اسم ( noun )
• (1) تعریف: a metal fetter like a bracelet, usu. one of a pair linked by a chain, used to shackle the wrists; handcuff.
• مترادف: cuff, fetter, handcuff, irons, shackle
• مشابه: chain
• مترادف: cuff, fetter, handcuff, irons, shackle
• مشابه: chain
- The prisoner's wrists bled from the tight manacles.
[ترجمه زباری] مچ دستان زندانی به سبب دست بندها خون آلود شده بودند.|
[ترجمه گوگل] مچ دست زندانی از مانکن های سفت خون می آمد[ترجمه ترگمان] مچ های دست زندانی از دست بند به دست امده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something used to confine or restrain.
• مترادف: chain, check, curb, leash, restraint
• مشابه: fetter, shackle, trammel
• مترادف: chain, check, curb, leash, restraint
• مشابه: fetter, shackle, trammel
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: manacles, manacling, manacled
حالات: manacles, manacling, manacled
• : تعریف: to confine or restrain with or as though with handcuffs; fetter.
• مترادف: fetter, handcuff, shackle
• مشابه: chain, collar, confine, leash, restrain
• مترادف: fetter, handcuff, shackle
• مشابه: chain, collar, confine, leash, restrain
- The prisoners had been manacled to the dungeon wall.
[ترجمه گوگل] زندانیان را به دیوار سیاه چال برده بودند
[ترجمه ترگمان] زندانیان به او دست بند زده بودند و به دیوار زندان وصل شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندانیان به او دست بند زده بودند و به دیوار زندان وصل شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید