maladjustment

/ˌmæləˈdʒʌsmənt//ˌmæləˈdʒʌsmənt/

معنی: تعدیل و تنظیم غلط، کژ سازگاری، عدم تطبیق
معانی دیگر: عدم توافق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: faulty or unsatisfactory adjustment.

- Maladjustment of the car seat can cause the child to be unprotected.
[ترجمه گوگل] تنظیم نادرست صندلی ماشین می تواند باعث عدم محافظت کودک شود
[ترجمه ترگمان] تکان دادن صندلی اتومبیل می تواند باعث شود که کودک محافظت نشده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an inability to bring one's own needs into harmony with the demands of the external environment.

- The guidance counselor regarded the girl's habit of falling asleep in class as a sign of maladjustment.
[ترجمه گوگل] مشاور راهنما عادت دختر به خوابیدن در کلاس را نشانه ناسازگاری دانست
[ترجمه ترگمان] مشاور مدرسه عادت این دختر را نشان می داد که در کلاس به خواب عمیقی فرورفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Some foals can suffer from so-called neonatal maladjustment syndrome.
[ترجمه گوگل]برخی از کره اسب ها ممکن است از سندرم ناسازگاری نوزادی رنج ببرند
[ترجمه ترگمان]برخی از foals می توانند از سندرم maladjustment نوزادی (neonatal neonatal)رنج ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The maladjustment of laser cavity and light beam quality .
[ترجمه گوگل]تنظیم نادرست حفره لیزر و کیفیت پرتو نور
[ترجمه ترگمان]The حفره لیزر و کیفیت پرتو نور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The second chapter expound maladjustment between belief and reason, status of current moral education.
[ترجمه گوگل]فصل دوم ناسازگاری بین اعتقاد و عقل، وضعیت تربیت اخلاقی کنونی را بیان می کند
[ترجمه ترگمان]فصل دوم، maladjustment بین اعتقاد و عقل، وضعیت آموزش اخلاقی فعلی را تشریح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In large multi - fluid cooling system, power maladjustment is very severe.
[ترجمه گوگل]در سیستم خنک کننده چند سیال بزرگ، عدم تنظیم توان بسیار شدید است
[ترجمه ترگمان]در سیستم خنک کننده چند سطحی، قدرت maladjustment بسیار شدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Because of the tiredness of travel and the maladjustment of the different area, now I'm a spent bullet!
[ترجمه گوگل]از خستگی سفر و ناسازگاری منطقه مختلف، حالا من یک گلوله خرج شده ام!
[ترجمه ترگمان]به خاطر خستگی سفر و the قسمت های مختلف، حالا یک گلوله مصرف شده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Improper diet and emotional maladjustment to the illness's recrudescence and turning to complexity. "
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی نامناسب و ناسازگاری عاطفی به تشدید بیماری و تبدیل شدن به پیچیدگی "
[ترجمه ترگمان]رژیم نامناسب و واکنش عاطفی به وضعیت بیماری و تبدیل به پیچیدگی \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The weakening of social organizations, the maladjustment of children, and finally, crime, had resulted.
[ترجمه گوگل]تضعیف تشکل های اجتماعی، ناسازگاری کودکان و در نهایت جرم و جنایت به وجود آمده بود
[ترجمه ترگمان]تضعیف سازمان های اجتماعی، the کودکان، و سرانجام جنایت، نتیجه آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Furthermore, the maladjustment of vasoactive peptide is deemed to be an important aspect of VSA.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، تنظیم نادرست پپتید وازواکتیو یکی از جنبه های مهم VSA تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]به علاوه، استفاده از vasoactive پپتید به عنوان یک جنبه مهم از VSA تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sometimes the maladjustment resulting from the lag lasts rather long and becomes a serious social problem.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ناسازگاری ناشی از تاخیر نسبتا طولانی طول می کشد و به یک مشکل جدی اجتماعی تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات maladjustment ناشی از تاخیر بیشتر طول می کشد و به یک مشکل اجتماعی جدی تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But the scale of recruitment to the revolutionary underground suggests that it can not be explained in terms of individual maladjustment.
[ترجمه گوگل]اما مقیاس استخدام در زیرزمینی انقلابی نشان می‌دهد که نمی‌توان آن را در قالب ناسازگاری فردی توضیح داد
[ترجمه ترگمان]اما مقیاس کارمند یابی در زیر زمین انقلابی نشان می دهد که نمی توان آن را با شرایط of فردی توضیح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The institutionalization of Emotion has different functional requirements whose maladjustment could bring in clash.
[ترجمه گوگل]نهادینه‌سازی عاطفه نیازمندی‌های عملکردی متفاوتی دارد که ناسازگاری آن‌ها می‌تواند منجر به تضاد شود
[ترجمه ترگمان]نهادینه سازی احساس الزامات عملکردی متفاوتی دارد که maladjustment می تواند با آن ها برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We must pay attention to the style of play maladjustment.
[ترجمه گوگل]ما باید به سبک بازی ناسازگاری توجه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به سبک بازی maladjustment توجه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدیل و تنظیم غلط (اسم)
maladjustment

کژ سازگاری (اسم)
maladjustment

عدم تطبیق (اسم)
mismatch, maladjustment

انگلیسی به انگلیسی

• inability to adapt to one's environment, poor adjustment
maladjustment is the state of having psychological problems and behaving in a way which is not acceptable to society.

پیشنهاد کاربران

بپرس