فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )حالات: masticates, masticating, masticated مشتقات: mastication (n.), masticator (n.)
• (1)تعریف: to grind (food) with the teeth; chew. • مترادف: chew • مشابه: champ, crunch, gnaw, munch, nibble
• (2)تعریف: to knead or grind to a pulp. • مترادف: chew, crush, grind, mash, mill • مشابه: bray, kibble, pestle
جمله های نمونه
1. Her mouth was working, as if she was masticating some tasty titbit.
[ترجمه ب گنج جو] همیشه ی خدا دهنش کار می کنه، انگاری دائم مشغول لمبوندن یه خوراکی خوشمزه اس.
|
[ترجمه گوگل]دهانش داشت کار میکرد، انگار داشت ذرهای خوش طعم را می جوید [ترجمه ترگمان]دهانش مثل این بود که چیزی خوش مزه و خوش مزه درست کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Americans now masticate 86 million pounds of meat every day.
[ترجمه حسن زاده] امریکایی ها در حال حاضر روزانه ۸۶ میلیون پوند گوشت مصرف می کنند.
|
[ترجمه گوگل]اکنون آمریکایی ها روزانه 86 میلیون پوند گوشت را جویده می کنند [ترجمه ترگمان]امروزه آمریکایی ها هر روز ۸۶ میلیون پوند گوشت مصرف می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Don't gulp everything down without masticating.
[ترجمه گوگل]بدون جویدن همه چیز را قورت ندهید [ترجمه ترگمان]بدون masticating، همه چیز رو قورت نده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Meanwhile, to ferment the brew, old tribal women masticate more manioc and spit the juice into a bowl.
[ترجمه حسن زاده] در همین حال، برای تخمیر آن، زنان قبیله ای پیرتر، مانیوک بیشتری را جویده و آب آن را درون یک کاسه تف می کنند.
|
[ترجمه گوگل]در همین حین، برای تخمیر دم کرده، پیرزن های قبیله ای بیشتر مانیون را جویده می کنند و آب آن را داخل کاسه می ریزند [ترجمه ترگمان]در همین حال، برای تخمیر the، زنان قبیله قدیم manioc بیشتری را masticate کردند و آب را درون کاسه انداختند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Today, Americans masticate 86 million pounds of meat every day.
[ترجمه گوگل]امروزه آمریکایی ها روزانه 86 میلیون پوند گوشت را جویده می کنند [ترجمه ترگمان]امروزه، آمریکایی ها هر روز ۸۶ میلیون پوند گوشت مصرف می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I made a wad out of the young leaves and twigs and tried to masticate slowly.
[ترجمه گوگل]از برگها و شاخههای جوان چوبی درست کردم و سعی کردم به آرامی جونده کنم [ترجمه ترگمان]من توده ای از برگ های جوان و شاخه های کوچک را درست کردم و سعی کردم که به آرامی آن ها را گاز بگیرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The result shows that the casting splint is better than the regular splint in diffusing occlusive force, improving masticate efficiency and promoting tissue rebuilding.
[ترجمه گوگل]نتیجه نشان میدهد که اسپلینت ریختهگری در انتشار نیروی انسداد، بهبود کارایی ماستیک و ارتقای بازسازی بافت بهتر از آتل معمولی است [ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که اتل انتخاب شده بهتر از اتل معمولی است که به طور منظم پخش می شود، کارایی masticate را بهبود می بخشد و بازسازی بافت را ارتقا می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The mouth is so dry that it is difficulty for the patient to masticate and swallow food.
[ترجمه گوگل]دهان آنقدر خشک است که جویدن و قورت دادن غذا برای بیمار مشکل است [ترجمه ترگمان]دهانه آنقدر خشک است که برای بیمار مشکل است و غذا قورت می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید