عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to constitute or compose.
• مترادف: constitute, form
• مشابه: compose, create
• مترادف: constitute, form
• مشابه: compose, create
- Fifty states make up the United States of America.
[ترجمه سید] پنجاه ایالت ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهند|
[ترجمه زهرا] ایالات متحده آمریکا از پنجاه ایالت تشکیل شده است.|
[ترجمه Kian] پنجاه ایالت، ایالات متحده آمریکا را می سازند|
[ترجمه گوگل] پنجاه ایالت ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهند[ترجمه ترگمان] پنجاه ایالت متحده آمریکا را تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The U.S. Senate is made up of one hundred senators, two from each of the states.
[ترجمه سید] سنای ایالات متحده از 100 سناتور تشکیل شده است، دو نفر از هر ایالت|
[ترجمه گوگل] سنای ایالات متحده متشکل از صد سناتور است که دو نفر از هر ایالت هستند[ترجمه ترگمان] سنای آمریکا متشکل از صد سناتور، دو سناتور از هر یک از ایالات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to pay back or compensate.
• مترادف: compensate, offset, repair
• مشابه: atone, recompense, redress, supply
• مترادف: compensate, offset, repair
• مشابه: atone, recompense, redress, supply
- When you've hurt someone's feelings to that extent, it's difficult to make up for it.
[ترجمه A.A] وقتی احساسات یکی را تا آن اندازه جریحه دار کرده اید جبران کردنش سخت است|
[ترجمه minoo dohky] وقتی سما احساسات شخص ( جاندار ) مانند انسان اسیب میزنید جبران ( درست کردن ) و بدست اوردن اعتماد که جزو احساسات است سخت است|
[ترجمه گوگل] وقتی احساسات کسی را تا این حد جریحه دار کرده اید، جبران آن دشوار است[ترجمه ترگمان] وقتی احساسات یک نفر رو به این اندازه جریحه دار کردی، سخته که جبران کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to reconcile after a quarrel.
• مشابه: make amends, square
• مشابه: make amends, square
- The couple had a bitter argument, but the two made up the next day.
[ترجمه A.A] این زن و شوهر بحث تندی داشتند اما روز بعد هر دوتا آشتی کردند|
[ترجمه گوگل] این زوج مشاجره شدیدی داشتند اما روز بعد آن دو با هم جدا شدند[ترجمه ترگمان] این دو زوج استدلال تلخی داشتند، اما روز بعد، دو نفر از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to invent (a story, excuse, or the like) using one's mind.
- He made up an excuse to stay home from work.
[ترجمه I'm badest] او بخاطر اینکه در خانه بماند و سرکار نرود عذرخواهی کرد.|
[ترجمه گوگل] او بهانه ای برای ماندن در خانه از محل کار پیدا کرد[ترجمه ترگمان] بهانه آورد که از سرکار به خانه برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher made up an example to help the students understand.
[ترجمه محمد] دانش آموز در هنگام امتحان بیمار شده بود و از استاد برای امتحان جبرانی پرسید|
[ترجمه گوگل] معلم برای کمک به درک دانش آموزان مثالی ساخت[ترجمه ترگمان] معلم الگویی را برای کمک به دانش آموزان ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: do one's makeup
عبارات: do one's makeup
• (1) تعریف: cosmetics, esp. when applied to the face to enhance or alter the appearance.
- The only makeup she uses is lipstick and mascara.
[ترجمه سید] پنجاه ایالت ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهند|
[ترجمه زهرا] ایالات متحده آمریکا از پنجاه ایالت تشکیل شده است.|
[ترجمه Kian] پنجاه ایالت، ایالات متحده آمریکا را می سازند|
[ترجمه گوگل] تنها آرایشی که او استفاده می کند رژ لب و ریمل است[ترجمه ترگمان] تنها آرایشی که او استفاده می کند رژلب و ریمل زدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It took an hour every day to put on the actor's makeup.
[ترجمه سید] سنای ایالات متحده از 100 سناتور تشکیل شده است، دو نفر از هر ایالت|
[ترجمه گوگل] هر روز یک ساعت طول می کشید تا گریم این بازیگر انجام شود[ترجمه ترگمان] هر روز یک ساعت طول می کشید تا آرایش بازیگر به کار رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I couldn't tell that she was wearing makeup to cover her scar.
[ترجمه A.A] وقتی احساسات یکی را تا آن اندازه جریحه دار کرده اید جبران کردنش سخت است|
[ترجمه minoo dohky] وقتی سما احساسات شخص ( جاندار ) مانند انسان اسیب میزنید جبران ( درست کردن ) و بدست اوردن اعتماد که جزو احساسات است سخت است|
[ترجمه گوگل] نمیتوانستم بگویم که او برای پوشاندن جای زخمش آرایش کرده است[ترجمه ترگمان] نمی توانستم تشخیص دهم که او آرایش کرده بود تا جای زخمش را بپوشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the composition of something.
• مشابه: architecture, composition, structure
• مشابه: architecture, composition, structure
- The makeup of the Senate changed dramatically after the election.
[ترجمه A.A] این زن و شوهر بحث تندی داشتند اما روز بعد هر دوتا آشتی کردند|
[ترجمه گوگل] ترکیب سنا پس از انتخابات به طرز چشمگیری تغییر کرد[ترجمه ترگمان] پس از انتخابات، مجلس سنا به شدت تغییر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the essential character or temperament of a person.
• مشابه: mettle, nature, temperament
• مشابه: mettle, nature, temperament
- It was not in his makeup to be sympathetic to others.
[ترجمه I'm badest] او بخاطر اینکه در خانه بماند و سرکار نرود عذرخواهی کرد.|
[ترجمه گوگل] این در آرایش او نبود که با دیگران همدردی کند[ترجمه ترگمان] این آرایش او نبود که با دیگران همدردی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an examination specially arranged for a student who missed or failed an earlier one.
- The student had been ill during the exam and asked the professor for a makeup.
[ترجمه محمد] دانش آموز در هنگام امتحان بیمار شده بود و از استاد برای امتحان جبرانی پرسید|
[ترجمه گوگل] دانشجو در حین امتحان بیمار بود و از استاد خواست تا آرایش کند[ترجمه ترگمان] دانش آموز در هنگام امتحان بیمار شده بود و از استاد برای آرایش سوال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید