• : تعریف: a brief, concise statement of a general or basic truth or rule, esp. for proper conduct. • مترادف: adage, aphorism, apothegm, dictum, gnome, motto, saw • مشابه: axiom, byword, precept, proverb, saying
- My grandmother's favorite maxim was "A child should be seen and not heard."
[ترجمه گوگل] جمله مورد علاقه مادربزرگم این بود: «کودک را باید دید و شنید » [ترجمه ترگمان] شعار مورد علاقه مادربزرگم این بود: \" یک کودک باید دیده شود و نه شنیده شود \" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. A good maxim is never out of season.
[ترجمه گوگل]یک اصل خوب هرگز خارج از فصل نیست [ترجمه ترگمان]یک ماکسیم خوب هرگز از فصل بیرون نمی رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I believe in the maxim "if it ain't broke, don't fix it".
[ترجمه پویا محمودی] به ضرب المثل "سری که درد نمی کند دستمال نباید بست" معتقدم.
|
[ترجمه گوگل]من به این اصل اعتقاد دارم "اگر خراب نیست، آن را تعمیر نکن" [ترجمه ترگمان]من به این شعار اعتقاد دارم که اگر شکست نخورد، آن را ثبت نکنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Maxim knew her driving well enough to be relaxed about it and spent his time folding and refolding a road map.
[ترجمه گوگل]ماکسیم رانندگی او را آنقدر خوب میدانست که در این مورد راحت باشد و وقت خود را صرف تا کردن و باز کردن نقشه راه کرد [ترجمه ترگمان]ماکزیم می دانست که او به خوبی رانندگی می کند و وقت خود را صرف این کار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The porter was expecting them and let Maxim park in an awkward position on the forecourt pavement.
[ترجمه گوگل]باربر منتظر آنها بود و به ماکسیم اجازه داد در یک موقعیت نامناسب روی سنگفرش جلو محوطه پارک کند [ترجمه ترگمان]دربان منتظر آن ها بود و اجازه می داد که ماکزیم به جای مناسبی روی سنگفرش میدان پارک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. But the Freudian maxim holds true: Laughter is just an expression of fear.
[ترجمه گوگل]اما اصل فرویدی صادق است: خنده فقط بیان ترس است [ترجمه ترگمان]اما اصل فروید درست می گوید: خنده فقط یک حالت ترس است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Seeing the village again, from a new angle, Maxim could see other scars of the blast and its debris.
[ترجمه گوگل]ماکسیم با دیدن دوباره روستا، از زاویه ای جدید، می توانست زخم های دیگر انفجار و آوارهای آن را ببیند [ترجمه ترگمان]با دیدن این دهکده، از زاویه ای جدید، ماکزیم می توانست زخمه ای دیگر انفجار و آوار آن را ببیند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She beamed happily at Maxim.
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی به ماکسیم تابید [ترجمه ترگمان]او با خوشحالی به ماکزیم نگاه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Maxim did nothing except sit still and watch as Agnes had told him to.
[ترجمه گوگل]ماکسیم کاری نکرد جز اینکه بی حرکت بنشیند و همانطور که اگنس به او گفته بود تماشا کند [ترجمه ترگمان]ماکزیم به جز نشستن و نگاه کردن به اگنس کاری نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Just as the quality maxim can be flouted for effect, so can the other three.
[ترجمه گوگل]همانطور که میتوان از اصل کیفیت برای اثرگذاری نادیده گرفت، سه مورد دیگر نیز میتوانند [ترجمه ترگمان]همان طور که اصل کیفیت را می توان مورد استهزا قرار داد، سه مورد دیگر نیز می تواند مورد تایید قرار گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Maxim ducked behind the first man who was hauling back his breath in short gasps.
[ترجمه گوگل]ماکسیم پشت سر اولین مردی که نفسش را با نفس های کوتاه باز می کرد، خم شد [ترجمه ترگمان]ماکزیم از پشت سر اولین کسی که نفسش را در سینه حبس کرده بود فرو رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Maxim caught him three strides up the second alley.
[ترجمه گوگل]ماکسیم او را سه قدم از کوچه دوم گرفت [ترجمه ترگمان]ماکزیم با سه قدم از خیابان دوم بالا رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. McHugh is the editor of Maxim, a new magazine for men who love beer, babes and sports.
[ترجمه گوگل]مک هیو سردبیر مجله Maxim است که برای مردانی که عاشق آبجو، نوزادان و ورزش هستند [ترجمه ترگمان]مک هیو سردبیر مجله ماکزیم است و یک مجله نو برای مردانی که آبجو دوست دارند و babes و ورزش می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Back at the Barracks Maxim had to wait until after midnight before he had the officers' mess video machine to himself.
[ترجمه گوگل]به پادگان ماکسیم برگشت تا بعد از نیمه شب صبر کند تا دستگاه ویدئوی آشفته افسران را برای خودش بگذارد [ترجمه ترگمان]پس از نیمه شب، ماکزیم مجبور شد تا نیمه شب صبر کند تا قبل از نیمه شب ماشین را به حال خود بگذارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Tis an old maxim in the schools, That flattery's the food of fools; Yet now and then your men of wit Will condescend to take a bit. Jonathan Swift
[ترجمه گوگل]این یک اصل قدیمی در مدارس است، که چاپلوسی غذای احمق ها است با این حال، گاه و بیگاه مردان باهوش شما راضی میشوند تا کمی بگذرند جاناتان سویفت [ترجمه ترگمان]این ضرب المثل قدیمی در مدارس است، این چاپلوسی، خوراک احمق ها است؛ با این حال، گاه مردان عقل و هوش شما قبول می کنند که کمی از آن استفاده کنند جاناتان سوییفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. It's an old maxim but it's true: to a great extent, you are what you eat.
[ترجمه گوگل]این یک اصل قدیمی است، اما درست است: تا حد زیادی، شما همان چیزی هستید که می خورید [ترجمه ترگمان]این یک شعار قدیمی است، اما حقیقت دارد: تا حد زیادی، شما چیزی هستید که می خورید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مثل (اسم)
adage, proverb, example, instance, maxim, exemplar
پند (اسم)
exhortation, saying, maxim, precept, advice, rede, axiom, motto, aphorism, moral
• expression of general truth; code of behavior, rule of conduct, precept; saying, proverb, adage a maxim is a short saying recommending a particular form of behaviour.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: A general truth or rule of conduct 📜 🔍 مترادف: Principle ✅ مثال: One of the key maxims of the organization is "honesty is the best policy. "
۱. مثل. ضرب المثل ۲. شعار مثال: the maxim that actions speak louder than words ضرب المثلی که {می گوید}: رفتار بلندتر از واژه ها حرف می زنند.
اصل
《 پارسی را پاس بِداریم 》 maxim ریشه یِ این واژه max با پَس وَندِ مانَند سازِ im - اَست ، max سِتاکی ایرانی - اُروپایی ست که هَم ریشه با : مَه : مَهَستی ، مَهِستان ، مَهین ، میهَن ، مِهتَر وَ. . . اَست . ... [مشاهده متن کامل]
مَس :دَر زَبان سِمِنی ( سِمنانی ) به بُزُرگ مَسین می گویَند که دُرست هَم تَراز با maxim = masin اَست. مُس : واژه به نَمایان اَرَبیِ " مُسِن " بایَد با مَسین وَ maxim هَم ریشه باشَد : مُسِن : مُس - اِن مَسین : مَس - این maxim : max - im
A maxim of یعنی به گفته، به نقل از،
پند و اندرز، سخن حکیمانه، قاعده کلی / اصل اخلاقی یا فکری که شعار یک فرد بوده و به آن معتقد است A concise, pithy, general truth, fundamental principle, or rule of conduct My grandma's maxim