magnanimous

/mægˈnænəməs//mæɡˈnænɪməs/

معنی: سخاوتمند
معانی دیگر: بزرگوار، بلند همت، گشاده دست، بخشنده، بزرگ طبع، عالی فطرت، آقا منش، نظر بلندانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: magnanimously (adv.), magnanimousness (n.)
• : تعریف: having or showing a generous, forgiving, or noble nature.
مترادف: bighearted, charitable, generous, gracious, largehearted, liberal, munificent, noble, philanthropic
متضاد: bitter, churlish, petty, selfish
مشابه: altruistic, beneficent, benevolent, big, forgiving, obliging, openhanded, tolerant

- Donating the priceless statue to the museum was a magnanimous act on the part of the private collector.
[ترجمه دامون طالبی پور] اهدای مجسمه بی قیمت ( قیمت غیرقابل وصف ) به موزه ، اقدامی سخاوتمندانه در بخش خصوصی گردآوری بود
|
[ترجمه گوگل] اهدای مجسمه گرانبها به موزه اقدام بزرگوارانه از سوی مجموعه دار خصوصی بود
[ترجمه ترگمان] Donating مجسمه قیمتی موزه، یک عمل بزرگوارانه در قسمت جمع کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was magnanimous of you to help her out after all the hurtful things she did.
[ترجمه فواد بهمنی] کمک به او بعد از آن همه کار آزار دهنده که انجام داده بود، بزرگواری شما بود.
|
[ترجمه گوگل] بزرگواری بود که به او کمک کردی بعد از تمام کارهای آزاردهنده ای که انجام داد
[ترجمه ترگمان] از شما جوانمرد بود که بعد از اون همه کارای آزار دهنده به اون کمک کردین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he was magnanimous in victory
او هنگام پیروزی از خود بزرگواری نشان می داد.

2. Arsenal's manager was magnanimous in victory, and praised the losing team.
[ترجمه گوگل]سرمربی آرسنال در پیروزی بزرگوار بود و تیم بازنده را تمجید کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر آرسنال در پیروزی بزرگ بود و تیم بازنده را تحسین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was prepared to be magnanimous, prepared to feel compassion for him.
[ترجمه گوگل]من آماده بودم که بزرگوار باشم، آماده بودم که برای او دلسوزی کنم
[ترجمه ترگمان]من آماده بلندهمت بودم که نسبت به او احساس ترحم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is a leader who is magnanimous in victory.
[ترجمه گوگل]او رهبری است که در پیروزی بزرگوار است
[ترجمه ترگمان]او یک رهبر است که در پیروزی بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was magnanimous in defeat and praised his opponent's skill.
[ترجمه گوگل]او در شکست بزرگوار بود و مهارت حریف خود را ستود
[ترجمه ترگمان]او در شکست جوانمرد بود و مهارت حریف خود را می ستود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unselfish or magnanimous lies serve as sort of social lubricant; injurious or malicious lies show the worst of human deception and cunning. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]دروغ های بی خودانه یا بزرگوارانه به عنوان نوعی روان کننده اجتماعی عمل می کند دروغ های مضر یا بدخواهانه، بدترین فریب و حیله گری انسان را نشان می دهد دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]دروغ های Unselfish یا بزرگوار به عنوان یک روان کننده اجتماعی بکار می رود؛ injurious یا مخرب بدترین دروغ ها و دغل کاری انسان را نشان می دهد دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In a magnanimous fit of estate planning, Cook elects to divide the farm between his three daughters.
[ترجمه گوگل]کوک در یک برنامه ریزی بزرگ املاک تصمیم می گیرد مزرعه را بین سه دخترش تقسیم کند
[ترجمه ترگمان]کوک در یک نقشه بزرگوارانه برای برنامه ریزی ملک، مزرعه را بین سه دخترش تقسیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was a magnanimous gesture on their part.
[ترجمه گوگل]این یک حرکت بزرگوارانه از طرف آنها بود
[ترجمه ترگمان]این حرکت magnanimous از جانب آنان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But that is pretty magnanimous of him, given the large majority who voted for him rather than for Bush.
[ترجمه گوگل]اما با توجه به اکثریت بزرگی که به جای بوش به او رای دادند، این بسیار بزرگوارانه است
[ترجمه ترگمان]اما این واقعا بزرگ است، با توجه به اکثریت بزرگی که به او رای دادند و نه برای بوش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When they were feeling more magnanimous, the new managers defined administration as a secondary, yet essential, managerial function.
[ترجمه گوگل]وقتی مدیران جدید احساس بزرگواری می کردند، مدیریت را به عنوان یک کارکرد ثانویه و در عین حال ضروری مدیریتی تعریف کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی آن ها احساس magnanimous بیشتری داشتند، مدیران جدید مدیریت را به عنوان یک تابع مدیریتی و در عین حال ضروری و مدیریتی تعریف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A magnanimous gesture from the founders of the Open Software Foundation is needed now to heal any lingering breeches in the industry.
[ترجمه گوگل]یک حرکت بزرگوارانه از سوی بنیانگذاران بنیاد نرم افزار باز در حال حاضر مورد نیاز است تا هر گونه کت و شلوار ماندگار در صنعت را درمان کند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر یک حرکت بزرگوارانه از سوی بنیان بنیاد نرم افزار آزاد برای التیام هر گونه شلوار باقی مانده در این صنعت نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is a magnanimous person.
[ترجمه گوگل]او فردی بزرگوار است
[ترجمه ترگمان]او آدم magnanimous است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Instead he was extremely magnanimous towards Anna which irritated her further, and made her repulsed by everything to do with him.
[ترجمه گوگل]در عوض او نسبت به آنا بسیار بزرگوار بود که او را بیشتر عصبانی کرد و او را از هر کاری که با او انجام می داد دفع کرد
[ترجمه ترگمان]به جای آن که به آنا، که بیش از پیش او را ناراحت می کرد، magnanimous بود، و او را از هر کاری که با او انجام می داد دفع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mr Clinton is likely to be magnanimous in his attitude to Mr Major.
[ترجمه گوگل]آقای کلینتون احتمالاً در نگرش خود نسبت به آقای میجر بزرگوار است
[ترجمه ترگمان]احتمالا آقای کلینتون در نگرش خود نسبت به آقای Major بزرگوار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخاوتمند (صفت)
noble, big-hearted, charitable, munificent, bounteous, lavish, magnanimous, free-handed, great-hearted, forgiving, open-handed, high-minded, large-hearted, whole-souled

انگلیسی به انگلیسی

• having a noble nature, unselfishly forgiving
magnanimous people are generous and forgiving, especially towards people they have beaten in a fight or contest.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Generous or forgiving, especially toward a rival or someone less powerful 🤲
🔍 مترادف: Noble - hearted
✅ مثال: Despite the fierce competition, Sarah was magnanimous in victory, praising her opponents warmly.
منیع الطبع
۱. بخشنده. سخاوتمند. گشاده دست ۲. بلند همت. بزرگوار ۳. سخاوتمندانه
مثال:
I have never seen my grandfather but people say he was so magnanimous.
من هرگز پدر بزرگم را ندیده ام اما مردم می گویند او بسیار بخشنده و سخاوتمند بوده.
سخاوتمند ، بزرگوار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : magnanimity
✅️ صفت ( adjective ) : magnanimous
✅️ قید ( adverb ) : magnanimously
بزرگوار - بسیار بخشنده - شریف - خوش قلب - مهربان قلب - بزرگ دل
adjective
[more magnanimous; most magnanimous]
*0formal*
🔴having or showing a generous and kind nature
◀️The team was magnanimous in victory. [=the team treated its defeated opponents in a respectful and generous way]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️She was too magnanimous to resent all the things others had said to her.
◀️a magnanimous gesture

بخشنده
صفت:
generous or forgiving, especially towards a rival or less powerful person. سخاوتمندانه یا بخشنده است، به خصوص نسبت به یک رقیب ضعیف یا فردکمتر قدرتمند .
"she should be magnanimous in victory""او باید در پیروزی بزرگ باشد"

بپرس