managing director

/ˌmænɪdʒɪŋ dəˈrektər//ˌmænɪdʒɪŋ dəˈrektər/

جمله های نمونه

1. She is accountable only to the managing director.
[ترجمه گوگل]او فقط در برابر مدیر عامل مسئول است
[ترجمه ترگمان]او فقط مسئول مدیریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The managing director agreed to receive a deputation from the factory.
[ترجمه گوگل]مدیرعامل با دریافت معاونت از کارخانه موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل موافقت کرد که یک هیات نمایندگی از کارخانه دریافت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He rose through the ranks to become managing director.
[ترجمه گوگل]او درجات بالا را طی کرد تا مدیر عامل شود
[ترجمه ترگمان]او از میان صفوف بلند شد تا رئیس اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She works as PA to the managing director.
[ترجمه علیرضا هروی] او به عنوان معاون مدیر عامل فعالیت می‏کند.
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان PA به مدیر عامل کار می کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان PA به عنوان رئیس اداره کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She rose through the ranks to become managing director.
[ترجمه گوگل]او رتبه های بالاتری را طی کرد تا مدیر عامل شود
[ترجمه ترگمان]او از میان صفوف بلند شد تا رئیس اداره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He rose from office boy to managing director in ten years.
[ترجمه علیرضا هروی] او طی مدت ده سال از یک کارمند به سمت مدیر عاملی رسید.
|
[ترجمه گوگل]او در عرض ده سال از یک پسر دفتر به مدیر عامل رسید
[ترجمه ترگمان]او در عرض ده سال از کارمند اداره استعفا داد تا مدیر را مدیریت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was hauled before the managing director and fired.
[ترجمه گوگل]او را به حضور مدیر عامل بردند و برکنار کردند
[ترجمه ترگمان]او را به سمت مدیر عامل هدایت کردند و شلیک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The managing director wrote personally to thank me.
[ترجمه گوگل]مدیر عامل شخصا برای تشکر از من نوشت
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل شخصا نوشته بود که از من تشکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My father never aspired to the job of managing director, and was very surprised when it was offered to him.
[ترجمه گوگل]پدرم هرگز آرزوی شغل مدیر عاملی را نداشت و وقتی به او پیشنهاد شد بسیار تعجب کرد
[ترجمه ترگمان]پدرم هرگز آرزوی مدیر عامل را نداشت و وقتی به او پیشنهاد شد بسیار متعجب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Everyone uses the cafeteria, from the managing director down to the office boy.
[ترجمه علی امینی] از مدیر عامل گرفته تا کارمند همه به کافه تریا می روند.
|
[ترجمه گوگل]همه از کافه تریا استفاده می کنند، از مدیر عامل گرفته تا پسر دفتر
[ترجمه ترگمان]همه از کافه تریا استفاده می کنند، از مدیر عامل تا کارمند اداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What's your job title now - are you managing director?
[ترجمه علی امینی] در حال حاضر عنوان شغلی شما چیست. آیا مدیر عامل هستید؟
|
[ترجمه گوگل]اکنون عنوان شغلی شما چیست - آیا مدیر عامل هستید؟
[ترجمه ترگمان]حالا عنوان شغل شما چیست - آیا مدیر عامل هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jane is secretary to the managing director.
[ترجمه گوگل]جین منشی مدیر عامل است
[ترجمه ترگمان]جین منشی مدیر عامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's been the managing director of the company for 10 years, so she must be rolling in it by now.
[ترجمه علی امینی] او از ده سال پیش مدیرعامل شرکت بوده است، به همین دلیل او باید در حال حاضر این پست را به خوبی ایفا کند.
|
[ترجمه گوگل]او به مدت 10 سال مدیر عامل شرکت بوده است، بنابراین باید تا به حال در آن شرکت کند
[ترجمه ترگمان]او به مدت ۱۰ سال مدیر عامل شرکت بوده است، بنابراین باید تا الان در حال چرخش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She reluctantly agreed to step down as managing director.
[ترجمه علی امینی] کناره گیری از مدیر عاملی چیزی بود که او با دلخوری پذیرفت.
|
[ترجمه گوگل]او با اکراه با کناره گیری از سمت مدیر عامل موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]او با بی میلی موافقت کرد که به عنوان مدیرعامل استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Now that she was managing director she could put the initials MD after her name.
[ترجمه گوگل]حالا که او مدیر عامل بود، می‌توانست حروف اول MD را بعد از نامش بگذارد
[ترجمه ترگمان]حالا که مدیر عامل مدیریت بود، حروف اول اسم او را روی اسم خودش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حسابداری] مدیر عامل
[عمران و معماری] مدیر عامل
[حقوق] مدیر عامل
[ریاضیات] مدیر کل، مدیر عامل

انگلیسی به انگلیسی

• person in charge
the managing director of a company is a director who is also responsible for the way that the company is managed.

پیشنهاد کاربران

مدیر اجرایی، مدیرعامل
مدیر عامل یا مدیر اجرایی
synonym : executive director
the person with the most senior position in a company
تو ایران میشه "مدیر اداری"
مدیر عامل
She joined the company as a sales rep but worked her way up to managing director
مدیر ارشد اجرایی
مدیر عامل یا مدیر اجرایی
کسی که در مسعولیت یک شرکت می باشد . مدیر عامل ، رعیس ،

بپرس