manipulate

/məˈnɪpjəˌlet//məˈnɪpjʊleɪt/

معنی: اداره کردن، دستکاری کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن
معانی دیگر: با دست (و مهارت) انجام دادن، (با دست) به کار بردن، برزیدن، (با عقل یا تفکر) روبرو شدن با، پرداختن به، به کار زدن، با مهارت اداره کردن، ترتیب دادن، ماهرانه عمل کردن، تدبیرکردن، (با تقلب) انجام دادن، دغل کاری کردن، (با نامردی و نارو زدن) اداره کردن، (سر دیگران) شیره مالیدن، انگولک کردن، (با شایعه پراکنی یا سند سازی و غیره) قیمت ها را تحت تاثیر قرار دادن، (به منظور گول زنی یا تقلب و غیره) دستکاری کردن، دست بردن (در چیزی)، مخدوش کردن، دست یازیدن، دست ورزی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: manipulates, manipulating, manipulated
مشتقات: manipulative (adj.), manipulatively (adv.), manipulativeness (n.), manipulator (n.)
(1) تعریف: to handle or operate skillfully with the hands.
مترادف: handle, manage, wield
مشابه: brandish, command, control, employ, form, mold, ply, use, work

- He manipulated the clay to form a tiny sculpture.
[ترجمه محمدرضا جعفری] او با مهارت از خاک رس ، یک تندیس کوچک ساخت
|
[ترجمه گوگل] او خاک رس را دستکاری کرد تا یک مجسمه کوچک شکل بگیرد
[ترجمه ترگمان] او گل رس را دستکاری کرد تا یک مجسمه کوچک بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you know how to manipulate the controls?
[ترجمه Ali] آیا می دانیدکه چگونه می شود این کنترل ها را دستکاری کرد؟
|
[ترجمه Mrjn] آیا می دانید که چگونه می توان از این کنترل استفاده کرد؟ ( manipulate=درست استفاده کردن از )
|
[ترجمه گوگل] آیا می دانید چگونه کنترل ها را دستکاری کنید؟
[ترجمه ترگمان] آیا می دانید که این کنترل ها را دستکاری کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to manage, influence, or use skillfully to achieve a desired end.
مترادف: maneuver, wangle
مشابه: engineer, exploit, finagle, finesse, intrigue

- The parents manipulated their son into marrying this woman so that they could establish ties with her wealthy family.
[ترجمه گوگل] والدین پسر خود را به ازدواج با این زن دستکاری کردند تا بتوانند با خانواده ثروتمند او ارتباط برقرار کنند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش پسر خود را به ازدواج با این زن هدایت کردند تا بتوانند پیوندهای محکمی با خانواده ثروتمند خود برقرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to tamper with or adjust to one's own advantage, esp. by devious means.
مترادف: doctor, fix, fudge, juggle, rig, tamper with, wangle
مشابه: alter, fake, falsify, finagle, pack, trump up

- He manipulated the figures in his report to make it appear more impressive.
[ترجمه گوگل] او ارقام گزارش خود را دستکاری کرد تا تاثیرگذارتر به نظر برسد
[ترجمه ترگمان] او ارقام را در گزارش خود دستکاری کرد تا به نظر موثرتر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to manipulate a situation to satisfy one's greed
برای اقناع حرص و آز خود از موقعیت بهره گیری کردن

2. to manipulate in election
در انتخابات تقلب کردن

3. groups who manipulate prices
گروه هایی که با دغل کاری قیمت ها را تعیین می کنند

4. she knew how to manipulate her husband's weaknesses
آن زن می دانست چگونه از نقاط ضعف شوهرش استفاده کند.

5. the monkey was trained to manipulate simple devices
به کار بردن ابزار ساده را به میمون آموخته بودند.

6. the retarded child found it difficult to manipulate a pencil
برای کودک عقب افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.

7. Do you know how to manipulate a computer?
[ترجمه گوگل]آیا می دانید چگونه کامپیوتر را دستکاری کنید؟
[ترجمه ترگمان]میدونی چطور یه کامپیوتر رو کنترل کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a politician, he knows how to manipulate public opinion.
[ترجمه محمدرضا جعفری] به عنوان یک سیاستمدار می داند چطوری افکار عمومی را با نیرنگی کنترل کند.
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] در مقام سیاستمدار ، افکار عمومی را ماهرانه به بازی می گیرد.
|
[ترجمه گوگل]به عنوان یک سیاستمدار، او می داند که چگونه افکار عمومی را دستکاری کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک سیاست مدار می داند چگونه افکار عمومی را دستکاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Primitive man quickly learned how to manipulate tools.
[ترجمه مریم سالک زمانی] دیری نپایید که انسان های نخستین توانستند به خوبی از ایزارها استفاده کنند.
|
[ترجمه گوگل]انسان بدوی به سرعت یاد گرفت که چگونه ابزارها را دستکاری کند
[ترجمه ترگمان]انسان های اولیه به سرعت یاد گرفتند چطور ابزارها را دستکاری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She uses her charm to manipulate people.
[ترجمه پوریا] او از طلسم خود برای کنترل کردن مردم استفاده میکند .
|
[ترجمه گوگل]او از جذابیت خود برای دستکاری مردم استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]او از افسون خود برای دستکاری کردن مردم استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She knows how to manipulate the audience.
[ترجمه پوریا] او میداند چگونه حضار را کنترل کند .
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] خوب بلد است مخاطبان را دست بیندازد.
|
[ترجمه گوگل]او می داند که چگونه مخاطب را دستکاری کند
[ترجمه ترگمان]او می داند چطور شنوندگان را دستکاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Chimps are able to manipulate objects with a high degree of precision.
[ترجمه مریم سالک زمانی] دقت شمپانزه ها در استفاده درست از اشیا بسیار بالاست.
|
[ترجمه گوگل]شامپانزه ها قادرند اشیاء را با درجه بالایی از دقت دستکاری کنند
[ترجمه ترگمان]chimps قادر به دستکاری اشیا با درجه بالایی از دقت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is a simple matter to manipulate such a situation.
[ترجمه مریم سالک زمانی] کنترل چنین موقعیتی، کار چندان شاقی نیست.
|
[ترجمه گوگل]دستکاری در چنین شرایطی کار ساده ای است
[ترجمه ترگمان]این یک موضوع ساده برای دستکاری چنین وضعیتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The computer can manipulate massive amounts of data.
[ترجمه پوریا] کامپیوتر میتواند حجم عظیمی از داده هارا اداره کند .
|
[ترجمه گوگل]کامپیوتر می تواند حجم عظیمی از داده ها را دستکاری کند
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر می تواند حجم عظیمی از داده ها را دستکاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You can integrate text with graphics and manipulate graphic images.
[ترجمه گوگل]می توانید متن را با گرافیک ادغام کنید و تصاویر گرافیکی را دستکاری کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید متن را با گرافیک یکپارچه کنید و تصاویر گرافیکی را دستکاری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The thought that any parent would manipulate their child into seeking fame just appalled me.
[ترجمه گوگل]این فکر که هر پدر و مادری فرزند خود را برای کسب شهرت دستکاری می کند، مرا وحشت زده کرد
[ترجمه ترگمان]این فکر که هر پدر و مادری کودک خود را در جستجوی شهرت دستکاری خواهد کرد، مرا به وحشت انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He quickly learned how to manipulate the controls of a plane.
[ترجمه پوریا] او سریعا یاد گرفت چگونه کنترل هواپیمارا به دست بگیرد .
|
[ترجمه گوگل]او به سرعت یاد گرفت که چگونه کنترل هواپیما را دستکاری کند
[ترجمه ترگمان]او سریعا یاد گرفت که چطور کنترل های یک هواپیما را دستکاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The program can produce and manipulate text and graphics.
[ترجمه گوگل]این برنامه می تواند متن و گرافیک را تولید و دستکاری کند
[ترجمه ترگمان]این برنامه می تواند متن و متن را دستکاری و دستکاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اداره کردن (فعل)
address, execute, operate, conduct, direct, man, moderate, manage, manipulate, administer, run, rule, wield, administrate, keep, steer, helm, chairman, preside, engineer, officiate, stage-manage

دستکاری کردن (فعل)
manipulate, retouch

با دست عمل کردن (فعل)
manipulate

با استادی درست کردن (فعل)
manipulate

بامهارت انجام دادن (فعل)
manipulate

تخصصی

[ریاضیات] برزیدن، پردازش کردن

انگلیسی به انگلیسی

• handle or operate with the hands; influence, manage, control; adapt or change to suit one's purpose
if you manipulate people, you cause them to behave in the way that you want them to; used showing disapproval.
if you manipulate an event, you control it to produce a particular result; used showing disapproval.
if you manipulate a piece of equipment, you control it in a skilful way; a formal use.

پیشنهاد کاربران

دستکاری کردن
به بازی گرفتن ( برای اشخاص )
کار کردن روی. . .
. . . manipulating on pressure conditions. . .
manipulate ( v ) ( məˈnɪpyəˌleɪt ) e. g. As a politician, he knows how to manipulate public opinion. manipulation, e. g. data manipulation. manipulative ( adj ) , manipulator ( n )
manipulate
در روانپزشکی به معنای فریب ( ذهنی ) دادن، است.
۱ - به نفع خود دستکاری یا اعمال نفوذ کردن
۲ - با دست کنترل یا اداره کردن وسیله ای یا چیزی
۳ - نوعی از علم پزشکی که در آن از دست برای جا انداختن استخوان های بدن بیمار و برطرف کردن درد استفاده می شود. به طور کلی می توان از "جا انداختن استخوان" در بعضی زمینه ها استفاده کرد
...
[مشاهده متن کامل]

( Osteopathic Manipulative Treatment ( OMT

در زبان روزمره همان "خر کردن" و "مخ کار گرفتن".
دستکاری کردن
سوءاستفاده کردن ( in relationship )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : manipulate
✅️ اسم ( noun ) : manipulation / manipulator
✅️ صفت ( adjective ) : manipulative
✅️ قید ( adverb ) : _
فریب دادن
به کار گرفتن
دستکاری کردن و سوء استفاده کردن
اِعمال نفوذ کردن
تأثیر گذاشتن، کنترل کردن
به نوعی می تواند این معنا را هم بدهد:
جرح و تعدیل کردن
۱. آلت دست قرار دادن، فریفتن، ملعبه دست کسی شدن، سر کسی شیره مالیدن، گول زدن، بازی دادن، بازیچه قرار دادن
۲. دستکاری کردن
۳. جا انداختن استخوان
استخوان: جا انداختن
عضلات: ماساژ دادن ، مالیدن
تحت کنترل درآوردن ( به منظور فریب دادن )
اداره کردن یا ریاه کاری یا زرنگ بازی یا دوز و کلک ، مثلا نمایندگان مجلس ایران اسمش اینه که باید مستقل عمل کنند یا ریس جمهور مستقل باید باشه ولی یک آقایی میاد این وسط manipulate می کنه و اغلب هرجا manipulate میاد اون شخص متهم اصلا گردن نمیگره
...
[مشاهده متن کامل]

Ukraine says Moscow seeking to manipulate cease fire agreement
اکراین میگه که مسکو در توافق آتش بس به دنبال ریاه کاری یا دودوزه بازی یا حقه بازی یا زرنگی بازی است

دستخوش شدن، دستخوش کردن
دستخوش: آنچـه یا آنکـه در معرض چیـزی قرار گرفتـه یـا تحت غلبه و سـیطرۀ آن اسـت؛ بازیچه
ماساژ دادن
به بازی گرفتن
⁦✔️⁩کار کردن با ( ماده ای ) ،
بکار بردن ( ماده ای )
While 📍manipulating📍 chemicals like lubricants, grease, solvents, etc. follow carefully the manufacturer’s
prescriptions
🟢🟢🟢
...
[مشاهده متن کامل]

✔️ ( سر دیگران ) شیره مالیدن
✔️دغل کاری کردن
✔️ ( با نامردی و نارو زدن ) اداره کردن
?How do ads manipulate us
The manipulative advertising intends to do that by using facts, arguments and playing with consumers emotions in a misleading and deceptive manner. The most claims used in manipulation through advertising are the exaggeration of the quality of product, fallacious arguments and emotional appeals. Exaggeration of quality

تحت تاثیر قرار دادن و کنترل کردن کسی
با مهارت انجام دادن
دستکاری کردن ( مدارک ، اطلاعات و . . . )
یکی دیگه از معانیش در فارسی معادل نداره که میشه "وادار کردن کسی با فریب"
Ali was manipulated to manipulate evidence
علی وادار شد ( با فریب ) به دستکاری کردن مدرک
cambridge 16
A male bear called GoGo in Tennoji Zoo, Osaka, has even been observed making use of a tool to manipulate his environmant.
مداخله
to make someone think and behave exactly as you want them to, by skilfully deceiving or influencing them
تاثیر گذاشتن یا فریب دادن
to work skilfully with information, systems etc to achieve the result that you want
دستکاری کردن
ذهن مخاطب را زیرکانه و غیر محسوس تحت تاثیر قرار دادن و برای منظوری او را آلت دست کردن واز او بهره بردن.
producers who advertise, know how to manipulate people.
تولید کنندگانی که تبلیغ می کنند ( آگهی می دهند ) می دانند چگونه مردم را آلت دست قرار دهند.
...
[مشاهده متن کامل]

مفهوم این است که در تبلیغاتشان ذهن مردم را غیرمحسوس تحت تاثیر قرار می دهند. ( تا آن ها برای خرید محصول اقدام کنند و کاری را که تولید کننده می خواهد انجام دهند ) .

تقلب کردن، شیره سر کسی مالیدن.
=Manipulate sb
Control or influence sb, often in a dishonest way.
سر کسی شیره مالیدن
ملعبه دست کسی شدن
انگولک کردن😕
به کار بردن ، استفاده کردن
Humankind was also moving from making indiscriminate sounds toward
using language. Early humans learned how to manipulate their tongues and
other vocal organs to produce a range of sounds that came to be connected
symbolically with unique meanings.
1. یه نفرو مجبور کنی دقیقا همونطور که تو میخوای فکر یا رفتار کنه ٬ توسط فریب و تاثیر ماهرانه ای که روش میذاری .
2. کار کردن ماهرانه با اطلاعات ٬ سازمان ها و. . . ٬ در جهت رسیدن به چیزی که میخوای .
3. استثمار / سواستفاده کردن
گول زدن
فریب دادن
درمورد اطلاعات و داده ها وقتی بکار بره بهترین معنی پردازش هست
سو استفاده کردن
پردازش کردن - دستکاری کردن
در پزشکی به معنای جا انداختن استخوان و مفصل
manipulate signal = دستکاری و کنترل سیگنال
بازیچه کردن
دست انداختن، آلت دست قرار دادن، زیرکانه تحت تاثیر قرار دادن، زیرکانه فریب دادن
مثل موم در دست گرفتن ، کنترل کردن زیرکانه
مدیریت نامحسوس
آلت دست قرار دادن
سنت شکنی کردن
manoeuvre مانور دادن یا تمرین کردن
Operate به کار انداختن یا اداره کردن یا بهره برداری کردن
Influence نفوذ کردن یا تاثیر کردن بر
Harness مطیع کردن یا تحت کنترل در اوردن
و معنی اصلی همان دستکاری کردن است

با توجه به تعریف خانم مهسا امینی گرامی که همه تعاریف کاملا درست است، عرض کنم که این کلمه در قدیم اصولا معنی اداره امور شهر و شهرداری بود، که منظور اداره شهری و مدیریت و به نوعی کنترل و نظارت شهری بود.
لذا همان مدیریت و نظارت و کنترل و هدایت کردن بهترین معنی این کلمه است
با توجه به بافت متن :
- کنترل کردن
- مدیریت کردن
- اداره کردن
- نظارت کردن
- به کار بردن/بستن
- استفاده کردن
- تاثیر گذاشتن

دست ورزی کردن
ترغیب کردن، تشویق کردن، مجبور کردن، ( در کل ) تحت تاثیر قرار دادن
به طور ماهرانه کاری رو انجام دادن
تقلّب کردن
تغییر دادن به صورت غیر ملموس
تعریف کلی این واژه یعنی "انجام دادن عملی برای تغییر چیزی، بطوری که برای مخاطب آشکار نباشد. "
برای مثال رسانه ها یا افراد با نفوذ میتونن نتیجه انتخابات را " manipulate" کنند که به معنی "کنترل"، "اداره کردن" و یا به نوعی "تدبیر کردن" است، در حالی که در صندوق آرا به طور فیزیکی دست نمی برند و به همین دلیل استفاده از "دستکاری کردن" که در مفهوم پارسی به معنی "انجام یک کار به صورت فیزیکی و ملموس" هست تا حدی فاصله داره.
...
[مشاهده متن کامل]

ذهن کسی را زیرکانه تحت تاثیر قراردادن
یعنی یه کسی که مردم رو برای انجام کاری تحریک میکنه یا خوب یا بد
دستکاری ابزاری - کار گرفتن - دیگری را آلت دست قرار دادن - دست بردن استفاده ابزاری از دیگران - واژه به طور تحت الفظی بیشتر به معنی دست زدن یا دستکاری است و بیشتر برای زمانی استفاده می شود که کسی دیگری را بدون اینکه فرد بفهمد تحت تاثیر خود قرار داده و موجب می شود که بر طبق خواسته او عمل کند - هک کردن دیگری!
...
[مشاهده متن کامل]


کاربرد متنوع. استفاده از راه های مختلف
کار کردن، کار کردن با . . . .
_ درمورد کاری یا احساسی، چیزی تدبیر به کار بردن ( تدبیر به کار بستن )
_ تغییر ایجاد کردن ( متناسب با اهداف شخصی )
انگولک کردن چیزی /
ماهرانه دستکاری کردن چیزی /
مورد استفاده قراردادن / گرفتن ( متناسب با اهداف شخصی )
رودست خوردن
مخدوش کردن
یکی از معنی هاش:
تحت کنترل خود درآوردن، توانایی رفتار با شخصی یا وسیله ای را داشتن
فریب
کنترل
Get manipulated
بازیچه ی دست کسی شدن، ملعبه ٔ دست کسی شدن، به طوری که فرد اجازه دهد که هر جوری با او رفتار شود
Don't let yourself get manipulated like that
اجازه نده باهات هر جوری که می خوان رفتار کنن
مدیریت
تأثیرگذاری
فرمان دادن ( زیرکانه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٩)

بپرس