make way


معنی: پیش رفتن
معانی دیگر: 1- راه را (برای کسی) باز کردن، کنار رفتن 2- پیشرفت کردن

جمله های نمونه

1. Sometimes things have to fall apart to make way for better things.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] گاهی باید چیزهایی فرو بریزند تا راه برای چیزهای بهتر هموار شود.
|
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات همه چیز باید از هم بپاشد تا راه برای چیزهای بهتر باز شود
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها چیزها باید از هم جدا شوند تا کاره ای بهتری بکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Forest is being cleared to make way for new farming land.
[ترجمه گوگل]جنگل در حال پاکسازی است تا راه برای زمین های کشاورزی جدید باز شود
[ترجمه ترگمان]جنگل برای ساختن راه برای زمین های کشاورزی جدید پاک سازی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The area was bulldozed to make way for a new road.
[ترجمه گوگل]این منطقه با بولدوزر ساخته شد تا راه برای یک جاده جدید باز شود
[ترجمه ترگمان]این منطقه با بولدوزر صاف شد تا راه جدیدی برای راه جدید پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Several houses were pulled down to make way for the new road.
[ترجمه گوگل]چندین خانه را به زیر کشیدند تا راه را برای جاده جدید باز کنند
[ترجمه ترگمان]چند تا از خانه ها برای راه رفتن به جاده جدید کشیده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The trees are being bulldozed to make way for a new superstore.
[ترجمه گوگل]درختان در حال شکستن با بولدوزر هستند تا راه را برای یک ابرفروشگاه جدید باز کنند
[ترجمه ترگمان]درختان با بولدوزر تخریب می شوند تا راه را برای a جدید باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They have razed those buildings to make way for the new highway.
[ترجمه گوگل]آنها آن ساختمان ها را با خاک یکسان کرده اند تا راه را برای بزرگراه جدید باز کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها این ساختمان ها را ویران کرده اند تا راه را برای بزرگراه جدید باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Make way, there! I need to get through.
[ترجمه شیوا] راه رو باز کنید! باید رد بشم.
|
[ترجمه گوگل]راه را باز کن، آنجا! باید بگذرم
[ترجمه ترگمان]! راه درست رو باز کنید باید از پسش بر بیام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Tropical forest is felled to make way for grassland.
[ترجمه گوگل]جنگل های استوایی قطع می شود تا راه را برای علفزار باز کنند
[ترجمه ترگمان]جنگل استوایی برای ساختن راه برای علفزارها قطع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ruling committee resigned en bloc to make way for a new election.
[ترجمه گوگل]کمیته حاکم به صورت دسته جمعی استعفا داد تا راه را برای انتخابات جدید باز کند
[ترجمه ترگمان]کمیته حاکم بر سر راه برای برگزاری انتخابات جدید، استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He said he was prepared to make way for younger people in the party.
[ترجمه گوگل]او گفت که آماده است راه را برای جوانان در حزب باز کند
[ترجمه ترگمان]او گفت که آماده است برای جوانان در حزب راه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Please make way so the ambulance can get by.
[ترجمه گوگل]لطفا راه را باز کنید تا آمبولانس بتواند عبور کند
[ترجمه ترگمان]لطفا راه را باز کنید تا آمبولانس از راه برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The building was knocked down to make way for a block of flats .
[ترجمه گوگل]ساختمان خراب شد تا راه برای یک بلوک آپارتمان باز شود
[ترجمه ترگمان]ساختمان برای ساختن یک بلوک آپارتمان به پایین کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They expect him to step aside and make way for an old man.
[ترجمه گوگل]آنها از او انتظار دارند که کنار برود و راه را برای پیرمردی باز کند
[ترجمه ترگمان]از او انتظار دارند که قدم به کنار بگذارد و راه خود را برای پیرمرد باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The crowd stepped aside to make way for the procession.
[ترجمه گوگل]جمعیت کنار رفتند تا راه را برای راهپیمایی باز کنند
[ترجمه ترگمان]جمعیت به کناری رفتند تا راه را باز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He stood down to make way for someone younger.
[ترجمه گوگل]او ایستاد تا راه را برای جوانتر باز کند
[ترجمه ترگمان] اون پایین وایساده بود تا یه نفر دیگه رو پیدا کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیش رفتن (فعل)
gain, advance, progress, get on, go forward, jut, proceed, precess, antecede, set on, butt, forego, get by, make way

انگلیسی به انگلیسی

• clear a path; move forward, advance
clear the path!, move out of the way!

پیشنهاد کاربران

the van made its way outside the city
ون به خارج از شهر راهی شد /حرکت کرد
راه دادن:
به آمبولانس ها راه بدید که رد شوند.
راه باز کردن - کنار رفتن - متواری شدن
∆I like how they all turn around like "make way for the food giver"
after lunch, I am gonna make my way to the school
بعد از ناهار، راه میفتم سمت مدرسه.
بعد از ناهار، میزنم میرم مدرسه
بعد از ناهار، میفتم توی راه مدرسه
هر سه ترجمه بالا منظور اینه که بعد که ناهارمو خوردم، میرم مدرسه.
فضا ایجاد کردن
راه باز کردن
Made her way home به سمت خانه راه افتاد
Make way for sth
یعنی جایگزین چیزی شدن
راهش را گرفت و رفت
DC rioters make way into Pelosi's office
آشوبگران تا داخل دفتر رئیس کنگره خانم Pelosi پیش رفتند
راه پیدا کردن

پیمودن راه
He made his way to a wating carriage
او راهش را به سمت یک کالسکه منتظر ( منتظر مسافر ) پیمود
مسیر را برای کسی مشخص کردن، با الگوی make somebody way
به اصطلاح یعنی راه رو باز کنید.
راهی شدن
جایگزین شدن
باز کردن راه
کنار رفتن جمعیت
راه افتادن
. Jack made his way toward the door
جک بطرف در راه افتاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس