miscount

/ˈmɪˈskaʊnt//ˌmɪsˈkaʊnt/

معنی: غلط شمردن، بد حساب کردن، بد تعبیر کردن، بد شمردن
معانی دیگر: عوضی شمردن، در شمارش اشتباه کردن

جمله های نمونه

1. Sorry, I miscounted - we need ten copies, not nine.
[ترجمه گوگل]ببخشید، من اشتباه حساب کردم - ما به ده نسخه نیاز داریم، نه نه
[ترجمه ترگمان]ببخشید، اشتباه شمردم ۱۰ تا کپی لازم داریم نه ۹
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We've got too many chairs I must have miscounted.
[ترجمه گوگل]ما صندلی های زیادی داریم که حتما اشتباه حساب کرده ام
[ترجمه ترگمان]صندلی های زیادی داریم که حتما اشتباه شمردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The teacher miscounted the number of boys.
[ترجمه گوگل]معلم تعداد پسرها را اشتباه حساب کرده است
[ترجمه ترگمان]معلم از تعداد بچه ها تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They claim some ballots were miscounted.
[ترجمه گوگل]آنها ادعا می کنند که برخی از آرا اشتباه شمارش شده است
[ترجمه ترگمان]آن ها مدعی هستند که برخی از آرا باطل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Census Bureau officials announced that they miscounted the nation's official population by million people.
[ترجمه گوگل]مقامات اداره سرشماری اعلام کردند که جمعیت رسمی کشور را میلیون ها نفر به اشتباه محاسبه کرده اند
[ترجمه ترگمان]مقامات اداره آمار اعلام کردند که جمعیت رسمی کشور را میلیون نفر اعلام کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The votes were deliberately miscounted.
[ترجمه گوگل]آرا عمداً اشتباه شمارش شده است
[ترجمه ترگمان]آرا به طور شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده شمرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The shopkeeper miscount, so we get twenty five bar of chocolate instead of two dozen.
[ترجمه گوگل]مغازه دار اشتباه حساب می کند، بنابراین به جای دو دوجین، بیست و پنج تخته شکلات می گیریم
[ترجمه ترگمان]صاحب مغازه، به جای دو دوجین شکلات، بیست و پنج بار شکلات می گیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Subsequence, she starts realizing she so miscount.
[ترجمه گوگل]متعاقبا، او شروع به درک می کند که او خیلی اشتباه حساب می کند
[ترجمه ترگمان]Subsequence، اون شروع میکنه به درک که اون خیلی miscount
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I thought we had enough plates for the party, but perhaps I miscounted.
[ترجمه گوگل]فکر می کردم بشقاب های کافی برای مهمانی داریم، اما شاید اشتباه حساب کردم
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم به اندازه کافی برای مهمونی غذا داریم، اما شاید اشتباه شمردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I thought everyone was here, but I must have miscounted.
[ترجمه گوگل]فکر می کردم همه اینجا هستند، اما باید اشتباه حساب کرده باشم
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم همه اینجان ولی من باید اشتباه شمردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She with assurance says:"Nearby also a lot of friends buy a wedding dress on the network, should can't have miscount. "
[ترجمه گوگل]او با اطمینان می گوید: "در همین نزدیکی هم بسیاری از دوستان لباس عروسی را در شبکه می خرند، نباید اشتباه حساب کرد "
[ترجمه ترگمان]او با اطمینان می گوید: \" در همسایگی هم، دوستان زیادی لباس عروسی را بر روی شبکه می خرند، نباید miscount داشته باشند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Emphatically studies now the popular serial communication agreement and the serial communication electric circuit design and investigates examines the miscount method realization.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر توافق نامه ارتباط سریال محبوب و طراحی مدار الکتریکی ارتباط سریال را به طور جدی مطالعه می کند و تحقق روش شمارش اشتباه را بررسی می کند
[ترجمه ترگمان]مطالعات emphatically اکنون یک توافق نامه ارتباط سریال محبوب و طراحی مدار الکتریکی ارتباط سریال و بررسی بررسی روش miscount می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But his white 142 look plunders presents the significant miscount, 143 goes against by Cui Zhehan under kills excellent incurs, Liu Xing have to dices admits defeat.
[ترجمه گوگل]اما سفید 142 غارتگر او را ارائه می دهد اشتباه شمارش قابل توجهی، 143 می رود در برابر کوی ژهان تحت کشتن عالی متحمل می شود، لیو زینگ باید تاس را قبول شکست
[ترجمه ترگمان]اما خط سفید ۱۴۲ او plunders های قابل توجه را نشان می دهد، ۱۴۳ پیش از آنکه سویی Zhehan تحت هزینه های عالی به قتل برسد، لیو ژینگ به شکست خود اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غلط شمردن (فعل)
miscount

بد حساب کردن (فعل)
misreckon, miscount

بد تعبیر کردن (فعل)
misread, miscount, misinterpret

بد شمردن (فعل)
misreckon, miscount

تخصصی

[ریاضیات] بد حساب کردن، بد شمردن

انگلیسی به انگلیسی

• mathematical error, mistake in counting, miscalculation
err mathematically, count incorrectly, miscalculate

پیشنهاد کاربران

بپرس