navigate

/ˈnævəˌɡet//ˈnævɪɡeɪt/

معنی: هدایت کردن، کشتیرانی کردن
معانی دیگر: (کشتی یا هواپیما) ناوبری کردن، راندن، (عامیانه) راه رفتن، راه خود را بازکردن، رهگشایی کردن، (نادر) با کشتی سفر کردن، هدایت کردن هواپیماو غیره، طبیعت، ذات، گوهر، ماهیت، خوی، افرینش، گونه، نوع، خاصیت

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: navigates, navigating, navigated
(1) تعریف: to plan, manage, or control the course of (a ship, aircraft, or the like).
مشابه: sail

- The captain managed to navigate the ship through the storm.
[ترجمه گوگل] کاپیتان موفق شد کشتی را از میان طوفان عبور دهد
[ترجمه ترگمان] فرمانده موفق شد که کشتی را از میان طوفان هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to go across, along, or through; traverse, as by ship or aircraft.
مشابه: sail

- Explorers took great risks in order to navigate the globe.
[ترجمه گوگل] کاوشگران خطرات بزرگی را برای حرکت در جهان متحمل شدند
[ترجمه ترگمان] Explorers خطرات بزرگی را برای هدایت کره زمین به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) to progress or make way through or past.

- Can you navigate the intersection?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید در تقاطع حرکت کنید؟
[ترجمه ترگمان] آیا می توانید این تقاطع را هدایت کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to plan, manage, or control the course of a ship, aircraft, or missile.

- The captain had turned off the automatic pilot was navigating manually.
[ترجمه گوگل] کاپیتان خلبان اتوماتیک را خاموش کرده بود و به صورت دستی حرکت می کرد
[ترجمه ترگمان] خلبان اتوماتیک خاموش حرکت می کرد و با دستی حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make one's way; find the correct path to a destination or goal.

- In the dark, it was difficult to navigate to where the candles were kept.
[ترجمه گوگل] در تاریکی، حرکت به جایی که شمع‌ها نگهداری می‌شد، دشوار بود
[ترجمه ترگمان] در تاریکی، هدایت کردن به جایی که شمع ها در آنجا نگهداری می شدند دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's amazing how these bicyclists navigate through the city traffic.
[ترجمه گوگل] شگفت انگیز است که چگونه این دوچرخه سواران در ترافیک شهر حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان] شگفت انگیز است که چگونه این دوچرخه سواران از طریق ترافیک شهر حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had some trouble navigating through the website.
[ترجمه باران] در پیمایش وبسایت کمی مشکل داشتم
|
[ترجمه گوگل] من در پیمایش در وب سایت مشکل داشتم
[ترجمه ترگمان] در طی وب سایت کمی مشکل داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) to walk.

- They were too drunk to navigate.
[ترجمه Ebz] واسه رانندگی زیادی مست بودند.
|
[ترجمه گوگل] آنها بیش از حد مست بودند که نمی توانستند حرکت کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها بیش از حد مست بودند که بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. only skilled pilots can navigate a ship through the panama canal
فقط ناخدایان ماهر می توانند کشتی را در آبراه پاناما ناوبری کنند.

2. Sailors have special equipment to help them navigate.
[ترجمه مجید یوسفعلی زاده] ملوانان تجهیزات مخصوصی جهت ناوبری شان دارند
|
[ترجمه گوگل]ملوانان تجهیزات ویژه ای دارند که به آنها در جهت یابی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]ملوانان، تجهیزات ویژه ای برای کمک به آن ها دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Pigeons navigate less accurately when the earth's magnetic field is disturbed.
[ترجمه گوگل]هنگامی که میدان مغناطیسی زمین مختل می شود کبوترها با دقت کمتری جهت یابی می کنند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که میدان مغناطیسی زمین مختل می شود، Pigeons با دقت کمتری حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'll drive, you take the map and navigate.
[ترجمه Sara] من رانندگی می کنم . تو نقشه را بگیر و هدایت کن. . .
|
[ترجمه گوگل]من رانندگی می کنم، شما نقشه را بردارید و حرکت کنید
[ترجمه ترگمان]من رانندگی می کنم، تو نقشه و مسیر رو انتخاب می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Larger ships will be able to navigate the river after the main channel is deepened.
[ترجمه گوگل]پس از تعمیق کانال اصلی، کشتی‌های بزرگ‌تر می‌توانند در رودخانه حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]پس از عمیق تر شدن کانال اصلی، کشتی های بزرگ تر قادر به هدایت رودخانه خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Early explorers used to navigate by the stars .
[ترجمه گوگل]کاوشگران اولیه توسط ستاره ها جهت یابی می کردند
[ترجمه ترگمان]کاشفان اولیه برای جهت یابی توسط ستارگان به کار می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The river became too narrow and shallow to navigate.
[ترجمه Hyouka] رودخانه برای حرکت بیش از حد باریک و کم عمق شد.
|
[ترجمه Hyouka] رودخانه به حدی باریک و کم عمق شد که قابلیت پیشروی نداشت.
|
[ترجمه Hyouka] رودخانه باریک و کم عمق تر از آن شد که بتوان در آن حرکت کرد.
|
[ترجمه Hyouka] رودخانه به حدی تنگ و کم عمق شد که نمی شد پیش رفت.
|
[ترجمه گوگل]رودخانه بیش از حد باریک و کم عمق شد که نمی‌توان رفت
[ترجمه ترگمان]رودخانه خیلی باریک و کم عمق بود تا حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We had to navigate several flights of stairs to find his office.
[ترجمه گوگل]مجبور شدیم چندین پله را طی کنیم تا دفتر او را پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید چندین بار از پله ها پایین می رفتیم تا دفترش را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even ancient ships were able to navigate large stretches of open water.
[ترجمه گوگل]حتی کشتی های باستانی نیز قادر به حرکت در بخش های بزرگ آب های آزاد بودند
[ترجمه ترگمان]حتی کشتی های قدیمی قادر بودند تا گستره وسیعی از آب آزاد را هدایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'll drive, and you can navigate.
[ترجمه Hyouka] من رانندگی می کنم و تو می تونی مسیریابی کنی.
|
[ترجمه گوگل]من رانندگی می کنم، و شما می توانید حرکت کنید
[ترجمه ترگمان]من رانندگی می کنم و تو هم میتونی هدایتش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such boats can navigate on the Nile.
[ترجمه گوگل]چنین قایق هایی می توانند در رود نیل حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]این قایق ها می توانند در رود نیل حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We managed to navigate our way through the forest.
[ترجمه Hyouka] ما توانستیم راه خود را از طریق جنگل پیش ببریم.
|
[ترجمه Hyouka] ما موفق شدیم راهمان را در جنگل پیدا کنیم.
|
[ترجمه Hyouka] ما موفق شدیم مسیر خود را در جنگل طی کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما موفق شدیم مسیر خود را در جنگل طی کنیم
[ترجمه ترگمان]موفق شدیم راهمان را از میان جنگل رد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The river is too dangerous to navigate.
[ترجمه گوگل]رودخانه برای پیمایش بسیار خطرناک است
[ترجمه ترگمان]عبور از رودخانه بسیار خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Those who successfully navigate this social minefield are accepted by the royal family.
[ترجمه Hyouka] کسانی که با موفقیت این شرایط سخت اجتماعی را از سر بگذرانند، توسط خانواده سلطنتی پذیرفته می شوند.
|
[ترجمه Hyouka] کسانی که با موفقیت از پس این موقعیت های غیر قابل پیش بینی اجتماعی بر بیایند، توسط خاندان سلطنتی پذیرفته می شوند.
|
[ترجمه گوگل]کسانی که با موفقیت در این میدان مین اجتماعی حرکت می کنند، توسط خانواده سلطنتی پذیرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که با موفقیت این میدان های اجتماعی را هدایت می کنند توسط خانواده سلطنتی پذیرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هدایت کردن (فعل)
conduct, lead, direct, rede, steer, navigate

کشتیرانی کردن (فعل)
navigate

انگلیسی به انگلیسی

• plan and/or direct the course of a naval vessel or an aircraft; steer; journey across (a body of water), make one's way through (informal)
when someone navigates a ship or when a ship is navigated, it goes or is directed in the right direction.
when fish or animals navigate, they find a direction to go in.
if you navigate a dangerous or difficult place, or navigate round an obstacle, you travel carefully in order to avoid the danger or difficulty.
if someone navigates in or through a difficult or complicated situation, they deal with it carefully or diplomatically.

پیشنهاد کاربران

ناوبری کردن، کشتیرانی کردن، هدایت کردن ( هواپیماو غیره ) ، طبیعت، ذات، گوهر، ماهیت، خوی، افرینش، گونه، نوع، خاصیت، sail, drive, guide, handle, manoeuvre, pilot, steer, voyage
۱. جهت یابی کردن ۲. {کشتی یا هواپیما} هدایت کردن ۳. عبور کردن از ۴. پیش بردن. عبور دادن. گذراندن
مثال:
Only skilled pilots can navigate a ship through the Panama Canal.
تنها ناوبران ماهر می توانند یک کشتی را از میان کانال پاناما عبور بدهند.
طی مسیر
طی شدن
جستجو کردن
پیش رفتن
As she navigates a world of cunning and lies. . .
همین طور که در دنیایی از حیله و دروغ پیش می رود. . .
To find which way you need to go when you are traveling
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : navigate
✅️ اسم ( noun ) : navigation / navigability / navigator
✅️ صفت ( adjective ) : navigational / navigable
✅️ قید ( adverb ) : navigationally / navigably
پیمایش
ناویدن، ناوبری کردن
Navigation: ناوش
پشت سر گذاشتن ( شرایطی سخت )
to deal with
navigate ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ناویدن
تعریف: گشتن در جهانْ‏وب با دنبال کردن مسیرهای اَبَرمتنی از سندی به سند دیگر در رایانه‏های مختلف
مسیریابی کردن
راه وجهت یابی در شرایط سخت
حرکت، حرکت کردن
از پس چیزی یا شرایط پیچیده ای برآمدن
ناویدن.
ناواندن.
راهیابیدن.
جابجایی
ناوبری کردن، رهیابی کردن
راه یابی
یافتن راه درست برای پرداختن به شرایط پیچیده و دشوار
how to nagivate these feelings
جهت یابی کردن، هدایت کردن
To find the way to a place, especially a map
وب گردی، سرچ ، گشت زنی در اینترنت مترادف surf the net
When we do research on the internet we say that we"navigate" or "surf the Net".
گشت زنی یا تحقیق و پژوهش در اینترنت ( مترادف کلمه surf . ناوبری وب ) / راهیابی کردن / ناوبری کردن / هدایت کردن ( کشتی, هواپیما و . . . ) .
حرکت کردن
When fish, animals, or insects navigate somewhere, they find the right direction to go and travel there.
یافتن مسیر
کنار زدن ( جمعیت )
رهیابی و حرکت کردن
جهت یابی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس