measure up

/ˈmeʒərˈəp//ˈmeʒərʌp/

از عهده برآمدن، به درد(کار یا شغل) خوردن، واجد شرایط بودن، مناسب وبرابر بودن

جمله های نمونه

1. It was fatiguing sometimes to try to measure up to her standard of perfection.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات تلاش برای اندازه گیری استاندارد کمال او خسته کننده بود
[ترجمه ترگمان]گاهی خسته کننده و خسته کننده بود و سعی می کرد تا حد کمال خونسردی خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The party did not measure up to their expectations.
[ترجمه رسول حسین بگی] این حزب/جشن در حد و حدود انتظارات اونها نبود
|
[ترجمه گوگل]حزب انتظارات آنها را برآورده نکرد
[ترجمه ترگمان]این حزب انتظارات آن ها را برآورده نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Will you measure up or shall I?
[ترجمه گوگل]آیا شما اندازه گیری می کنید یا من؟
[ترجمه ترگمان]میل دارید این کار را بکنید یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We've been trying to measure up his chance.
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم شانس او ​​را اندازه گیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم که شانس او را اندازه بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How does the food here measure up according to your nutrition standards?
[ترجمه رسول حسین بگی] تا چه حدی غذای اینجا مطابق با استانداردهای تغذیه ای شما است؟
|
[ترجمه گوگل]چگونه غذای اینجا مطابق با استانداردهای تغذیه شما اندازه گیری می شود؟
[ترجمه ترگمان]چگونه مواد غذایی در اینجا با توجه به استانداردهای غذایی شما بالا می رود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Take a little time to measure up your chance before deciding.
[ترجمه گوگل]قبل از تصمیم گیری، کمی زمان برای اندازه گیری شانس خود اختصاص دهید
[ترجمه ترگمان]کمی وقت بگذارید تا شانس خود را قبل از تصمیم گیری اندازه گیری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The job failed to measure up to her expectations.
[ترجمه گوگل]این شغل نتوانست انتظارات او را برآورده کند
[ترجمه ترگمان]این کار نتوانست انتظارات او را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How will the Secretary General measure up to his new responsibilities?
[ترجمه گوگل]دبیرکل چگونه به مسئولیت های جدید خود عمل خواهد کرد؟
[ترجمه ترگمان]دبیرکل نسبت به مسئولیت های جدیدش چه اقداماتی انجام خواهد داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Measure up any items that you want to keep in the kitchen.
[ترجمه گوگل]مواردی را که می خواهید در آشپزخانه نگهداری کنید اندازه گیری کنید
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که می خواهید در آشپزخانه نگه دارید را اندازه بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'd better measure up before I start laying the carpet.
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از اینکه فرش را شروع کنم اندازه گیری کنم
[ترجمه ترگمان]بهتره قبل از اینکه فرش رو بذارم کنار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She could never measure up to her mother's expectations.
[ترجمه گوگل]او هرگز نتوانست انتظارات مادرش را برآورده کند
[ترجمه ترگمان]او هرگز نمی توانست انتظارات مادرش را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Last year's intake just didn't measure up.
[ترجمه گوگل]مصرف سال گذشته فقط اندازه گیری نشد
[ترجمه ترگمان]در سال گذشته این میزان دریافت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This product does not measure up.
[ترجمه گوگل]این محصول اندازه گیری نمی کند
[ترجمه ترگمان]این محصول اندازه را اندازه گیری نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His performance doesn't measure up.
[ترجمه گوگل]عملکرد او قابل اندازه گیری نیست
[ترجمه ترگمان]عملکرد او زیاد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

برآوردن انتظارات یا آرزوهای دیگران. . . کسب شایستگی چیزی
در حد و اندازۀ چیزی یا کاری بودن، یا به اصطلاح عامیانه تر، عددی بودن، مثلاً
I feel like I don’t measure up.
یعنی احساس می کنم در حدو اندازه ای نیستم. عددی نیستم

بر آورده کردن ( آرزو یا کاری )
از پس کاری بر آمدن

بپرس