mingle

/ˈmɪŋɡl̩//ˈmɪŋɡl̩/

معنی: امیختن، مخلوط کردن، ذکر کردن، ممزوج شدن
معانی دیگر: آمیختن، مخلوط شدن یا کردن، قاطی شدن یا کردن، آشوردن، سرشتن، (در مورد انسان) محشور شدن یا کردن، درآمیختن، نشست و برخاست کردن، بخاطر اوردن

جمله های نمونه

1. with the expansion of communication, various races will further mingle
با گسترش ارتباطات نژادهای مختلف آمیزش بیشتری خواهند داشت.

2. Mingle these two substances before the experiment.
[ترجمه گوگل]این دو ماده را قبل از آزمایش مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]این دو ماده را قبل از آزمایش از بین ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Oil will not mingle with water.
[ترجمه گوگل]روغن با آب مخلوط نمی شود
[ترجمه ترگمان]نفت با آب قاطی نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The two rivers mingle their waters when they join.
[ترجمه گوگل]این دو رودخانه هنگام پیوستن به یکدیگر آبهای خود را در هم می آمیزند
[ترجمه ترگمان]این دو رودخانه وقتی که به هم می پیوندند، آب خود را مخلوط می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The flowers mingle together to form a blaze of colour.
[ترجمه ایرج] گلها با هم تلاقی داده میشوندتا جلوه دیگری از رنگ ایجاد شود
|
[ترجمه گوگل]گل ها با هم مخلوط می شوند و شعله ای از رنگ را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]گل ها با هم مخلوط می شوند تا پرتوی از رنگ را شکل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Add the mint and allow the flavours to mingle.
[ترجمه گوگل]نعناع را اضافه کنید و اجازه دهید طعم ها با هم مخلوط شوند
[ترجمه ترگمان]نعناع را اضافه کنید و به طعم ها اجازه دهید که با هم مخلوط شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If we mingle with the crowd, we should not be noticed.
[ترجمه گوگل]اگر با جمعیت درآمیزیم نباید مورد توجه قرار بگیریم
[ترجمه ترگمان]اگر ما با جمعیت مخلوط بشویم، نباید توجه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One of the hostess's duties is to mingle with the guests.
[ترجمه A.A] یکی از وظایف میزبان اینه که با میهمانان خوش و بش کند
|
[ترجمه گوگل]یکی از وظایف مهماندار همنشینی با مهمانان است
[ترجمه ترگمان]یکی از وظایف میزبانی باید با میهمانان مخلوط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I think I'll mingle some of these red flowers with the pink ones.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم تعدادی از این گل های قرمز را با گل های صورتی ترکیب کنم
[ترجمه ترگمان]فکر کنم یه سری از این گل قرمز رو با گل های صورتی قاطی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If we mingle with the crowd we shall not be noticed.
[ترجمه گوگل]اگر با جمعیت درآمیخته باشیم مورد توجه قرار نخواهیم گرفت
[ترجمه ترگمان]اگر با جمعیت مخلوط بشویم، متوجه نخواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Water and alcohol may mingle with each other in any proportions.
[ترجمه Mrjn] آب و الکل می توانند با هر نسبتی با یکدیگر مخلوط شوند .
|
[ترجمه گوگل]آب و الکل ممکن است به هر نسبتی با یکدیگر مخلوط شوند
[ترجمه ترگمان]آب و الکل ممکن است با هم در هر رابطه ای با هم مخلوط شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Several streams mingle in this river on their way to the sea.
[ترجمه گوگل]چندین نهر در مسیر خود به دریا در این رودخانه می آمیزد
[ترجمه ترگمان]چند جویبار از این رودخانه در راه دریا با هم مخلوط می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you'll excuse me, I must go and mingle .
[ترجمه گوگل]اگر ببخشید، باید بروم و با هم کنار بیایم
[ترجمه ترگمان]اگر مرا ببخشید، باید بروم و قاطی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Three streams mingle in this river on its way to the sea.
[ترجمه گوگل]سه نهر در مسیر دریا در این رودخانه در هم می آمیزند
[ترجمه ترگمان]سه جویبار در این رودخانه در راه دریا با هم مخلوط می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was eager to mingle with the other guests.
[ترجمه گوگل]او مشتاق بود که با مهمانان دیگر همنشینی کند
[ترجمه ترگمان]او مشتاق بود که با بقیه مهمانان قاطی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امیختن (فعل)
incorporate, amalgamate, admix, mingle, mix, brew, knead, compound, synthesize, meddle, fuse, fuze, inosculate, interlard

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

ذکر کردن (فعل)
assign, mention, mingle, note, refer, specify, cite, mind, patter

ممزوج شدن (فعل)
mingle

انگلیسی به انگلیسی

• mix, blend together with, merge; become combined into a mixture; associate, fraternize, socialize
when things mingle, they become mixed together.
if you mingle, you move among a group of people, chatting to different people.

پیشنهاد کاربران

جوش خوردن با جمع
قاطی شدن در جمع؛
جوش خوردن با جمع؛
هم صحبت شدن ، صحبت کردن
اختلاط کردن
To associate or interact with others, especially at a social event
معاشرت یا تعامل با دیگران کردن، به ویژه در یک رویداد اجتماعی، گپ و گفتگو کردن
I'm looking forward to mingling with new colleagues at the company party.
...
[مشاهده متن کامل]

- Do you want to come to the networking event tonight and mingle with other professionals in your industry?
At the wedding reception, guests were encouraged to mingle and get to know each other.

منابع• https://www.dictionary.com/browse/mingle• https://glosbe.com/en/en/mingle• https://www.merriam-webster.com/dictionary/mingle
Meaning :
1. to move around during a party, meeting, etc. , and talk informally with different people
2. combine or bring together two or more things
Example :
You are an introvert. You mingle less with people and enjoy your own company more than others
آمیختن
مخلوط کردن
سرشتن
still single, ready to mingle
مجرد و آماده ازدواج
بُر خوردن ( با کسی یا عده ای )
ترکیب شدن مخلوط شدن
معاشرت کردن قاطی شدن mix
برقراری رابطه هم معنی میده
You are single, ready to mingle!
باز کردن سر صحبت با یک نفر در مهمانی
رل زدن
معاشرت کردن، قاطی شدن ، گرم گرفتن
یکی شدن
یادآور شدن
ترکیب نژادی
خیلی صمیمی
با کسی جوشیدن ، خوش و بش کردن
قاطی شدن ، با دیگران گرم گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس