mighty

/ˈmaɪti//ˈmaɪti/

معنی: توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند
معانی دیگر: پرتوان، پرزور، قدرتمند، توانمند، توانگر، سهمگین، سترگ، بسیار محکم، شدید، تهمتن، (عامیانه) بسیار، خیلی، زیاد، یک دنیا

جمله های نمونه

1. a mighty drinker
مشروب خور قهار

2. a mighty wind
باد بسیار شدید

3. germany's mighty army smashed through poland
ارتش نیرومند آلمان لهستان را درهم کوبید.

4. the mighty amazon river
رودخانه ی عظیم آمازون

5. i am mighty happy to have met you!
یک دنیا از ملاقات شما خوشنودم !

6. i am mighty proud of you!
خیلی به تو مباهات می کنم !

7. high and mighty
(عامیانه) مغرور،گردن فراز

8. the tiger is a mighty hunter
پلنگ شکارچی پرتوانی است.

9. he overthrew the enemy with one mighty blow
دشمن را با یک ضربه ی سهمگین فرو افکند.

10. he was more interested in serving the mighty than the poor
او بیشتر علاقمند بود که به توانگران کمک کند تا به مسکینان

11. Through the fields flows the mighty River Po.
[ترجمه گوگل]رودخانه عظیم پو از میان مزارع می گذرد
[ترجمه ترگمان]رودخانه پرتوان، رود پو، از میان کشتزارها می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That's a mighty fine car you have!
[ترجمه گوگل]این یک ماشین عالی است که شما دارید!
[ترجمه ترگمان]عجب ماشین قشنگی داری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The mighty U. S. army was humbled by a small South East Asian country.
[ترجمه بهروز مددی] ارتش نیرومند آمریکا با شکست از کشوری کوچک در شرق آسیا تحقیر شد.
|
[ترجمه گوگل]ارتش قدرتمند ایالات متحده توسط یک کشور کوچک آسیای جنوب شرقی تحقیر شد
[ترجمه ترگمان]U بزرگ اس ارتش در یک کشور کوچک جنوب شرق آسیا به خاک سپرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A mighty roar went up from the crowd as the home team scored.
[ترجمه گوگل]وقتی تیم میزبان به گل رسید، صدای غرش قوی از میان جمعیت بلند شد
[ترجمه ترگمان]وقتی تیم گریفندور امتیاز گرفت غرش عظیمی از جمعیت برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The entire metropolitan center possessed a high and mighty air calculated to overawe and abash the common applicant.
[ترجمه گوگل]کل مرکز کلان شهر دارای هوای بلند و قدرتمندی بود که می توانست متقاضی معمولی را تحت تأثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]کل مرکز شهر، هوای بسیار بلندی داشت که overawe و overawe را از خود بی خود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توانا (صفت)
able, mighty, capable, puissant, authoritative

بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

مقتدر (صفت)
mighty, handy, strong, light-handed, powerful, knacky

زورمند (صفت)
mighty, vigorous

انگلیسی به انگلیسی

• strong; powerful; great
very much (informal)
mighty means very large or powerful; a literary use.
in american english, mighty is also used in front of adjectives in order to emphasize them.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Strong
🔘 Powerful
🔘 Sturdy
🔘 Robust
🔘 Tough
🔘 Resilient
🔘 Muscular
🔘 Brawny
🔘 Forceful
🔘 Mighty
✅ Definition:
👉 Having great physical strength or power.
با سلابت
گران قدر
خرزور
۱ - Extremely
Mighty lot: بسیار زیاد
A mighty cute baby
۲ - توانا, قدرتمند، پرقدرت powerful, strong
Mighty king
A mighty wind باد بسیار شدید
Mighty
قادر
قوی , قدرتمند ؛ خیلی
– He flexed his mighty muscles
– Their mighty army marched on Moscow
– She is mighty proud of you
– I'm mighty happy to have met you
یکی از معادل هاش " زورگو" هم میتونه باشه.
Bow down to the mighty
تعظیم کردن در برابر فرد قدرتمند /گردن کلفت
Strong
مهیب
Great
Strong
Powerful
به شدت
Mighty angry
مقتدر و برجسته و مهم و حکمفرما !
با نفوذ و قدرتمند !
( دارای قدرت و نفوذ و اختیارات )
( دارای جاه و مقام )
dominant
influential
authoritative
مقتدر
نیرومند
Very large, powerful or impressive
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس