بازیچه قرار دادن
وادار کردن با کلک و اصرار
1. ماهرانه بکار بردن. با مهارت کنترل کردن 2. ماهرانه عمل کردن 3. دستکاری کردن 4. فریب دادن. گول زدن. شیره سر کسی مالیدن 5. دست بردن توی. تغلب کردن
مثال:
slowly but firmly manipulating the public
ارام اما محکم مردم را با مهارت کنترل کردن
سو استفاده کردن از کسی یا چیزی ، دست بردن و تقلب کردن ، استفاده کردن و به کار بردن وسیله ای
در روانشناسی: فریب دادن، به بازی گرفتن، سوء استفاده کردن، اعمال نفوذ کردن
در متن های محاسباتی: ساده سازی
در پزشکی:جا انداختن استخوان
در کامپیوتر: دستکاری کردن
وسیله/چیز: با دست کنترل کردن
دستکاری کردن، شیره مالیدن
It's so scary to me that majorities of the populations in times where we have so much access to knowledge and information are so easily manipulated by such superstitions and willfully hateful towards others beliefs that societies keep electing people that are putting the hard squeeze on freedoms
... [مشاهده متن کامل]
برای من خیلی وحشت آوره که اکثریت جمعیت در روزگاری که دسترسی خیلی زیادی به دانش و اطلاعات داریم خیلی راحت
با همچین خرافاتی فریب می خورند ( دستکاری می شوند به واسطه دیگران ) و نسبت به عقاید دیگران عمدا متنفر می شوند و جوامع دائماً افرادی را انتخاب می کنند که آزادی دیگران را تحت فشار قرار می دهند.
کنترل کردن
"دست ورزی کردن" به نظرم ترکیب خوبی است که باید جا بیافتد.
معنی دیگش : اغوا کردن - ( تو روانشناسی )
advertising is criticized on the ground that it can manipulate consumers to follow the will of the advertiser
صنعت تبلیغات به این دلیل مورد انتقاد قرار گرفته است که می تواند مشتری ها را در راستای خواسته و تمایلات تبلیغ کننده، اغوا کند. ( گول بزند )
دستکاری کردن
به بازی گرفتن ( برای اشخاص )
کار کردن روی. . .
. . . manipulating on pressure conditions. . .
manipulate ( v ) ( məˈnɪpyəˌleɪt ) e. g. As a politician, he knows how to manipulate public opinion. manipulation, e. g. data manipulation. manipulative ( adj ) , manipulator ( n )
در روانپزشکی به معنای فریب ( ذهنی ) دادن، است.
۱ - به نفع خود دستکاری یا اعمال نفوذ کردن
۲ - با دست کنترل یا اداره کردن وسیله ای یا چیزی
۳ - نوعی از علم پزشکی که در آن از دست برای جا انداختن استخوان های بدن بیمار و برطرف کردن درد استفاده می شود. به طور کلی می توان از "جا انداختن استخوان" در بعضی زمینه ها استفاده کرد
... [مشاهده متن کامل]
( Osteopathic Manipulative Treatment ( OMT
در زبان روزمره همان "خر کردن" و "مخ کار گرفتن".
دستکاری کردن
سوءاستفاده کردن ( in relationship )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : manipulate
✅️ اسم ( noun ) : manipulation / manipulator
✅️ صفت ( adjective ) : manipulative
✅️ قید ( adverb ) : _
فریب دادن
به کار گرفتن
دستکاری کردن و سوء استفاده کردن
اِعمال نفوذ کردن
تأثیر گذاشتن، کنترل کردن
به نوعی می تواند این معنا را هم بدهد:
جرح و تعدیل کردن
۱. آلت دست قرار دادن، فریفتن، ملعبه دست کسی شدن، سر کسی شیره مالیدن، گول زدن، بازی دادن، بازیچه قرار دادن
۲. دستکاری کردن
۳. جا انداختن استخوان
استخوان: جا انداختن
عضلات: ماساژ دادن ، مالیدن
تحت کنترل درآوردن ( به منظور فریب دادن )
اداره کردن یا ریاه کاری یا زرنگ بازی یا دوز و کلک ، مثلا نمایندگان مجلس ایران اسمش اینه که باید مستقل عمل کنند یا ریس جمهور مستقل باید باشه ولی یک آقایی میاد این وسط manipulate می کنه و اغلب هرجا manipulate میاد اون شخص متهم اصلا گردن نمیگره
... [مشاهده متن کامل]
Ukraine says Moscow seeking to manipulate cease fire agreement
اکراین میگه که مسکو در توافق آتش بس به دنبال ریاه کاری یا دودوزه بازی یا حقه بازی یا زرنگی بازی است
دستخوش شدن، دستخوش کردن
دستخوش: آنچـه یا آنکـه در معرض چیـزی قرار گرفتـه یـا تحت غلبه و سـیطرۀ آن اسـت؛ بازیچه
ماساژ دادن
به بازی گرفتن
✔️کار کردن با ( ماده ای ) ،
بکار بردن ( ماده ای )
While 📍manipulating📍 chemicals like lubricants, grease, solvents, etc. follow carefully the manufacturer’s prescriptions🟢🟢🟢
... [مشاهده متن کامل]
✔️ ( سر دیگران ) شیره مالیدن
✔️دغل کاری کردن
✔️ ( با نامردی و نارو زدن ) اداره کردن
?How do ads manipulate us
The manipulative advertising intends to do that by using facts, arguments and playing with consumers emotions in a misleading and deceptive manner. The most claims used in manipulation through advertising are the exaggeration of the quality of product, fallacious arguments and emotional appeals. Exaggeration of quality
تحت تاثیر قرار دادن و کنترل کردن کسی
با مهارت انجام دادن
دستکاری کردن ( مدارک ، اطلاعات و . . . )
یکی دیگه از معانیش در فارسی معادل نداره که میشه "وادار کردن کسی با فریب"
Ali was manipulated to manipulate evidence
علی وادار شد ( با فریب ) به دستکاری کردن مدرک
cambridge 16
A male bear called GoGo in Tennoji Zoo, Osaka, has even been observed making use of a tool to manipulate his environmant.
مداخله
to make someone think and behave exactly as you want them to, by skilfully deceiving or influencing them
تاثیر گذاشتن یا فریب دادن
to work skilfully with information, systems etc to achieve the result that you want
دستکاری کردن
ذهن مخاطب را زیرکانه و غیر محسوس تحت تاثیر قرار دادن و برای منظوری او را آلت دست کردن واز او بهره بردن.
producers who advertise, know how to manipulate people. تولید کنندگانی که تبلیغ می کنند ( آگهی می دهند ) می دانند چگونه مردم را آلت دست قرار دهند.
... [مشاهده متن کامل]
مفهوم این است که در تبلیغاتشان ذهن مردم را غیرمحسوس تحت تاثیر قرار می دهند. ( تا آن ها برای خرید محصول اقدام کنند و کاری را که تولید کننده می خواهد انجام دهند ) .
تقلب کردن، شیره سر کسی مالیدن.
=Manipulate sb
Control or influence sb, often in a dishonest way.
سر کسی شیره مالیدن
ملعبه دست کسی شدن
انگولک کردن😕
به کار بردن ، استفاده کردن
Humankind was also moving from making indiscriminate sounds toward
using language. Early humans learned how to manipulate their tongues and
other vocal organs to produce a range of sounds that came to be connected
symbolically with unique meanings.
1. یه نفرو مجبور کنی دقیقا همونطور که تو میخوای فکر یا رفتار کنه ٬ توسط فریب و تاثیر ماهرانه ای که روش میذاری .
2. کار کردن ماهرانه با اطلاعات ٬ سازمان ها و. . . ٬ در جهت رسیدن به چیزی که میخوای .
3. استثمار / سواستفاده کردن
گول زدن
فریب دادن
درمورد اطلاعات و داده ها وقتی بکار بره بهترین معنی پردازش هست
سو استفاده کردن
پردازش کردن - دستکاری کردن
در پزشکی به معنای جا انداختن استخوان و مفصل
manipulate signal = دستکاری و کنترل سیگنال
بازیچه کردن
دست انداختن، آلت دست قرار دادن، زیرکانه تحت تاثیر قرار دادن، زیرکانه فریب دادن
مثل موم در دست گرفتن ، کنترل کردن زیرکانه
مدیریت نامحسوس
آلت دست قرار دادن
سنت شکنی کردن
manoeuvre مانور دادن یا تمرین کردن
Operate به کار انداختن یا اداره کردن یا بهره برداری کردن
Influence نفوذ کردن یا تاثیر کردن بر
Harness مطیع کردن یا تحت کنترل در اوردن
و معنی اصلی همان دستکاری کردن است
با توجه به تعریف خانم مهسا امینی گرامی که همه تعاریف کاملا درست است، عرض کنم که این کلمه در قدیم اصولا معنی اداره امور شهر و شهرداری بود، که منظور اداره شهری و مدیریت و به نوعی کنترل و نظارت شهری بود.
لذا همان مدیریت و نظارت و کنترل و هدایت کردن بهترین معنی این کلمه است
با توجه به بافت متن :
- کنترل کردن
- مدیریت کردن
- اداره کردن
- نظارت کردن
- به کار بردن/بستن
- استفاده کردن
- تاثیر گذاشتن
دست ورزی کردن
ترغیب کردن، تشویق کردن، مجبور کردن، ( در کل ) تحت تاثیر قرار دادن
به طور ماهرانه کاری رو انجام دادن
تقلّب کردن
تغییر دادن به صورت غیر ملموس
تعریف کلی این واژه یعنی "انجام دادن عملی برای تغییر چیزی، بطوری که برای مخاطب آشکار نباشد. "
برای مثال رسانه ها یا افراد با نفوذ میتونن نتیجه انتخابات را " manipulate" کنند که به معنی "کنترل"، "اداره کردن" و یا به نوعی "تدبیر کردن" است، در حالی که در صندوق آرا به طور فیزیکی دست نمی برند و به همین دلیل استفاده از "دستکاری کردن" که در مفهوم پارسی به معنی "انجام یک کار به صورت فیزیکی و ملموس" هست تا حدی فاصله داره.
... [مشاهده متن کامل] ذهن کسی را زیرکانه تحت تاثیر قراردادن
یعنی یه کسی که مردم رو برای انجام کاری تحریک میکنه یا خوب یا بد
دستکاری ابزاری - کار گرفتن - دیگری را آلت دست قرار دادن - دست بردن استفاده ابزاری از دیگران - واژه به طور تحت الفظی بیشتر به معنی دست زدن یا دستکاری است و بیشتر برای زمانی استفاده می شود که کسی دیگری را بدون اینکه فرد بفهمد تحت تاثیر خود قرار داده و موجب می شود که بر طبق خواسته او عمل کند - هک کردن دیگری!
... [مشاهده متن کامل]
کاربرد متنوع. استفاده از راه های مختلف
کار کردن، کار کردن با . . . .
_ درمورد کاری یا احساسی، چیزی تدبیر به کار بردن ( تدبیر به کار بستن )
_ تغییر ایجاد کردن ( متناسب با اهداف شخصی )
انگولک کردن چیزی /
ماهرانه دستکاری کردن چیزی /
مورد استفاده قراردادن / گرفتن ( متناسب با اهداف شخصی )
رودست خوردن
مخدوش کردن
یکی از معنی هاش:
تحت کنترل خود درآوردن، توانایی رفتار با شخصی یا وسیله ای را داشتن
فریب
کنترل
Get manipulated
بازیچه ی دست کسی شدن، ملعبه ٔ دست کسی شدن، به طوری که فرد اجازه دهد که هر جوری با او رفتار شود
Don't let yourself get manipulated like that
اجازه نده باهات هر جوری که می خوان رفتار کنن
مدیریت
تأثیرگذاری
فرمان دادن ( زیرکانه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٧)