muscle

/ˈməsl̩//ˈmʌsl̩/

معنی: نیروی عضلانی، ماهیچه، عضله، پولک پولادین زره، صدف دو کپهای، صدف باریک دریایی و رودخانهای، بزور وارد شدن
معانی دیگر: مایچه، مازه، قوت بدنی، زوربازو، مازه نیرو، قدرت، توان، (عامیانه - معمولا با: into) به زور وارد شدن، چپیدن، به زور گرفتن

جمله های نمونه

1. muscle coordination
هماهنگی عضلات (ماهیچه ها)

2. muscle fiber
رشته ی عضلانی

3. muscle power
قدرت عضله،زور ماهیچه

4. military muscle
نیروی نظامی

5. a painful muscle strain
رگ به رگ شدگی دردناک عضله

6. a suspensory muscle
عضله ی دروایگر

7. an azygous muscle
عضله ی مفرد (فرد)

8. the inferior muscle of the eye
عضله ی زیرین چشم

9. to contract a muscle
عضله ای را منقبض کردن (یا همفشرده کردن)

10. to pull a muscle
ضرب دیدن عضله

11. to strain a muscle
عضله را رگ به رگ کردن

12. not move a muscle
واکنش نشان ندادن،تکان نخوردن

13. hitler underestimated america's industrial muscle
هیتلر نیروی صنعتی امریکا را دست کم گرفت.

14. the elongation of a muscle under tension
کشیدگی عضله تحت فشار

15. the insertion of a muscle
پیوستگاه عضله

16. a knot in a tense muscle
گره عضله ی منقبض شده

17. the contraction of the rectal muscle
انقباض (هم کشی) عضله ی مقعد

18. the hot bath palliated my muscle
حمام گرم درد عضلات مرا تسکین داد.

19. the mafia was trying to muscle in on legitimate businesses
مافیا می کوشیدکسب و کارهای قانونی را به زور وادار به مشارکت کند.

20. he has the will but not the muscle to do that
او اراده دارد ولی قدرت بدنی انجام آن را ندارد.

21. that was when the labor unions showed their muscle
در آن هنگام بود که اتحادیه های کارگری قدرت خود را نشان دادند.

22. The muscle fiber of this animal is diseased.
[ترجمه گوگل]فیبر عضلانی این حیوان بیمار است
[ترجمه ترگمان]فیبر ماهیچه ای این حیوان بیمار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The disease robs you of muscle control.
[ترجمه گوگل]این بیماری کنترل عضلات را از شما سلب می کند
[ترجمه ترگمان]این بیماری شما را از کنترل ماهیچه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Maggie felt a muscle spasm in her back.
[ترجمه حسین کتابدار] مگی تو پشتش گرفتگی عضلانی احساس کرد.
|
[ترجمه گوگل]مگی یک اسپاسم عضلانی در پشت خود احساس کرد
[ترجمه ترگمان]مگی احساس کرد که عضلات پشتش منقبض شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. A journalist has tried to muscle in on my exclusive story.
[ترجمه گوگل]یک روزنامه نگار سعی کرده است در داستان اختصاصی من مشارکت کند
[ترجمه ترگمان]یک روزنامه نگار تلاش کرده است تا بر روی داستان اختصاصی من ماهیچه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. We were so tired we couldn't move a muscle.
[ترجمه حسین کتابدار] آنقدر خسته بودیم که نمی توانستیم تکان ( جنب ) بخوریم
|
[ترجمه گوگل]آنقدر خسته بودیم که نمی توانستیم ماهیچه ای را تکان دهیم
[ترجمه ترگمان]آنقدر خسته بودیم که نمی توانستیم یک عضله جا به جا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Paul couldn't move a muscle he was so scared.
[ترجمه حسین کتابدار] پائل آنقدر ترسیده بود، که نتوانست جُنب بخورد
|
[ترجمه گوگل]پل نمی توانست عضله ای را تکان دهد که خیلی ترسیده بود
[ترجمه ترگمان]پل نمی توانست یک ماهیچه را حرکت بدهد که خیلی ترسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Avoid muscle strain by warming up with slow jogging.
[ترجمه گوگل]با گرم کردن بدن با دویدن آهسته از فشار عضلانی جلوگیری کنید
[ترجمه ترگمان]با گرم کردن آهسته آهسته آهسته از فشار ماهیچه خودداری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Dave pulled a back muscle and could barely kick the ball.
[ترجمه حسین کتابدار] ماهیچه های پشت دیو صدمه دیده و به زحمت می تواند توپ را شوت کند.
|
[ترجمه گوگل]دیو یک عضله پشتی را کشید و به سختی توانست توپ را پا بزند
[ترجمه ترگمان]دیو تکانی به خود داد و به زحمت توپ را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیروی عضلانی (اسم)
brawn, muscle, thews

ماهیچه (اسم)
brawn, muscle, torus

عضله (اسم)
muscle, thews

پولک پولادین زره (اسم)
muscle

صدف دو کپهای (اسم)
muscle, mussel

صدف باریک دریایی و رودخانه ای (اسم)
muscle, mussel

بزور وارد شدن (فعل)
muscle

تخصصی

[صنایع غذایی] ماهیچه
[فوتبال] عضله

انگلیسی به انگلیسی

• contracting body tissue; strength; part of the body that is made up of muscles
exert strength, force one's way
a muscle is a piece of tissue inside your body which is able to become smaller and to get bigger again. your muscles enable you to move.
if someone has muscle, they have strength and power, which enables them to do difficult things; an informal use.
if you muscle in on something, you force your way into a situation when you are not welcome.

پیشنهاد کاربران

🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه ( ماسِل ) می باشد
Muscle is a slang term used to describe the use of physical or metaphorical strength to exert power or influence over others.
اصطلاح عامیانه
استفاده از قدرت فیزیکی یا استعاری برای اعمال قدرت یا نفوذ بر دیگران
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
The mob boss used his muscle to control the neighborhood.
In a business context, one might say, “The company relied on its financial muscle to dominate the market. ”
A sports commentator might note, “The team’s star player provides the muscle needed to win games. ”

عضله
مثال: He strained a muscle while lifting weights at the gym.
او در حین بلند کردن وزن ها در باشگاه ورزشی یک عضله را فشار داد.
ماهیچه و عضله با هم از نظر معنایی تفاوتی ندارد.
ماهیچه یک واژه فارسی است و عضله عربی است.
در زبان فارسی در حال حاضر هر دو به یک اندازه بسامد کاربردی دارند. یعنی مردم و متخصصان از هر دو واژه به یک اندازه استفاده می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

جریان فارسی سازی بیش از صد سال است که در ایران شکل گرفته و کوشش می شود کلمات فارسی را جایگزین واژه های بیگانه و مخصوصاً عربی بکنند. به عنوان یک فارسی زبان کار بسیار کوچکی که می توانید انجام بدهید این است که از برابرهای فارسیِ موجود استفاده کنید، به عنوان نمونه همین ماهیچه!
این توضیحات را زیر واژه های مربوط نیز می گذارم، امیدوارم کمک ناچیزی کرده باشم.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.

muscle ( n ) ( mʌsl )
muscle
muscle: ماهیچه
( به ویژه در حوزۀ سیاست یا تجارت )
قدرت؛
نفوذ؛
تأثیرگذاری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : muscle
✅️ اسم ( noun ) : muscle / muscularity
✅️ صفت ( adjective ) : muscular / muscled
✅️ قید ( adverb ) : muscularly
[پزشکی] ماهیچه، عضله: عضوی که از طریق انقباض به ایجاد حرکات ( بدن ) می انجامد
military muscle قدرت نظامی
political muscle قدرت سیاسی
economic muscle قدرت اقتصادی
one or more people who are and look strong and powerful, especially people employed to protect someone or frighten other people
آدم گردن کلفت، قلدر، قلچماق
The plotters used members of the mob as muscle
The men he employs as muscle are locked in a game of who's the hardest
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/muscle
عضلانی
عضله
قلدر
muscle:ماهیچه، عضله.
missile :موشک، راکت.
برای یادسپاری بهتر می توان از کلمات اشنا استفاده کرد و با ساخت جمله های طنز و بی ربط و تصویر سازی ذهنی ماندگاری ذهنی را بیشتر کرد. ( جملات طنز و مسخره بهتر در ذهن جا می گیرد )
...
[مشاهده متن کامل]

Miss ampoule is muscle missile to ill
خانم آمپول موشک عضلانی به بیمار است.
missile →miss ile→miss ill
موشک به خانم بیمار
موشک در اصل یک امپول است به خانم بیمار

ماهیچه ، عضله.
Brawn.
The muscle
بزن بهادر
one of the parts inside your body that be come tight or loose to help you move
عضله 📽📽
he developed his muscles by exercise
او عضلاتش را با ورزش پرورش داد

ماهیچه_عضله
ماهیچه
به معنی ماهیچه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس