mainspring

/ˈmeɪnsprɪŋ//ˈmeɪnsprɪŋ/

معنی: انگیزه اصلی، دلیل اصلی، شاه فنر، سبب عمده
معانی دیگر: (ساعت و غیره) فنر اصلی، فنر جنبش آور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the principal spring in a mechanism such as a timepiece, that provides motive force by uncoiling.

(2) تعریف: the principal motive force behind something.

- Unemployment was the mainspring of social unrest.
[ترجمه گوگل] بیکاری سرچشمه اصلی ناآرامی های اجتماعی بود
[ترجمه ترگمان] بیکاری منشا ناآرامی اجتماعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Christian faith was the mainspring of Peter's life.
[ترجمه گوگل]ایمان مسیحی سرچشمه اصلی زندگی پیتر بود
[ترجمه ترگمان]ایمان مسیحی، انگیزه زندگی پیتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Work was the mainspring of his life.
[ترجمه گوگل]کار سرچشمه اصلی زندگی او بود
[ترجمه ترگمان]کار اصلی زندگیش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Small companies are the mainspring of the British economy.
[ترجمه گوگل]شرکت های کوچک منبع اصلی اقتصاد بریتانیا هستند
[ترجمه ترگمان]شرکت های کوچک اصل اقتصاد بریتانیا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her Christian faith was the mainspring of her life.
[ترجمه گوگل]ایمان مسیحی او سرچشمه اصلی زندگی او بود
[ترجمه ترگمان]ایمان مسیحی او سبب عمده زندگی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her jealousy is the mainspring of the novel's plot.
[ترجمه مریم سالک زمانی] مضمون اصلی پی رنگ رمان، حسادت اوست.
|
[ترجمه گوگل]حسادت او سرچشمه اصلی طرح رمان است
[ترجمه ترگمان]حسادت او اصل داستان داستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You begin to understand what actions were the mainspring of the story.
[ترجمه گوگل]شما شروع می کنید به درک اینکه چه اقداماتی منبع اصلی داستان بودند
[ترجمه ترگمان]شما شروع به درک این که چه اقداماتی اصل داستان بوده اند، شروع می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The mainspring of this machine was the duke and his small council of ministers; policy originated at the top.
[ترجمه گوگل]منبع اصلی این ماشین دوک و شورای کوچک وزیران او بود سیاست از بالا سرچشمه گرفته است
[ترجمه ترگمان]اصل این ماشین دوک و شورای کوچک وزیران بود؛ سیاست از بالا سرچشمه می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mary Mara makes the volatile Ruth a mainspring of precarious tension, capable of a solitary three-way argument over a peanut-butter sandwich.
[ترجمه گوگل]مری مارا، روت ناپایدار را به منبع اصلی تنش مخاطره آمیز تبدیل می کند، که می تواند یک بحث سه جانبه انفرادی بر سر یک ساندویچ کره بادام زمینی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]مری مارا با این فشار سنگین و precarious که می تواند بیش از سه قدم با یک ساندویچ کره بادام زمینی مورد بحث قرار بگیرد، تمرکز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It so happened that the mainspring of my clockwork mouse had broken that very morning.
[ترجمه گوگل]اتفاقاً همان روز صبح چشمه اصلی موش ساعتی من شکست
[ترجمه ترگمان]همین طور اتفاق افتاد که دلیل اصلی موش من آن روز صبح نیز شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The villagers' fierce independence formed the mainspring of revolt.
[ترجمه گوگل]استقلال شدید روستاییان منبع اصلی شورش را تشکیل داد
[ترجمه ترگمان]اهالی دهکده، که براثر استقلال شدید، انگیزه قیام را بو جود آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Also there was the mainspring of the enterprise, the catering team.
[ترجمه گوگل]همچنین منبع اصلی شرکت، تیم پذیرایی بود
[ترجمه ترگمان]از این گذشته، اصل و نسب تجارت و تیم تدارکاتی نیز وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And the mainspring of it all was - the greed and selfishness of one man.
[ترجمه گوگل]و سرچشمه همه چیز این بود - حرص و طمع و خودخواهی یک مرد
[ترجمه ترگمان]و دلیل اصلی آن، حرص و خودخواهی یک مرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The keepers of the mainspring have little faith in it workings.
[ترجمه گوگل]نگهبانان فنر اصلی اعتقاد کمی به عملکرد آن دارند
[ترجمه ترگمان]نگهبانان عمده نیروی عمده در این کار ایمان ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The mainspring makes the watch motion.
[ترجمه مریم سالک زمانی] حرکت ساعت با کمک شاه فنر، ممکن می شود.
|
[ترجمه گوگل]فنر اصلی ساعت را به حرکت در می آورد
[ترجمه ترگمان]نیروی اصلی، حرکت watch را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His belief in liberty was the mainspring of his fight against slavery.
[ترجمه مریم سالک زمانی] انگیزه اصلی مبارزۀ او با برده داری ، از ایمان و باوری که به آزادی داشت، سرچشمه می گرفت.
|
[ترجمه گوگل]اعتقاد او به آزادی سرچشمه اصلی مبارزه او با برده داری بود
[ترجمه ترگمان]اعتقاد او به آزادی، انگیزه مبارزه با برده داری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انگیزه اصلی (اسم)
mainspring

دلیل اصلی (اسم)
mainspring

شاه فنر (اسم)
mainspring

سبب عمده (اسم)
mainspring

انگلیسی به انگلیسی

• main spring in a mechanism; chief impelling force
the mainspring of something is the most important reason for it or the thing that is essential to it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

عامل اصلی
the most important reason for something; the thing that makes something else happen
رسمی
مهم ترین دلیل برای چیزی؛ چیزی که باعث می شود اتفاق دیگری رخ دهد.
Work was the mainspring of his life.
...
[مشاهده متن کامل]

“Agriculture is the mainspring of their economy. ”
“Innovation is the mainspring of the new economy. ”
“His family life is the mainspring of the drama. ”

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mainspring
مضمون اصلی
سرچشمه

بپرس