nodding

جمله های نمونه

1. have a nodding (or passing) acquaintance
کمی آشنایی داشتن

2. have a nodding acquaintance with someone (or something)
با کسی (یا چیزی) از دور آشنایی داشتن،کمی شناختن

3. the old man sat nodding in front of the tv
پیرمرد جلو تلویزیون نشسته بود و چرت می زد.

پیشنهاد کاربران

بالا و پایین تکان دادن سر به نشانۀ تأیید یا افسوس
سر تکان دادن به منظور تائید
آشنایی مختصر
سرتکان دادن
تکان دادن سر بدلیل تاسف خوردن برای چیزی.
signify

بپرس