mainstream

/ˈmeɪnˌstrim//ˈmeɪnstriːm/

معنی: مسیر اصلی، راه اصلی جویبار
معانی دیگر: (موسیقی و ادبیات و عمل و اندیشه و غیره) روندکلی، میان روند، خط فکری، باب روز، کنش ورترین، فعال ترین، شلوغ ترین، پرحرارت ترین، پر رونق ترین، وسط رود (در جایی که جریان آب از همه جا قویتر است)، میان رود، (موسیقی جاز) آمیزه ی swing و bop، مسیر جویباری که دران اب جریان دارد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the principal or dominant direction or trend of a human activity, thought, or movement.

- She is an innovator, and her creations have always differed greatly from those of the mainstream.
[ترجمه dibi] او یک مبتکر است و خلاقیت های او با مسیر اصلی بسیار فرق دارد.
|
[ترجمه زهرا مرادی] وی مبتکری است که اختراعاتش همیشه با انواع مشابه، بسیار متفاوت هستند.
|
[ترجمه گوگل] او یک مبتکر است و خلاقیت های او همیشه با آثار اصلی تفاوت زیادی داشته است
[ترجمه ترگمان] او یک مبتکر است و تولیدات او همواره با دیدگاه های اصلی تفاوت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: sharing, agreeing with, or shaped by the prevailing trends and opinions of a group or society.

- He was somewhat of a radical thinker in his youth, but his ideas have become more mainstream in recent years.
[ترجمه گوگل] او در جوانی تا حدودی متفکری رادیکال بود، اما در سال‌های اخیر ایده‌های او بیشتر به جریان افتاده است
[ترجمه ترگمان] او تا حدی از یک متفکر افراطی در جوانیش بود، اما در سال های اخیر ایده های او به جریان اصلی تبدیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The big radio stations play fairly mainstream music.
[ترجمه گوگل] ایستگاه های رادیویی بزرگ موسیقی نسبتاً جریان اصلی پخش می کنند
[ترجمه ترگمان] ایستگاه های رادیویی بزرگ موسیقی نسبتا اصلی پخش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to integrate or prepare for integration into the prevailing, dominant, or majority group, esp. the integration of disabled or otherwise disadvantaged persons into regular school classes, jobs, and the like.

- Many students who used to be in special classes are now being mainstreamed.
[ترجمه گوگل] بسیاری از دانش آموزانی که قبلاً در کلاس های ویژه حضور داشتند، اکنون در حال تبدیل شدن به جریان اصلی هستند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از دانش آموزانی که در کلاس های خاصی حضور داشتند، اکنون mainstreamed هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the mainstream of life
در اوج جریان زندگی

2. his ideas are not in sync with the mainstream of political thought in canada
عقاید او با اندیشه های سیاسی متداول در کانادا همگام نیست.

3. The debate in the mainstream press has been a classic example of British hypocrisy.
[ترجمه گوگل]بحث در جریان اصلی مطبوعات نمونه کلاسیک ریاکاری بریتانیا بوده است
[ترجمه ترگمان]بحث در جریان اصلی مطبوعات نمونه کلاسیک ریاکاری بریتانیا بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These teachers have been cut off from the mainstream of educational activity.
[ترجمه مریم سالک زمانی] رابطۀ این معلم ها از روند کلی فعالیت های آموزشی قطع شده است.
|
[ترجمه گوگل]این معلمان از جریان اصلی فعالیت آموزشی بریده شده اند
[ترجمه ترگمان]این آموزگاران از جریان اصلی فعالیت های آموزشی حذف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Environmental ideas have been absorbed into the mainstream of European politics.
[ترجمه مریم سالک زمانی] تفکر زیست محیطی وارد جریان غالب سیاست های اروپاییان شده است.
|
[ترجمه گوگل]ایده های زیست محیطی در جریان اصلی سیاست اروپا جذب شده است
[ترجمه ترگمان]ایده های محیطی به جریان اصلی سیاست اروپا معطوف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their views lie outside the mainstream of current medical opinion.
[ترجمه مریم سالک زمانی] دیدگاه هایشان همسویی با نظریه های پزشکی عصرحاضر ندارد.
|
[ترجمه گوگل]نظرات آنها خارج از جریان اصلی نظرات پزشکی فعلی است
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های آن ها خارج از جریان اصلی افکار پزشکی جاری قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He drifted out of the mainstream of society.
[ترجمه گوگل]او از جریان اصلی جامعه دور شد
[ترجمه ترگمان]او از جریان اصلی اجتماع خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Deaf children can often be included in mainstream education.
[ترجمه مریم سالک زمانی] می توان در اغلب موارد کودکان ناشنوا را در مراکز آموزشی فراگیر/تلفیقی پذیرفت ( یعنی در کنار دانش آموزان عادی به تحصیل بپردازند )
|
[ترجمه گوگل]کودکان ناشنوا اغلب می توانند در آموزش معمولی گنجانده شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان ناشنوا را اغلب می توان در آموزش عمومی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was in the mainstream of British contemporary music.
[ترجمه گوگل]او در جریان اصلی موسیقی معاصر بریتانیا بود
[ترجمه ترگمان]او در جریان اصلی موسیقی معاصر بریتانیا قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Arran became increasingly estranged from the mainstream of Hollywood.
[ترجمه گوگل]آران به طور فزاینده ای از جریان اصلی هالیوود دور شد
[ترجمه ترگمان]ارل آو آرن به طور فزاینده ای از جریان اصلی هالیوود طرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He accused the mainstream political parties of cynically exploiting this situation.
[ترجمه گوگل]او احزاب سیاسی جریان اصلی را به سوء استفاده بدبینانه از این وضعیت متهم کرد
[ترجمه ترگمان]او جریان اصلی احزاب سیاسی را به سو استفاده از این وضعیت متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was never part of the literary mainstream as a writer.
[ترجمه گوگل]او هرگز به عنوان یک نویسنده جزو جریان اصلی ادبیات نبود
[ترجمه ترگمان]او هرگز بخشی از جریان ادبی ادبیات به عنوان یک نویسنده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He moved from fringe theatre to mainstream when he was chosen to play a leading role on Broadway.
[ترجمه گوگل]زمانی که برای ایفای نقش اصلی در برادوی انتخاب شد، از تئاتر حاشیه ای به جریان اصلی رفت
[ترجمه ترگمان]زمانی که او انتخاب شد تا نقش رهبری را در برادوی ایفا کند، او از حاشیه تئاتر به سمت جریان اصلی حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His radical views place him outside the mainstream of American politics.
[ترجمه گوگل]دیدگاه های افراطی او او را خارج از جریان اصلی سیاست آمریکا قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های رادیکال او او را خارج از جریان اصلی سیاست آمریکا قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Black dance music has been central to mainstream pop since the early '60s.
[ترجمه گوگل]موسیقی رقص سیاه از اوایل دهه 60 در جریان اصلی پاپ قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]موسیقی رقص سیاه از اوایل دهه ۶۰ در کانون اصلی پاپ قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسیر اصلی (اسم)
mainstream

راه اصلی جویبار (اسم)
mainstream

انگلیسی به انگلیسی

• prevailing trend or movement
of the prevailing trend or movement
people or ideas that are part of the mainstream are regarded as normal and conventional because they belong to a group that most people or ideas belong to.

پیشنهاد کاربران

افراد اصلی یک دسته ( مثلا خود دکترها/خود مهندسان و. . . .
This term refers to the prevailing or dominant trend or opinion. It is often used to describe the ideas, beliefs, or products that are widely accepted or popular among the majority.
گرایش یا عقیده رایج یا چیره/حاکم/مسلط.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب برای توصیف ایده ها، باورها یا محصولاتی که به طور گسترده در میان اکثریت پذیرفته شده یا محبوب هستند، استفاده می شود.
مثال؛
That music genre is becoming more mainstream.
In a conversation about fashion, someone might say, “Those trends are definitely going mainstream. ”
A person might comment, “The mainstream media often shapes public opinion. ”

بدنه
1. روند کلی. خط فکری. جریان غالب 2. شایع. رایج. جدید. روز
مثال:
he is in step with mainstream thinking
او با جریانِ غالبِ تفکر موافق و هماهنگ بود.
معتدل ( در برابر افراطی )
جریان اصلی.
اندیشه ای را گویند که در زمانه ای، رایج و گسترده باشد. این جریان، شامل فرهنگ عامه و فرهنگی رسانه ای می شود که اغلب توسط رسانه های گروهی ایجاد می شود.
مطرح
همه گیر
مشهور , مترادف popular
رایج - اصلی
رایج
سنتی ، جاافتاده
روزمره
جریان قالب بر فضای سیاست. جامعه و ذهنیتی که به وسیله اکثریت مردم پذیرفته شده.
اسم: جریان غالب
صفت: غالب
معتبر
پیشگام
مزایا، هزینۀ ماهانه
( اسم ) سبک و سیاق و تفکر مورد قبول اکثریت جامعه
( فعل ) عادی سازی کردن
فراگیر، تلفیقی
[در بافت آموزش و پرورش، به آموزش، مدرسه و کلاسی گفته می شود که در آن، دانش آموزان استثنایی که نیازهای خاصی دارند در کنار دانش آموزان عادی و در یک کلاس به تحصیل می پردازند. این اصطلاح در ایران با معادل آموزش/مدرسه/کلاس فراگیر یا تلفیقی شناخته می شود]
the ideas, attitudes, or activities that are shared by most people and regarded as normal or conventional.
معنی mainstreamتو این جمله چیه؟
Their parent put her in a public mainstream school.
جریان غالب فرهنگی، عرف
رایج، غالب
متداول، متعارف
افکار عمومی
هنجار / تفکر غالب/ عرف جامعه
روند کلی
خط فکری
Conventional
Accepted
Established
رایج، مرسوم
اکثریت
اغلب
noun
the mainstream
🔴 the thoughts, beliefs, and choices that are accepted by the largest number of people
◀️His ideas are well outside the mainstream of political opinion. = His ideas are well outside the political mainstream.
...
[مشاهده متن کامل]

adjective
[more mainstream; most mainstream]
◀️mainstream medicine [=the type of medicine that is most widely practiced and accepted]
◀️mainstream movies
◀️Advertisers are trying to attract a more mainstream audience.
verb
[ obj]
🔴1 chiefly US : to place ( a child with special educational needs ) in regular school classes
🔴2 : to cause ( someone or something ) to be included in or accepted by the group that includes most people
◀️The poor should be mainstreamed into the private health - insurance system.
◀️Ideas that were once controversial have now become mainstreamed.

راه اصلی ، مسئله اصلی ، مسیر اصلی ، جریان اصلی.
( موضوعی ) باب شدن ،
متداول: در کامپیوتر
mainstream aplications :برنامه های کاربردی متداول
گزینه اصلی
راه حل اصلی
راهی که اکثریت میرن
تماشای انلاین بدون دانلود
از نظر عموم مردم
روند کلی
جریان اصلی
محور اصلی
bring ( something ) into the mainstream
( چیزی ) را وارد جریان اصلی کردن
جریان مرسوم و متعارف
خط فکری غالب - طرز فکر مسلط جامعه
( شخص ) عادی، معمولی
mainstream Americansآمریکایی های معمولی ( عامه ی آمریکایی ها )
A common belife that most of people have it

روندکلی، جریان کلی یا جریان اصلی
representing the way most people in a culture think or behave
( روند ) اصلی/معمول/متعارف
بحث روز
- ( ایده، نگرش، اندیشه، رفتار و یا فعالیت ) متداول، متعارف
- گرایش اصلی در مُد، نسبت به ایده ها و اندیشه ها و یا در هنر
- بر اساس دیکشنری هزاره: گرایش عمده، جریان غالب
به عنوان مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

mainstream theories به معنی نظریه های متداول
و یا mainstream models به معنی مدل های متداول/متعارف

عرف
محور اصلی
( روند و روش ) پذیرفته شده - رویه ی جا افتاده و تثبیت شده در بطن جامعه
an alternative solution to the problems ، caused by “mainstream” ways of todays
life is resorting to traditions.
راه حل جایگزین برای حل مشکلات حاصل از روندهای پذیرفته و تثبیت شده زندگی امروزه، توسل جستن به سنتهاست.
considered ordinary or normal and accepted or used by most people
a prevailing current or direction of activity or influence
مسیر کلی. مسیر اصلی
طایفهی اصلی
گرایش اصلی، گرایش مسلط، رونداصلی، روندمسلط، متعلق به یک گروه، جنبش، یایک سبک مسلط، خاص یک گروه، جنبش، یا یک سبک مسلط یا اصلی
رده اصلی ، رده عمده ، عمده
جریان اصلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٧)

بپرس