misery

/ˈmɪzəri//ˈmɪzəri/

معنی: بدبختی، جفا، بیچارگی، تهی دستی، نکبت
معانی دیگر: فلاکت، تیره بختی، رنج، مصیبت، عذاب، سیه روزی، شوربختی، ادبار، آدرنگ، محنت، اندوه، غم، الم، موجب رنج و فلاکت (مانند درد یا غم یا فقر یا درماندگی)، (محلی) درد (در بخشی از بدن)، پستی

جمله های نمونه

1. misery and loneliness darted from her eyes
اندوه و تنهایی از چشمانش می بارید.

2. misery seeks company
سوته دلان دور هم جمع می شوند،آدم مصیبت دیده با مصیبت دیده محشور می شود

3. their misery diminishes all human beings
سیه روزی آنها همه ی انسان ها را خفیف می کند.

4. floods brought misery to the farmers of that region
سیل کشاورزان آن ناحیه را دچار فلاکت کرد.

5. how will misery impact on such a poet?
بدبختی چه تاءثیری بر چنین شاعری خواهد داشت ؟

6. their untold misery
فلاکت وصف ناپذیر آنها

7. they live in misery and want
آنان در فقر و تنگدستی زندگی می کنند.

8. orphans lived in utmost misery
یتیمان در نهایت فلاکت زندگی می کردند.

9. he plumbed the depths of misery
او به حضیض ذلت رسید.

10. to live a life of misery
زندگی مصیبت باری داشتن

11. war is productive of much misery
جنگ موجد فلاکت زیاد است.

12. put someone (or some animal) out of his (its) misery
(از روی ترحم) کسی (یا جانوری) را که مردنی است کشتن،تیرخلاص زدن

13. They were sickened by the scenes of misery and degradation they found.
[ترجمه گوگل]آنها از صحنه های بدبختی و انحطاطی که یافتند بیمار شدند
[ترجمه ترگمان]از صحنه های بدبختی و پستی که پیدا کرده بودند بیمار می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The demise of the industry has caused untold misery to thousands of hard-working tradesmen.
[ترجمه گوگل]از بین رفتن این صنعت برای هزاران تاجر سخت کوش مصیبت بی حد و حصری به بار آورده است
[ترجمه ترگمان]مرگ این صنعت باعث بدبختی بیشماری به هزاران کاسب کار سخت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Misery loves company.
[ترجمه گوگل]بدبختی عاشق شرکت است
[ترجمه ترگمان]بینوایی شرکت را دوست می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This phobia can cause untold misery for the sufferer.
[ترجمه هلیکس] این فوبیا درد و رنج غیر قابل بیان نشدنی رو برای بیمار ایحاد میکند
|
[ترجمه گوگل]این فوبیا می تواند باعث بدبختی ناگفته ای برای فرد مبتلا شود
[ترجمه ترگمان]این وحشت، موجب ناراحتی untold می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The family lived in misery for several years.
[ترجمه گوگل]این خانواده چندین سال در بدبختی زندگی کردند
[ترجمه ترگمان]این خانواده چندین سال در بدبختی زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. What we are witnessing here is human misery on a vast scale.
[ترجمه گوگل]آنچه در اینجا شاهد آن هستیم، بدبختی انسان در مقیاس وسیع است
[ترجمه ترگمان]آنچه ما شاهد آن هستیم بدبختی انسانی در مقیاس وسیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I sank deeper into my misery.
[ترجمه گوگل]عمیق تر در بدبختی ام فرو رفتم
[ترجمه ترگمان]در بیچارگی خود غوطه ور شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدبختی (اسم)
calamity, adversity, misery, misfortune, disaster, mishap, reverse, misadventure, mischance, ill-being, wrack

جفا (اسم)
misery, anguish

بیچارگی (اسم)
desperation, calamity, misery, misfortune

تهی دستی (اسم)
poverty, misery, indigence

نکبت (اسم)
misery, lousy

انگلیسی به انگلیسی

• distress, wretchedness, sorrow, suffering, poverty
misery is great unhappiness.

پیشنهاد کاربران

نگون بختی
مصیبت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : misery / miser
✅️ صفت ( adjective ) : miserly / miserable
✅️ قید ( adverb ) : miserably
بی نوایی
put me out of my/this misery
Missouri : ایالت میزوری در آمریکا /me'Zeri/
Misery : بدبختی - بیچارگی - فلاکت /Mezeri'/
We have witnessed the most appalling scenes of human misery
ما شاهد وحشتناکترین صحنه های "تیره روزی و بدبختی" بشر بوده ایم.
Misery is not something to be proud of : بدبختی چیزی نیست که آدم بهش بنازه ( بهش افتخار کنه )
poverty

misery=بدبختی
mystery= راز - سر
آقای محمد مهدی
mistery یعنی راز - سر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس