mastery

/ˈmæstəri//ˈmɑːstəri/

معنی: اربابی
معانی دیگر: حکمرانی، سلطه، فرمانروایی، برتری، تفوق، چیرگی، مهارت، چیره دستی، خبرگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: masteries
(1) تعریف: the qualities of skill, knowledge, and expertise.
مترادف: address, expertise, facility, finesse, mastership, virtuosity
مشابه: authority, competence, dexterity, know-how, proficiency, prowess, skill

(2) تعریف: the full grasp of a subject or skill.
مترادف: command
مشابه: comprehension, grasp, grip, know-how, knowledge, understanding

- His coach didn't allow him to stop practicing until he had reached mastery.
[ترجمه گوگل] مربی او تا زمانی که به استادی نرسیده بود اجازه نداد تمرین را متوقف کند
[ترجمه ترگمان] مربی او به او اجازه نداد تا زمانی که او تسلط پیدا کرده بود، تمرین را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her mastery of French in so little time was very impressive.
[ترجمه بهادر اسلامی] تسلطش ( آن زن - دختر ) بر زبان فرانسوی در این مدت کوتاه باورنکردنی بود.
|
[ترجمه گوگل] تسلط او به زبان فرانسه در مدت زمان اندک بسیار چشمگیر بود
[ترجمه ترگمان] مهارت او در این زمان کم و بیش جالب توجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: power, control, or command.
مترادف: authority, command, control, dominance, domination, mastership, power, rule
مشابه: governance, sovereignty, supremacy, sway

جمله های نمونه

1. behzad's mastery was simply formidable
استادی بهزاد واقعا اعجاب انگیز بود.

2. his mastery of chess
مهارت او در شطرنج

3. he wanted to gain mastery over all of asia
او می خواست بر همه ی آسیا فرمانروایی کند.

4. Man can only be free through mastery of himself.
[ترجمه گوگل]انسان تنها با تسلط بر خود می تواند آزاد باشد
[ترجمه ترگمان]انسان فقط می تواند خود را از تسلط بر خود رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. True mastery of any skill takes a lifetime.
[ترجمه گوگل]تسلط واقعی بر هر مهارتی یک عمر طول می کشد
[ترجمه ترگمان]تسلط حقیقی هر مهارتی یک عمر طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The orchestra is unrivalled in terms of technical mastery and sheer vitality.
[ترجمه گوگل]ارکستر از نظر تسلط فنی و نشاط محض بی رقیب است
[ترجمه ترگمان]این ارکستر از لحاظ مهارت تکنیکی و سرزندگی محض بی نظیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It takes years to gain a mastery of Japanese.
[ترجمه گوگل]سالها طول می کشد تا به زبان ژاپنی تسلط پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]سال ها طول می کشد تا تسلط بر ژاپنی ها به دست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She has mastery of several languages.
[ترجمه گوگل]او به چندین زبان تسلط دارد
[ترجمه ترگمان]او به چندین زبان مسلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He struggled for mastery over his emotions.
[ترجمه گوگل]او برای تسلط بر احساسات خود تلاش می کرد
[ترجمه ترگمان]او برای تسلط بر احساسات خود مبارزه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The king had absolute mastery over the country.
[ترجمه گوگل]شاه بر کشور تسلط مطلق داشت
[ترجمه ترگمان]شاه بر این کشور تسلط کامل داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He shows complete mastery of the instrument.
[ترجمه گوگل]او تسلط کامل بر ساز نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او تسلط کامل دستگاه را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He shows complete mastery of his chosen subject.
[ترجمه گوگل]او بر موضوع انتخابی خود تسلط کامل نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او تسلط کامل بر موضوع انتخاب شده خود را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She possesses complete technical mastery of her instrument.
[ترجمه گوگل]او تسلط کامل فنی بر ساز خود دارد
[ترجمه ترگمان]او دارای تبحر فنی کامل در دستگاه خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Which side will get the mastery?
[ترجمه گوگل]کدام طرف تسلط پیدا می کند؟
[ترجمه ترگمان]کدوم طرف پیروز میشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اربابی (اسم)
lordship, mastery

انگلیسی به انگلیسی

• command, control; proficiency, comprehensive knowledge; masterly skill, expertise; artfulness
mastery of a skill or art is excellence in it.
mastery is also complete power or control over something.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
He has achieved mastery in martial arts after years of dedicated practice.
A chess player might say, “I’m still working towards mastery of the game. ”
In art, a painter might strive for mastery of a specific painting technique.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : master
✅️ اسم ( noun ) : master / mastery
✅️ صفت ( adjective ) : master / masterful / masterly
✅️ قید ( adverb ) : masterfully
زیرکی
مهارت
در بازی کلش رویال به معنی ، مهارت و تسلط بر کارت گفته میشود
تسلط
چیره دستی
احاطه
تسلط
زبردست ماهر
تبحر

بپرس