morose

/məˈroʊs//məˈrəʊs/

معنی: ترشرو، کج خلق، عبوس، وسواسی
معانی دیگر: بدخلق، پژمرده دل، دلمرده، بدعنق، حزن انگیز، دلگیر

جمله های نمونه

1. a morose little poem
شعر کوتاه غم افزا

2. her husband is a morose man
شوهرش مرد بدعنقی است.

3. She was morose, pale, and reticent.
[ترجمه گوگل]او احمق، رنگ پریده و کم حرف بود
[ترجمه ترگمان]عبوس، رنگ پریده و کم حرف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Daniel seems very morose and gloomy.
[ترجمه گوگل]دنیل خیلی گیج و غمگین به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] دنیل \"خیلی عبوس و افسرده به نظر میرسه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Why are you so morose these days?
[ترجمه گوگل]چرا این روزها انقدر خفن؟
[ترجمه ترگمان]چرا این روزها آنقدر عبوس هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She just sat there looking morose.
[ترجمه گوگل]او فقط در آنجا نشسته بود و به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او فقط نشسته بود و عبوس به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And little Joan had grown morose and was under the care of a dermatologist who was giving her antibiotics.
[ترجمه گوگل]و جوآن کوچولو چروک شده بود و تحت مراقبت یک متخصص پوست بود که به او آنتی بیوتیک می داد
[ترجمه ترگمان]و جوان کوچولو هم کج خلق شده بود و تحت مراقبت متخصص پوستی بود که به او آنتی بیوتیک می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She wondered why he was so morose, he wondered why she was so cheerful.
[ترجمه گوگل]او تعجب می کرد که چرا او اینقدر بی روح است، او تعجب می کرد که چرا او اینقدر شاد است
[ترجمه ترگمان]از خود می پرسید چرا این قدر عبوس است و از خود می پرسید چرا این قدر سرحال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Morose Michell wins the wet blanket award.
[ترجمه گوگل]موروز میشل برنده جایزه پتوی خیس شد
[ترجمه ترگمان]morose Michell برنده جایزه پتوی مرطوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The morose Mitchells wins the wet blanket award.
[ترجمه گوگل]میچلز برنده جایزه پتوی خیس شد
[ترجمه ترگمان]Mitchells کج خلق جایزه پتوی مرطوب را کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nails met them, looking as morose as themselves.
[ترجمه گوگل]نایل ها با آنها برخورد کردند، به همان اندازه که خودشان احمق به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]من آن ها را دیدم و مثل خودشان عبوس و عبوس به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Since the accident she's been morose and moody.
[ترجمه گوگل]از زمان تصادف، او بداخلاق و بداخلاق بوده است
[ترجمه ترگمان]از وقتی که تصادف کرده و بداخلاق شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He looked quite morose at the treatment handed out to cadavers.
[ترجمه Edi.nozari] او کاملا عبوس به نظر میرسید در رفتار تحویل اجساد.
|
[ترجمه گوگل]او در برخوردی که با اجساد انجام شده بود کاملاً احمق به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]عبوس و عبوس به نظر می رسید که به جنازه ها دست داده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was morose, pessimistic, obsessed with achieving the perfect style.
[ترجمه گوگل]او احمق، بدبین، وسواس دستیابی به سبک عالی بود
[ترجمه ترگمان]او کج خلق و بدبین بود و به سبک کامل خود وسواس نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His morose ruminations were interrupted by Benny Katz, who wanted anyone he could find to listen to his tale of woe.
[ترجمه گوگل]نشخوار فکری او توسط بنی کاتز قطع شد، او می خواست هر کسی را که پیدا می کند به داستان وای او گوش دهد
[ترجمه ترگمان]بنی Katz درهم فرورفته بود و بنی Katz که هر کسی را می خواست که بتواند داستان غم و اندوه خود را بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترشرو (صفت)
acid, vinegary, angry, grumpy, moody, morose, sullen, petulant, crabbed, dogged, gloomy, sulky, ill-humored, chuffy, rusty, mulish, gruff, huffy, humpy, pettish, huffish, ill-humoured, ill-natured, snuffy, vinegarish

کج خلق (صفت)
morose, sullen, petulant, acidulous, testy, irritable, crabbed, peevish, thwart, fractious, tedious, querulous, techy, snappish, hoity-toity, waspish, snarly, splenetic, tetchy

عبوس (صفت)
moody, morose, sullen, stern, glum, sulky, grim, forbidding, ill-humored, cheerless, farouche, ill-humoured, ill-natured, saturnine, louring, surly

وسواسی (صفت)
morose, valetudinarian, whimsical, meticulous, queasy, scrupulous, pernickety, persnickety, overcautious, valetudinary

انگلیسی به انگلیسی

• sad, gloomy, irritable, bitter
someone who is morose is miserable, bad-tempered, and refuses to say very much.

پیشنهاد کاربران

This term describes a feeling of sadness or depression. It can also be used to describe a desolate or bleak environment.
احساس غمگینی یا افسردگی.
همچنین می توان از آن برای توصیف یک محیط متروک یا تاریک استفاده کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
She has been morose ever since her dog passed away.
A person describing a desolate city might say, “The abandoned buildings gave the area a morose atmosphere. ”
In a book review, you might read, “The author skillfully portrayed the morose mood of the protagonist. ”

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : moroseness
✅️ صفت ( adjective ) : morose
✅️ قید ( adverb ) : morosely
عبوس
?Why are you so morose these days
• گرفته، غمگین، انگار که کشتی هاش غرق شده،
• ترشرو، کسی که سگرمه هاش تو همه ( sullen, moody ) مرسغسئن ساللییب
( this word is stronger than sad )
Sullen, sad, gloomy and depressed
When someone is morose , they seem to have a cloud of sadness hanging over them
...
[مشاهده متن کامل]

She was morose and silent when she got home

بدعنق و دلگیر

بپرس