• (2)تعریف: having ample flesh; stocky or thickset. • مشابه: fleshy
• (3)تعریف: rich in substance; thought-provoking; pithy.
جمله های نمونه
1. meaty cheeks
گونه های گوشتالو
2. meaty soup
آبگوشت پرگوشت
3. The short, meaty reports are those he likes best.
[ترجمه گوگل]گزارش های کوتاه و گوشتی همان هایی هستند که او بیشتر دوست دارد [ترجمه ترگمان]خلاصه اینکه، این گزارش ها گوشتی است که او از همه بهتر دوست دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She has written some wonderfully meaty parts for older actresses.
[ترجمه گوگل]او چند قسمت فوق العاده گوشتی برای بازیگران زن قدیمی نوشته است [ترجمه ترگمان]او برخی از قسمت های بسیار گوشتی را برای هنرپیشه های مسن تر نوشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He looked up and down the corridor, meaty hands resting on his thighs.
[ترجمه گوگل]به بالا و پایین راهرو نگاه کرد، دستهای گوشتی روی رانهایش نشسته بود [ترجمه ترگمان]به بالا و پایین راهرو نگاه کرد و دست هایش را روی ران هایش تکیه داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Pretty meaty stuff for an art history major who formerly knew squat about the squabble.
[ترجمه گوگل]چیزهای گوشتی بسیار خوبی برای یک متخصص تاریخ هنر که قبلاً چمباتمه زدن را در مورد دعوا می دانست [ترجمه ترگمان]این ماده گوشتی برای یک تاریخ هنر، که قبلا درباره جر و جر و بحث و جر و بحث و جر و بحث می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. We were looking for a good flavour and meaty texture.
[ترجمه گوگل]ما به دنبال طعم خوب و بافت گوشتی بودیم [ترجمه ترگمان]ما به دنبال یک طعم خوب و بافت گوشتی بودیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. There was nothing so fine as a good meaty portion of best blood sausage.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز به اندازه یک قسمت گوشتی خوب از بهترین سوسیس خونی وجود نداشت [ترجمه ترگمان]هیچ چیز به خوبی قسمت گوشتی از بهترین سوسیس خون نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He had always provided the tabloids with meaty headlines because of his numerous girlfriends.
[ترجمه گوگل]او همیشه به خاطر دوست دخترهای متعددش تیترهای گوشتی را در روزنامه ها ایجاد می کرد [ترجمه ترگمان]او همیشه این نشریات را با تی تر درشت خود به خاطر دخترهای متعدد خودش فراهم کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. But like the classic wings, they are meaty and juicy and perfect for snacking.
[ترجمه گوگل]اما مانند بال های کلاسیک، گوشتی و آبدار هستند و برای میان وعده عالی هستند [ترجمه ترگمان]اما مثل بال کلاسیک، آن ها گوشتی و آبدار و کامل برای تولید هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. "Joan of Arc" was her first meaty role as an actress.
[ترجمه جلیل جعفری] اولین نقش جدی این بازیگر زن �ژاندارک� بود.
|
[ترجمه گوگل]«ژان آو آرک» اولین نقش گوشتی او به عنوان بازیگر بود [ترجمه ترگمان]\"ژاندارک\" اولین همسر او به عنوان یک بازیگر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Meaty grilled shrimp, fragrant with garlic, finish the dish.
[ترجمه گوگل]میگو کبابی گوشتی، معطر با سیر، ظرف را تمام کنید [ترجمه ترگمان]، میگو سرخ کرده میگو با سیر درست کن غذا رو تموم کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Monkfish has a very firm and meaty flesh, so it's easy to use for kebabs.
[ترجمه گوگل]مانک ماهی گوشتی بسیار سفت و گوشتی دارد، بنابراین استفاده از آن برای کباب آسان است [ترجمه ترگمان]Monkfish گوشت بسیار قوی و گوشتی دارد، بنابراین برای کباب کردن آسان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Earthy porcini mushrooms, tender and meaty, make the perfect accompaniment.
[ترجمه گوگل]قارچ های گوشتی، لطیف و گوشتی، همراهی عالی را تشکیل می دهند [ترجمه ترگمان]قارچ ها زمینی، نرم و قوی، با آن هماهنگی کامل برقرار می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• beefy; full of substance; of or resembling meat meaty is used to describe someone's body or a part of their body when it is fat and heavy. a meal that is meaty contains a lot of meat. a meaty thing has a lot of substance, and is interesting or important.
پیشنهاد کاربران
جدی، مهم، چشمگیر، نظرگیر، درخور توجه، دیدنی.
مزه یا بوی گوشت
گوشتالو - پر گوشت - تو پر و تپلی Meaty V
1 - کلفت و ضخیم/عضلانی/قدرتمند/محکم/چاق و چله 2 - پر محتوا و پر مغز
در مورد اطلاعات و ایده های جذاب هم بکار میره. مثلا توی یه مقاله meaty article : Longman Example