ زدی - از حرف زدن با شما خوش حال شدم.
- صفت nice در مفهومزیبا به جذابیت و زیبایی چیزی یا کسی اشاره دارد. مثال:
. you look nice in that dress ( تو در آن پیراهن زیبا شده ای. )
- صفت nice در مفهوم مهربان اشاره دارد به رفتار دوستانه و خلق و خوی خوش یک فرد، در واقع مهربانی و محبت او. مثال:
. it was very nice of her to drive you home ( نشانه ی مهربانیش بود که تو را تا خانه رساند. )
منبع: سایت بیاموز

مهربانانه
خوب، زیبا، خوشایند، خوشبخت، جذاب و. . .
خوش برخورد
گاهی باریکلا هم معنی میده
به چراییِ هم ریشگی 2 زبان فارسی و انگلیسی معنی این واژه - ناز - و - نیک - می باشد به اُمید روزی که فرهنگ واژگان بازنویسی شود!
nice
این واژهء ایرانی - اروپایی هم ریشه با :
آلمانی : nett
پارسی : ناز ، naaz است.
با حال
They seem nice
به نظر باحال میان.
خوب
the weather is very nice
هوا خیلی خوبه 🕐🕐🕐🕐
معنای مهربون هم میده

زیبا خوب دلپسند خوش عالی فوق العاده . . .
دل پسند, مورد قبول, خوب و . . . که خودتون می دونید
فرشته
جذاب
A who nice girl kiss on boy biutefull face
یک دختر زیباکه روی گونه های صورت پسر زیبا رو بوسه می زند
acceptable خوشایند
زیبا . عالی
خوشحال
نجیب - دلپسند - خوش ایند - دلپذیر
دوست داشتنی
زیبا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس