meticulous

/məˈtɪkjələs//mɪˈtɪkjʊləs/

معنی: کمرو، ترسو، باریک بین، خیلی دقیق، وسواسی
معانی دیگر: موشکاف، دقیق و پایبند جزئیات، پر وسواس

جمله های نمونه

1. a meticulous researcher
پژوهشگر موشکاف

2. her meticulous presentation of details impressed everyone
ارائه موشکافانه ی جزئیات توسط او همه را تحت تاثیر قرار داد.

3. He's always meticulous in keeping the records up to date.
[ترجمه محسن] [آن آقا] همواره در خصوص به روز نگه داشتن اسناد و مدارک حساسیت دارد.
|
[ترجمه گوگل]او همیشه در به روز نگه داشتن سوابق دقیق است
[ترجمه ترگمان]اون همیشه با دقت تمام اسناد رو برای تاریخ نگه می داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their room had been prepared with meticulous care.
[ترجمه حسین محمدی] اتاق آنها با دقت بالا آماده شده بود
|
[ترجمه گوگل]اتاق آنها با دقت و احتیاط آماده شده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق آن ها را با دقت بسیار آماده کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many hours of meticulous preparation have gone into writing the book.
[ترجمه حسین محمدی] ساعت های زیادی صرف آماده سازی دقیق جهت نوشتن کتاب صرف شده
|
[ترجمه گوگل]ساعت‌ها آماده‌سازی دقیق برای نوشتن کتاب انجام شده است
[ترجمه ترگمان]ساعات زیادی برای تهیه دقیق کتاب صرف نوشتن کتاب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was so meticulous about everything.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] او به جزئیات کوچک هر چیزی خیلی حساس بود.
|
[ترجمه گوگل]او در همه چیز بسیار دقیق بود
[ترجمه ترگمان]اون در مورد همه چی خیلی وسواس داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has been a meticulous manager, a manager par excellence.
[ترجمه گوگل]او یک مدیر دقیق، یک مدیر عالی بوده است
[ترجمه ترگمان]او یک مدیر دقیق، یک مدیر عالی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He kept meticulous accounts.
[ترجمه حسین محمدی] او حسابش دقیق بود
|
[ترجمه گوگل]حساب های دقیقی داشت
[ترجمه ترگمان]اون خیلی دقیق حساب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is meticulous in his choice of words and turns of phrase.
[ترجمه گوگل]او در انتخاب کلمات و عبارات دقیق است
[ترجمه ترگمان]او در انتخاب کلمات دقیق و دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is a designer known for his meticulous attention to detail.
[ترجمه حسین محمدی] او یک طراح است که به خاطر توجه بالاش به جزئیات معروفه
|
[ترجمه گوگل]او یک طراح است که به دلیل توجه دقیق خود به جزئیات شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]او طراح مورد توجه دقیق او به جزئیات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some persons objected that announcers'articulation was too meticulous to be natural.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد اعتراض کردند که بیان گویندگان آنقدر دقیق است که طبیعی نباشد
[ترجمه ترگمان]برخی از افراد اعتراض کردند که بیان مجریان بسیار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their planning and preparation were meticulous.
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی و آماده سازی آنها دقیق بود
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی و تدارک آن ها بسیار دقیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is meticulous in her presentation of facts.
[ترجمه گوگل]او در ارائه حقایق دقیق است
[ترجمه ترگمان]او در ارائه حقایق بسیار دقیق و دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Years of doing meticulous research had made her very precise in her working methods.
[ترجمه گوگل]سالها تحقیق دقیق او را در روش های کاری خود بسیار دقیق کرده بود
[ترجمه ترگمان]سال ها انجام تحقیقات دقیق، او را در روش کار خود بسیار دقیق ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The painting had been executed with meticulous attention to detail.
[ترجمه گوگل]این نقاشی با توجه دقیق به جزئیات اجرا شده بود
[ترجمه ترگمان]نقاشی با توجه دقیق به جزئیات اجرا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمرو (صفت)
sham, weak, shy, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, coy, cagey, meticulous, sheepish, blate, cagy, chary, chicken-livered, unassertive

ترسو (صفت)
captive, shy, yellow, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, meticulous, sheepish, timorous, skittish, pusillanimous, chicken-livered, lily-livered, gun-shy, poor-spirited, pigeon-hearted, weak-hearted

باریک بین (صفت)
fastidious, meticulous

خیلی دقیق (صفت)
thorough, precise, meticulous, rigorous

وسواسی (صفت)
morose, valetudinarian, whimsical, meticulous, queasy, scrupulous, pernickety, persnickety, overcautious, valetudinary

انگلیسی به انگلیسی

• pedantic, cautious concerning minute details; scrupulous
a meticulous person does things very carefully and with great attention to detail.

پیشنهاد کاربران

موشکافانه
مثال:
But even when the side that’s dissatisfied sees that the matter is being handled in accordance with the law, with integrity, and with meticulous care, deep down they will accept the process even if they aren’t pleased with the outcome.
...
[مشاهده متن کامل]

اما حتی وقتی طرفی که ناراضی است می بیند که مساله بر طبق قانون، با درستکاری و با دقت موشکافانه رسیدگی شده، آنها از اعماق وجود فرایند را قبول خواهند کرد حتی اگر از نتیجه خشنود نباشند.

صفت است
اسمهایش اینها هستند:
meticulosity
meticulousness
سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "دقیق":
rigorous: بر رسی کردن به طور دقیق ( بر اساس استاندارد ها و الگو ها )
meticulous: دقیق ( متمرکز بر جزئیات ریز )
through: دقیق ( متمرکز بر کامل بودن و عدم جا انداختن موردی )
با احترام به همه دوستان گرام این کلمه اسم نیست که بخواد معانی مثل "ریزبین" یا " جزییات دقیق" و . . . داشته باشه. بلکه صفت هست و به معنی:
* با دقت و توجه زیاد، موشکافانه
اسمش هم میشه: meticulousness
✍ توضیح: Showing great attention to detail; very careful and precise 🧐
🔍 مترادف: Precise
✅ مثال: She was meticulous in organizing her notes for the presentation, ensuring everything was perfect.
ریزبینانه و دقیق ( صفت است )
تو کتاب essential word Toefl مترادف با conscientious نوشته
وسواس
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : meticulousness
صفت ( adjective ) : meticulous
قید ( adverb ) : meticulously
کسیکه/چیزیکه به شدت به جزئیات و دقت بالا بها و اهمیت می دهد
( ریزبین، با دقت، . . . )
🔴 showing great attention to detail; very careful and precise
🔴 very careful about doing something in an extremely accurate and exact way
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ He described the scene in meticulous detail.
◀️She did meticulous work.
◀️He keeps meticulous records.
◀️He is meticulous about keeping accurate records.
◀️She's a meticulous researcher.
◀️ a meticulous researcher : پژوهشگر موشکاف
◀️ Her meticulous presentation of details impressed everyone : ارائه ی موشکافانه ی جزئیات توسط او همه را تحت تأثیر قرار داد.
🚨 Meticulously و Meticulousness هم قید و اسم این صفت هستند
◀️It's a beautiful Victorian house, meticulously restored.
◀️meticulously careful research
◀️ Such activities are meticulously recorded in an ISIS annual report

meticulous ( adj ) = conscientious ( adj )
به معناهای : دقیق، موشکافانه، وظیفه شناس
دقیق و ریزبین ✅
meticulous detail
جزئیات دقیق و موشکافانه
خیلی دقیق very careful
با attention ریزنگری، ریزبینی
exact
scrutiny
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
جناب سعدی بزرگوار
قابل توجه /
بسیار دقیق/
با دقت

مراقبت دائم
صریح
Tell me what to say
More clear and precise than this
نظرمو بگم تصمیم رو بگم
از این شفاف تر و دقیق تر
صفت:
showing great attention to detail; very careful and precise. نشان دادن توجه زیادی به جزئیات؛ بسیار دقیق و دقیق.
"the designs are hand - glazed with meticulous care"
synonyms: careful, conscientious, diligent, ultra - careful, scrupulous, punctilious, painstaking, demanding, exacting, accurate, correct; thorough, studious, rigorous, detailed, perfectionist, fastidious, methodical, particular, strict; pedantic, fussy; white - glove; archaicnice, laborious
...
[مشاهده متن کامل]

"meticulous attention to detail"
antonyms: careless, sloppy, slapdash

وظیفه شناس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)