mundane

/mənˈdeɪn//mʌnˈdeɪn/

معنی: خاکی، دنیوی، این جهانی
معانی دیگر: ایدری، خاکزاد، عادی، معمولی، پیش پا افتاده، مثل همیشه

جمله های نمونه

1. it's a mundane book
کتاب پیش پا افتاده ای است.

2. the problems of mundane life
مسایل زندگانی این جهانی

3. in the sphere of mundane affairs
در محدوده ی امور دنیوی

4. Be willing to do even mundane tasks.
[ترجمه فرزاد زارع] میل داشته باشید که هر امور پیش پا افتاده ای ( کارهایی که به نظر زیاد مهم نیستن یا جزئی هستن ) را انجام بدهید.
|
[ترجمه زهرا رحمانی] حتی برای انجام وظایف پیش پا افتاده و معمولی هم مشتاق باشید.
|
[ترجمه رابرت] مایل به انجام کارها باشید حتی اگر کارهای ( وظایف ) کسل کننده ( یکنواخت و کسل کننده ) باشند
|
[ترجمه گوگل]مایل به انجام کارهای حتی پیش پا افتاده باشید
[ترجمه ترگمان]دوست داشته باشید که کاره ای روزمره انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was hard to return to mundane matters after such excitement.
[ترجمه آوا] پرداختن به عمور دنیایی بعد همچین هیجانی سخته
|
[ترجمه mory] بازگشتن به امور معمولی بعد از این همه کارهای هیجان انگیز کار سختی بود
|
[ترجمه رابرت] برگشتن به کارهای کسل کننده ( یکنواخت و کسل کننده ) بعد از چنین هیجانی سخت بود.
|
[ترجمه BehrangVajabi] برگشتن به زندگی روزمره بعد چنین شور و هیجانی سخت بود.
|
[ترجمه گوگل]پس از چنین هیجانی، بازگشت به مسائل پیش پا افتاده سخت بود
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه هیجان، برگشتن به امور دنیوی خیلی سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Initially, the work was pretty mundane.
[ترجمه فرزاد زارع] در ابتدا ( قبلا ) ، کار کردن همیشه همانگونه بود. ( منظور کار هر روز مثل قبل و بع همان شکل به صورت یکنواخت انجام میگرفت )
|
[ترجمه زهرا رحمانی] در آغاز، کار تا حدودی پیش افتاده بود.
|
[ترجمه رابرت] در ابتدا ، کار خیلی یکنواخت ( یکنواخت و کسل کننده ) بود.
|
[ترجمه گوگل]در ابتدا، کار بسیار پیش پا افتاده بود
[ترجمه ترگمان]در ابتدا، این کار دنیوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's an attitude that turns the mundane into some-thing rather more interesting and exciting.
[ترجمه گوگل]این نگرشی است که امور پیش پا افتاده را به چیزی نسبتاً جالب تر و هیجان انگیزتر تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]این نگرشی است که دنیوی را به چیز - چیز جالب تر و هیجان انگیز تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I lead a pretty mundane life; nothing interesting ever happens to me.
[ترجمه گوگل]من زندگی بسیار پیش پا افتاده ای دارم هیچ اتفاق جالبی برای من نمی افتد
[ترجمه ترگمان]زندگی نسبتا معمولی را رهبری می کنم؛ هیچ اتفاق جالبی برای من نمی افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The mundane task of setting the table can be fun on holidays.
[ترجمه امیری] تنظیم میز ( که یه کار عادیست ) در روز های تعطیل میتونه سرگرم کننده باشه
|
[ترجمه ساناز] کار پیش پا افتاده چیدن میز، می تواند در روزهای تعطیل سرگرم کننده باشد
|
[ترجمه گوگل]کار پیش پا افتاده چیدن سفره می تواند در تعطیلات سرگرم کننده باشد
[ترجمه ترگمان]کار دنیوی چیدن میز می تواند در تعطیلات سرگرم کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I lead a pretty mundane existence.
[ترجمه گوگل]من زندگی بسیار پیش پا افتاده ای را رهبری می کنم
[ترجمه ترگمان] من یه زندگی کاملا دنیوی رو رهبری می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On a more mundane level, can we talk about the timetable for next week?
[ترجمه گوگل]در سطح عادی تر، آیا می توانیم در مورد جدول زمانی هفته آینده صحبت کنیم؟
[ترجمه ترگمان]در یک سطح بالاتر، آیا می توانیم در مورد برنامه زمانی برای هفته آینده صحبت کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Couldn't you place the bends on mundane stretches of the road and leave the spectacular views cleared for observation and enjoyment?
[ترجمه گوگل]آیا نمی‌توانید پیچ‌ها را در بخش‌های معمولی جاده قرار دهید و مناظر دیدنی را برای مشاهده و لذت رها کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است شما به راحتی خم شوید که در طول جاده خم شود و این مناظر دیدنی را برای مشاهده و لذت جا به جا کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Even the most mundane materials could have value.
[ترجمه گوگل]حتی پیش پا افتاده ترین مواد می توانند ارزش داشته باشند
[ترجمه ترگمان]حتی ساده ترین مواد ممکن هم می تواند ارزش داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The play is about the mundane existence of factory workers.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه درباره وجود پیش پا افتاده کارگران کارخانه است
[ترجمه ترگمان]این نمایش در مورد وجود جهانی کارگران کارخانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The mundane task of setting the table can be fun at holidays.
[ترجمه گوگل]کار پیش پا افتاده چیدن سفره می تواند در تعطیلات سرگرم کننده باشد
[ترجمه ترگمان]کار دنیوی چیدن میز می تواند در تعطیلات سرگرم کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The objects we use to do these mundane tasks each day reveal the inner secrets of domestic life.
[ترجمه گوگل]اشیایی که هر روز برای انجام این کارهای پیش پا افتاده استفاده می کنیم رازهای درونی زندگی خانگی را آشکار می کنند
[ترجمه ترگمان]اشیایی که ما برای انجام این کارها در هر روز از آن ها استفاده می کنیم رازهای درونی زندگی خانوادگی را آشکار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاکی (صفت)
humble, earthly, terrestrial, earthy, mortal, dun, earthen, worldly, khaki, earthborn, mundane, tellurian, terrene

دنیوی (صفت)
terrestrial, earthy, secular, temporal, worldly, mundane, sublunar, sublunary, terrene

این جهانی (صفت)
terrestrial, worldly, mundane, sublunar, sublunary

انگلیسی به انگلیسی

• of this world, earthly; normal, banal, ordinary
something that is mundane is ordinary and not interesting.

پیشنهاد کاربران

این دوستانی که اینجا هم گدایی لایک می کنن بگن با ذخیره ی لایک هاشون چی می خرن، شاید به درد بقیه هم خورد : ) )
mundane ( adj ) ( mʌnˈdeɪn ) =not interesting or exciting, e. g. a mundane job.
mundane
ممکن است در متنی به معنای چیزهای بدیهی و ابتدایی هم معنا شود. یعنی یک جورهایی مترادف همان پیش پا افتاده که کاربران بالاتر ارائه کردند.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. ممنونم.
/mʌnˈdeɪn/
very ordinary and therefore not interesting/ ordinary and not interesting in any way
صفت/ خیلی معمولی و غیر جذاب، پیش پا افتاده و معمولی
Mundane matters such as paying bills and shopping for food do not interest her
...
[مشاهده متن کامل]

The show was just another mundane family sitcom
The sex is quite mundane

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mundane
Meaning :
dull and ordinary, relating to ordinary life on earth rather than to spiritual things
Example :
Finding 100 exotic boy names was trickier than you might think. Not because there is a shortage of unique boy names, but because what is an exotic boy’s name in one culture can be mundane and ordinary in another.
...
[مشاهده متن کامل]

Ordinary
The philosopher dealt with spiritual things, ignoring the mundane ones
فیلسوف، با نادیده گرفتن امور مادی، به امور معنوی می پرداخت
adjective
[more mundane; most mundane]
1 : dull and ordinary
◀️mundane chores, like washing dishes
◀️They lead a pretty mundane life
2 : relating to ordinary life on earth rather than to spiritual things
...
[مشاهده متن کامل]

prayer and meditation helped her put her mundane worries◀️ aside
◀️ One mundane decision ends her life. May she RIP
This is the part of death that keeps me up at night. If she had just sat behind the driver, the barrier would have missed her entirely
۱. پیش پا افتاده
۲. معمولی
۳. دنیوی ( و نه اخروی )

mundanize
به زمین آوردن، این جهانی کردن، مادی سازی، عادی سازی
عادی و معمولی، خسته کننده
روزمره و معمولی
vulgar
مبتذل
1 - boring
unexciting
humdrum
dull
tedious
uneventful
monotonous
repeatative
routine
ordinary
commonplace
run - of - the - mill
2 - دنیوی ، خاکی، زمینی earthly, worldly ، ( متضاد معنوی یا آسمانی؛ spiritual and heavenly )
پیش پا افتاده
چیزها و کارهای روزمره و کسل کننده
روزمره
کسل کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس