maxim

/ˈmæksəm//ˈmæksɪm/

معنی: مثل، پند، اصل، قاعده کلی، گفته اخلاقی
معانی دیگر: ضرب المثل، فراگفت، راست گویه، مردم گویه، هیرام پرسی ماکسیم (مخترع امریکایی)، (سابقا) مسلسل خودکار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a brief, concise statement of a general or basic truth or rule, esp. for proper conduct.
مترادف: adage, aphorism, apothegm, dictum, gnome, motto, saw
مشابه: axiom, byword, precept, proverb, saying

- My grandmother's favorite maxim was "A child should be seen and not heard."
[ترجمه گوگل] جمله مورد علاقه مادربزرگم این بود: «کودک را باید دید و شنید »
[ترجمه ترگمان] شعار مورد علاقه مادربزرگم این بود: \" یک کودک باید دیده شود و نه شنیده شود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A good maxim is never out of season.
[ترجمه گوگل]یک اصل خوب هرگز خارج از فصل نیست
[ترجمه ترگمان]یک ماکسیم خوب هرگز از فصل بیرون نمی رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I believe in the maxim "if it ain't broke, don't fix it".
[ترجمه پویا محمودی] به ضرب المثل "سری که درد نمی کند دستمال نباید بست" معتقدم.
|
[ترجمه گوگل]من به این اصل اعتقاد دارم "اگر خراب نیست، آن را تعمیر نکن"
[ترجمه ترگمان]من به این شعار اعتقاد دارم که اگر شکست نخورد، آن را ثبت نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Maxim knew her driving well enough to be relaxed about it and spent his time folding and refolding a road map.
[ترجمه گوگل]ماکسیم رانندگی او را آنقدر خوب می‌دانست که در این مورد راحت باشد و وقت خود را صرف تا کردن و باز کردن نقشه راه کرد
[ترجمه ترگمان]ماکزیم می دانست که او به خوبی رانندگی می کند و وقت خود را صرف این کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The porter was expecting them and let Maxim park in an awkward position on the forecourt pavement.
[ترجمه گوگل]باربر منتظر آنها بود و به ماکسیم اجازه داد در یک موقعیت نامناسب روی سنگفرش جلو محوطه پارک کند
[ترجمه ترگمان]دربان منتظر آن ها بود و اجازه می داد که ماکزیم به جای مناسبی روی سنگفرش میدان پارک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But the Freudian maxim holds true: Laughter is just an expression of fear.
[ترجمه گوگل]اما اصل فرویدی صادق است: خنده فقط بیان ترس است
[ترجمه ترگمان]اما اصل فروید درست می گوید: خنده فقط یک حالت ترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Seeing the village again, from a new angle, Maxim could see other scars of the blast and its debris.
[ترجمه گوگل]ماکسیم با دیدن دوباره روستا، از زاویه ای جدید، می توانست زخم های دیگر انفجار و آوارهای آن را ببیند
[ترجمه ترگمان]با دیدن این دهکده، از زاویه ای جدید، ماکزیم می توانست زخمه ای دیگر انفجار و آوار آن را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She beamed happily at Maxim.
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی به ماکسیم تابید
[ترجمه ترگمان]او با خوشحالی به ماکزیم نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Maxim did nothing except sit still and watch as Agnes had told him to.
[ترجمه گوگل]ماکسیم کاری نکرد جز اینکه بی حرکت بنشیند و همانطور که اگنس به او گفته بود تماشا کند
[ترجمه ترگمان]ماکزیم به جز نشستن و نگاه کردن به اگنس کاری نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Just as the quality maxim can be flouted for effect, so can the other three.
[ترجمه گوگل]همانطور که می‌توان از اصل کیفیت برای اثرگذاری نادیده گرفت، سه مورد دیگر نیز می‌توانند
[ترجمه ترگمان]همان طور که اصل کیفیت را می توان مورد استهزا قرار داد، سه مورد دیگر نیز می تواند مورد تایید قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Maxim ducked behind the first man who was hauling back his breath in short gasps.
[ترجمه گوگل]ماکسیم پشت سر اولین مردی که نفسش را با نفس های کوتاه باز می کرد، خم شد
[ترجمه ترگمان]ماکزیم از پشت سر اولین کسی که نفسش را در سینه حبس کرده بود فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Maxim caught him three strides up the second alley.
[ترجمه گوگل]ماکسیم او را سه قدم از کوچه دوم گرفت
[ترجمه ترگمان]ماکزیم با سه قدم از خیابان دوم بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. McHugh is the editor of Maxim, a new magazine for men who love beer, babes and sports.
[ترجمه گوگل]مک هیو سردبیر مجله Maxim است که برای مردانی که عاشق آبجو، نوزادان و ورزش هستند
[ترجمه ترگمان]مک هیو سردبیر مجله ماکزیم است و یک مجله نو برای مردانی که آبجو دوست دارند و babes و ورزش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Back at the Barracks Maxim had to wait until after midnight before he had the officers' mess video machine to himself.
[ترجمه گوگل]به پادگان ماکسیم برگشت تا بعد از نیمه شب صبر کند تا دستگاه ویدئوی آشفته افسران را برای خودش بگذارد
[ترجمه ترگمان]پس از نیمه شب، ماکزیم مجبور شد تا نیمه شب صبر کند تا قبل از نیمه شب ماشین را به حال خود بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Tis an old maxim in the schools, That flattery's the food of fools; Yet now and then your men of wit Will condescend to take a bit. Jonathan Swift
[ترجمه گوگل]این یک اصل قدیمی در مدارس است، که چاپلوسی غذای احمق ها است با این حال، گاه و بیگاه مردان باهوش شما راضی می‌شوند تا کمی بگذرند جاناتان سویفت
[ترجمه ترگمان]این ضرب المثل قدیمی در مدارس است، این چاپلوسی، خوراک احمق ها است؛ با این حال، گاه مردان عقل و هوش شما قبول می کنند که کمی از آن استفاده کنند جاناتان سوییفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's an old maxim but it's true: to a great extent, you are what you eat.
[ترجمه گوگل]این یک اصل قدیمی است، اما درست است: تا حد زیادی، شما همان چیزی هستید که می خورید
[ترجمه ترگمان]این یک شعار قدیمی است، اما حقیقت دارد: تا حد زیادی، شما چیزی هستید که می خورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مثل (اسم)
adage, proverb, example, instance, maxim, exemplar

پند (اسم)
exhortation, saying, maxim, precept, advice, rede, axiom, motto, aphorism, moral

اصل (اسم)
point, quintessence, inception, principle, real, maxim, axiom, germ, origin, root, stem, radical, element, strain, authorship, provenance, fatherhood, paternity, mother, motif, principium, rootstock

قاعده کلی (اسم)
principle, maxim, axiom, master key

گفته اخلاقی (اسم)
byword, maxim

انگلیسی به انگلیسی

• expression of general truth; code of behavior, rule of conduct, precept; saying, proverb, adage
a maxim is a short saying recommending a particular form of behaviour.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: A general truth or rule of conduct 📜
🔍 مترادف: Principle
✅ مثال: One of the key maxims of the organization is "honesty is the best policy. "
۱. مثل. ضرب المثل ۲. شعار
مثال:
the maxim that actions speak louder than words
ضرب المثلی که {می گوید}: رفتار بلندتر از واژه ها حرف می زنند.
اصل
《 پارسی را پاس بِداریم 》
maxim
ریشه یِ این واژه max با پَس وَندِ مانَند سازِ im - اَست ،
max سِتاکی ایرانی - اُروپایی ست که هَم ریشه با :
مَه : مَهَستی ، مَهِستان ، مَهین ، میهَن ، مِهتَر وَ. . . اَست .
...
[مشاهده متن کامل]

مَس :دَر زَبان سِمِنی ( سِمنانی ) به بُزُرگ مَسین می گویَند که دُرست هَم تَراز با maxim = masin اَست.
مُس : واژه به نَمایان اَرَبیِ " مُسِن " بایَد با مَسین وَ maxim هَم ریشه باشَد :
مُسِن : مُس - اِن
مَسین : مَس - این
maxim : max - im

A maxim of یعنی به گفته، به نقل از،
پند و اندرز، سخن حکیمانه، قاعده کلی / اصل اخلاقی یا فکری که شعار یک فرد بوده و به آن معتقد است
A concise, pithy, general truth, fundamental principle, or rule of conduct
My grandma's maxim
مثل
پند
اندرز
اسم پسر
حکمت
اندرز
- قاعده/قانون
- گفته
- ضرب المثل
به قول معروف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس