mangy

/ˈmeɪndʒi//ˈmeɪndʒi/

معنی: گر، مبتلا به جرب، مبتلا به گری، جرب دار
معانی دیگر: (پزشکی - دام پزشکی) گر، گرگین، گرگن، کثیف، ناپاک، (مانند حیوان جرب دار) ژولیده و کم پشت، کهنه و دارای رفتگی (مثلا فرش)، پست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: mangier, mangiest
(1) تعریف: having mange.
مترادف: seedy, shabby, squalid
مشابه: bedraggled, diseased, disheveled, grubby, grungy, ragged, run-down, scraggly, scruffy, sordid, unkempt, worn

(2) تعریف: shabby, worn, and unkempt; squalid.
مشابه: shabby, squalid

جمله های نمونه

1. a mangy lawn
چمن کم پشت و بد

2. a mangy restaurant
یک رستوران کثیف

3. one mangy goat makes the whole flock mangy
یک بز گر گله را گر می کند

4. an old man with mangy hair
پیرمردی با موهای کم پشت و ژولیده

5. i sat on a mangy rug
روی یک فرش کهنه و نخ نما نشستم.

6. We need to get rid of that mangy old carpet in the bedroom.
[ترجمه گوگل]ما باید از شر فرش قدیمی اتاق خواب خلاص شویم
[ترجمه ترگمان]باید از شر اون فرش کهنه در اتاق خواب خلاص شیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With light feet, his mangy tail down, he padded away from me and I breathed again.
[ترجمه گوگل]با پاهای سبک، دم جوی اش پایین، از من فاصله گرفت و من دوباره نفس کشیدم
[ترجمه ترگمان]با پاهای روشن، دمش به پایین، از من دور شد و من دوباره نفس کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They went into a mangy old briefcase that Spider kept there.
[ترجمه گوگل]آنها داخل یک کیف قدیمی که عنکبوت در آنجا نگه داشته بود، رفتند
[ترجمه ترگمان]به یک کیف کهنه و گر دار رفتند که عنکبوت آنجا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He wore a mangy fur hat and a ragged coat.
[ترجمه گوگل]او کلاه خزدار و کتی کهنه بر سر داشت
[ترجمه ترگمان]کلاه پوستی به دست داشت و کت کهنه ای به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He toured India's engorged cities and mangy villages.
[ترجمه گوگل]او از شهرهای شلوغ هند و روستاهای کثیف دیدن کرد
[ترجمه ترگمان]او از شهرهای engorged هند و روستاهای mangy دیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You scared me to death, you mangy thing!
[ترجمه گوگل]تو مرا تا سر حد مرگ ترساندی، ای جنون!
[ترجمه ترگمان]! تو منو تا سرحد مرگ ترسوندی! ای پست فطرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Seryozhka, a short - legged, ragged, mangy - looking fellow of thirty, stares angrily at the ice.
[ترجمه گوگل]سریوژکا، یک هموطن سی ساله با پاهای کوتاه، ژنده پوش، مجهول، با عصبانیت به یخ خیره شده است
[ترجمه ترگمان]Seryozhka، یک مرد قد کوتاه، خشن و گر سی چهل ساله، با خشم به یخ زل می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The animal is bald and mangy ; it's an apology for a dog.
[ترجمه گوگل]حیوان کچل و کچل است ; این یک عذرخواهی برای یک سگ است
[ترجمه ترگمان]حیوان کچل و گر گر است و یک عذرخواهی برای یک سگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was mangy and starving and just the size of the lump in question.
[ترجمه گوگل]او مجروح و گرسنه بود و به اندازه توده مورد نظر بود
[ترجمه ترگمان]او گر گرفته بود و خیلی گرسنه بود و فقط به اندازه یک تکه کاغذ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گر (صفت)
mangy

مبتلا به جرب (صفت)
mangy

مبتلا به گری (صفت)
mangy

جرب دار (صفت)
scabious, mangy, scabby

انگلیسی به انگلیسی

• having mange, affected by mange; shabby; dirty, filthy, squalid; mean, contemptible
a mangy animal has lost a lot of its hair through disease.

پیشنهاد کاربران

بپرس