make out

/ˈmeɪkˈaʊt//meɪkaʊt/

معنی: تنظیم کردن، موفق شدن، معنی چیزی را پیدا کردن
معانی دیگر: 1- به اشکال دیدن 2- فهمیدن 3- نوشیدن 4- موفق شدن 5- عشق بازی کردن 6- جماع کردن، سردراوردن از

جمله های نمونه

1. I couldn't make out what she meant.
[ترجمه مزمل] من نتوانستم بفهمم منظورش ( خانم ) چه بود ؟
|
[ترجمه fattah] من نتوانستم منظورش رو بفهمم؟
|
[ترجمه عیسی ذوقی] من نتونستم سر در بیارم منظورش چی بود.
|
[ترجمه Koorosh] من نتوانستم منظور او را بفهمم/دریابم/کشف کنم.
|
[ترجمه گوگل]نمی توانستم منظور او را بفهمم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم منظور او را بفهمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I could just about make out his sleeping form on the bed.
[ترجمه گوگل]من فقط می توانستم شکل خواب او را روی تخت تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان]من فقط میتونم فرم خوابش رو روی تخت درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Distantly, to her right, she could make out the town of Chiffa.
[ترجمه گوگل]از دور، در سمت راستش، می‌توانست شهر چیفا را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]Distantly، به سمت راست، می توانست شهر of را از شهر خارج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Please make out a bill for these goods.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] لطفا برای این کالاها یک صورتحساب تنظیم کنید
|
[ترجمه گوگل]لطفا برای این کالاها قبض تهیه کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا برای این کالاها لایحه تهیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I could just make out a tall, pale, shadowy figure tramping through the undergrowth.
[ترجمه گوگل]من فقط می توانستم چهره ای بلند، رنگ پریده و سایه دار را تشخیص دهم که در زیر درختان زیر پا می گذرد
[ترجمه ترگمان]می توانستم فقط هیکل بلند، رنگ پریده و سایه وار در میان بوته های خار راه بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Distantly, to her right, she could make out the city of Shanghai.
[ترجمه گوگل]از دور، در سمت راستش، می‌توانست شهر شانگهای را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]به سمت راست، به سمت راست او می توانست شهر شانگهای را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When he squinted his eyes, he could just make out a house in the distance.
[ترجمه گوگل]وقتی چشمانش را خیس می کرد، می توانست خانه ای را در دوردست تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی چشمانش را تنگ کرد، می توانست از دور یک خانه درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I could make out a dark figure in the twilight.
[ترجمه علی ماشا اله زاده] من به سختی می توانستم ببینم یک هیکل تیره را در هوای گرگ و میش
|
[ترجمه گوگل]می توانستم در گرگ و میش یک چهره تاریک را تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان]می توانستم در تاریکی یک هیکل تیره پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Through the mist I could just make out a vague figure.
[ترجمه گوگل]از میان مه فقط توانستم یک چهره مبهم را تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان]از میان مه فقط می توانستم شکل مبهمی تشخیص دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How did you make out with your classmates?
[ترجمه گوگل]چطور با همکلاسی هایت کنار آمدی؟
[ترجمه ترگمان]با همکلاسی هات چطوری اومدی بیرون؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I could just make out the tiny points of a car's headlights far away.
[ترجمه گوگل]فقط می‌توانستم نقاط ریز چراغ‌های جلوی ماشین را در دوردست‌ها تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان]فقط می توانستم نقطه کوچکی از چراغ های اتومبیل را دور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the early morning we could just make out the dark forms of the mountains.
[ترجمه گوگل]صبح زود می توانستیم اشکال تاریک کوه ها را تشخیص دهیم
[ترجمه ترگمان]صبح زود، ما فقط می توانیم شکل تاریک کوه ها را تشخیص دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You could certainly make out a case for this point of view.
[ترجمه گوگل]شما مطمئناً می توانید برای این دیدگاه موردی پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]تو واقعا می تونستی یه پرونده رو برای این هدف حل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I could hear voices but I couldn't make out what they were saying.
[ترجمه گوگل]صداها را می شنیدم اما نمی توانستم بفهمم چه می گویند
[ترجمه ترگمان]می توانستم صداهایی را بشنوم، اما نتوانستم چیزی را که آن ها می گفتند تشخیص دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I could just make out the dim outlines of the house in the mist.
[ترجمه گوگل]من فقط می توانستم خطوط تاریک خانه را در مه تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان]می توانستم نمای مبهم خانه را در مه تشخیص دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنظیم کردن (فعل)
order, adjust, modulate, regulate, redact, formulate, frame, control, regularize, regiment, make out, edit, line up

موفق شدن (فعل)
get on, prosper, do well, succeed, get rich, make good, make out, thrive, make it

معنی چیزی را پیدا کردن (فعل)
make out

انگلیسی به انگلیسی

• decipher, understand; write out, fill out; discern, distinguish

پیشنهاد کاربران

. . . . is made out of. ساخته شده است از
To make out means to distinguish or perceive something, especially when it is difficult to see, hear, or understand clearly.
تشخیص دادن یا درک کردن چیزی، به ویژه زمانی که دیدن، شنیدن یا درک واضح آن دشوار است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
I can barely make out the shapes of the objects.
In a conversation with a soft - spoken person, one might ask, “Sorry, I couldn’t make out what you just said. ”
A person might comment, “I can vaguely make out the lyrics of the song playing in the background. ”

Write all the necessary information on a cheque, etc
To engage in passionate kissing and physical contact, often with the intention of sexual arousal.
بوسیدن پرشور و تماس فیزیکی، اغلب به قصد برانگیختگی جنسی.
معاشقه کردن
مثال؛
They were making out in the backseat of the car.
...
[مشاهده متن کامل]

A person might say, “We made out for hours last night, it was amazing. ”
Friends might tease, “I heard you two were making out at the party!”

- امرار معاش کردن
- سرکردن
چیزی را به سختی دیدن یا شنیدن
to kiss and touch someone sexually for a long time
پرده برداری کردن، آشکار کردن، فاش کردن، غلبه کردن، از چیز یا وضعیتی فرار کردن، نجات پیدا کردن، در رفتن، به پایان رساندن، با موفقیت تمام کردن انجام دادن آماده کردن یا به نتیجه رساندن، به سلامت رد کردن در رفتن غلبه کردن عبور کردن ( از سر ) گذراندن خلاص رها شدن نجات یافتن
یکی از معانی: به جا آوردن
نهایت استفاده را کردن
make out = perceive = discern = recognize
مدیریت کردن
بوسیدن
حاضر کردن چک و. . .
به سختی دیدن یا فهمیدن
to read or see clearly, to prepare a legal document such as , check etc.
pretend
I made out that I could cook.
وانمود کردم که آشپزی بلدم.
جون سالم به در بردن
۱ - به سختی دیدن
به سختی شنیدن
به سختی درک کردن ( متوجه شدن )
The numbers are too small_I can't make them at all
این اعداد خیلی کوچک هستند، من نمی توانم ببینم آنها را اصلا ( به سختی میتوانم ببینم )
...
[مشاهده متن کامل]

I can't make out your writing
من نمی توانم نوشته شما را بفهمم ( به سختی پتوجه می شوم )
She's a strange person - I can't make her out at all
او شخص عجیبی است_اصلا نمیتوانم درکش کنم
Nobody can make out why you should have been attacked
هیچکس درک نمی کند چرا تو باید مورد حمله قرارگرفته باشی ( درکش سخت است )
. . . . . . . . . . .
تنظیم کردن ( چک، صورتحساب. . . )
"I made a cheque out for �20 to "Henry's Stores
من یک چک۲۰ یورویی تنظیم کردم برای مغازه هنری
Please make out a bill for these goods.
لطفا یک صورتحساب تنظیم کنید برای این کالاها

لب گرفتن، لب بازی
ساختن
can you make a story out of it
جماع کردن.
پی بردن
تشخیص دادن
مدیریت کردن
فهمیدن . . سر در اوردن
Don't make me out to be some kind of hero
فکر نکن من یه قهرمانم
در فرهنگ امریکن یعنی ( لب گرفتن )
فهمیدن
I can't make out what she said
نمیتوانم بفهمم چی میگه
Complete form
کامل کردن فرم
This idiom has two common meaning:
1. to kiss someone's patiently
2. to prepare a legal documents e. g. will
درست شدن
قادر به دیدن یا شنیدن کسی و یا خواندن چیزی ( در شرایطی سخت )
مثلا I could just make out a small shiny hole in the darkness
فقط میتوانستم در تاریکی حفره کوچک نورانی ای را ببینم
عشق بازی کردن
ماچ کردن
به نظر رسیدن
یک معنی متفاوت که ذکر نشد از
Longman dictionary
to succeed :پیش بردن کاری
How did you make out this morning
امروز صبح چطور پیش رفتی؟
how's Fran making out with her new job
فرن با شغل جدیدش چطور داره پیش میره؟

to kiss and touch someone in a sexual way

Kiss sb passionately، یعنی یه نفرو خیلی با احساس بوس کردن
معنی خجالت زده کردن کسیم میده
They showed me up infront of my friends
1 - نوشتن و پرکردن
make out a form/prescription/check/list
2 - دیدن
make out a ship approaching
3 - فهمیدن و درک کردن
I can't make out what do you mean
4 - نشون دادن/توصیف کردن
This book make him out to be criminal = این کتاب اونو یک آدم تبهکار نشون میده
سر درآوردن
به زور فهمیدن
to see, hear, or understand something or someone with difficulty: The numbers are too small - I can't make them out at all.
make sb out
I just can't make Jake out at all
I just can't understand Jake's behaviour
یکی از معنی
درک نکردن رفتار فلانی
ادعا کردن
تجسم کردن
دیدن

درست کردن چیزی
( چک ) نوشتن
دیدن، فهمیدن، شنیدن
he tried to tell me something but it was so noisy' I just couldn't make it out.
بدست اوردن
تشخیص دادن
بوسیدن ( خودمانی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٩)

بپرس