money changer

/ˈməniˈt͡ʃeɪndʒər//ˈmʌniˈt͡ʃeɪndʒə/

معنی: صراف
معانی دیگر: گاهبد

جمله های نمونه

1. This is Sunday, and the usual rampage of money changers in and out of their temples is suspended for the day.
[ترجمه گوگل]امروز یکشنبه است و هجوم معمول صرافان در داخل و خارج معابدشان برای این روز به حالت تعلیق درآمده است
[ترجمه ترگمان]این یک روز یکشنبه است و the عادی مبادله کنندگان پول برای روز به حالت تعلیق درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The same metaphor of the money changer is found in the Stoics and in early Christian literature but with different meanings.
[ترجمه گوگل]همین استعاره از صراف در رواقیون و در ادبیات اولیه مسیحیت اما با معانی متفاوت یافت می شود
[ترجمه ترگمان]همین استعاره صراف در رواقیون و در ادبیات بدوی مسیحیت ولی با معانی گوناگون یافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Conscience is the money changer of the self.
[ترجمه گوگل]وجدان صراف خود است
[ترجمه ترگمان]وجدان، تبدیل پول به نفس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. With a computer chip and measuring devices, the money changer checks the length, width and thickness of the bill.
[ترجمه گوگل]صرافی با یک تراشه کامپیوتری و دستگاه های اندازه گیری طول، عرض و ضخامت قبض را بررسی می کند
[ترجمه ترگمان]با استفاده از یک تراشه رایانه ای و دستگاه های اندازه گیری، صراف طول، عرض و ضخامت این لایحه را بررسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ever wonder how a money changer machine knows if you've given it a one, a five or a ten dollar bill?
[ترجمه گوگل]تا به حال به این فکر کرده اید که چگونه یک صرافی متوجه می شود که شما به آن اسکناس یک، پنج یا ده دلاری داده اید؟
[ترجمه ترگمان]تا به حال در این فکر بودم که یک ماشین صرافی چطور می داند اگر یک اسکناس پنج یا ده دلاری به آن داده باشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The money changer made him feel professional. It emblemized the part of selling that Warren most enjoyed: collecting.
[ترجمه گوگل]صرافی باعث شد او احساس حرفه ای کند این نماد بخشی از فروش بود که وارن بیشتر از همه از آن لذت می برد: جمع آوری
[ترجمه ترگمان]تبدیل پول باعث شد که او احساس حرفه ای داشته باشد این قسمت از فروش آن بود که وارن از همه لذت می برد: جمع کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When Epictetus says you have to be a money changer, he means as soon as an idea comes to mind you have to think of the rules you must apply to evaluate.
[ترجمه گوگل]وقتی Epictetus می گوید باید صرافی باشی، منظورش این است که به محض اینکه ایده ای به ذهنت می رسد باید به قوانینی فکر کنی که باید برای ارزیابی اعمال کنی
[ترجمه ترگمان]وقتی اپیکتتوس می گوید شما باید یک changer پول باشید، به این معنی است که به محض این که یک ایده به ذهن می رسد، باید درباره قوانینی که باید برای ارزیابی استفاده کنید فکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Wei: There's a money changer next to the door.
[ترجمه گوگل]وی: کنار در یک صرافی هست
[ترجمه ترگمان]یه تغییر مالی کنار در هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In recent weeks, the local media reported prominently the unedifying spectacles of a Singaporean money changer allegedly cheating hundreds of Chinese workers of their hard-earned savings here.
[ترجمه گوگل]در هفته‌های اخیر، رسانه‌های محلی به‌طور برجسته‌ای گزارش کردند که یک صراف سنگاپوری در حال فریب دادن صدها کارگر چینی از پس‌اندازی که به سختی به دست آورده‌اند، در اینجا دیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]در هفته های اخیر، رسانه های محلی به طور برجسته گزارش دادند که عینک unedifying یک صراف اهل سنگاپور متهم به تقلب در صدها تن از کارگران چینی پس انداز شده در اینجا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. W: I'm sorry, but I think you can get it through the money changer in the shopping center across the street.
[ترجمه گوگل]W: متاسفم، اما فکر می کنم می توانید آن را از طریق صرافی در مرکز خرید روبروی خیابان تهیه کنید
[ترجمه ترگمان]W: متاسفم، اما فکر می کنم شما می توانید آن را از طریق صراف در مرکز خرید در وسط خیابان بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm sorry, but I think you can get it through the money changer in the shopping center across the street.
[ترجمه گوگل]متاسفم، اما فکر کنم از طریق صرافی در مرکز خرید روبروی خیابان بتوانید آن را تهیه کنید
[ترجمه ترگمان]متاسفم، اما فکر می کنم شما می توانید آن را از طریق صراف در مرکز خرید در وسط خیابان بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صراف (اسم)
banker, shroff, money changer, changer, usurer

انگلیسی به انگلیسی

• one who makes foreign currency exchanges
one who exchanges money

پیشنهاد کاربران

بپرس