اسم ( noun )
عبارات: no love lost
عبارات: no love lost
• (1) تعریف: tender and passionate affection for another person.
• متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
• مشابه: adoration, affection, ardor, crush, devotion, infatuation, passion, puppy love
• متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
• مشابه: adoration, affection, ardor, crush, devotion, infatuation, passion, puppy love
- His feelings for her eventually changed from fondness to love.
[ترجمه A.A] احساساتش نسبت به او سرانجام از علاقه به عشق مبدل شد|
[ترجمه محسن قنبری] در نهایت احساساتش به وی از علاقه به عشق تغییر یافت.|
[ترجمه گوگل] احساسات او نسبت به او در نهایت از علاقه به عشق تغییر کرد[ترجمه ترگمان] احساساتش نسبت به او سرانجام از علاقه به عشق تغییر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They believed their love would last a lifetime.
[ترجمه Miss.Raya] آنها اعتقاد بر این داشتند که عشق آنها طولانی است|
[ترجمه A.A] براین باور بودند که عشق آنها همیشگی خواهد ماند|
[ترجمه wasi.haideri] آنها به جاودانگی عشق خویش معتقدبودند.|
[ترجمه محسن قنبری] آنها ایمان داشتند که عشقشان ابدی است.|
[ترجمه گوگل] آنها معتقد بودند که عشقشان تا آخر عمر باقی خواهد ماند[ترجمه ترگمان] آن ها باور داشتند که عشق آن ها یک عمر طول خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her love for him prevented her from seeing the truth.
[ترجمه A.A] عشقش نسبت به او چشمهایش را بر روی حقیقت بسته بود|
[ترجمه محسن قنبری] عشقش به او مانع حقیقت بینیش شد.|
[ترجمه گوگل] عشق او به او مانع از دیدن حقیقت شد[ترجمه ترگمان] عشق او به او مانع از دیدن حقیقت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: deep and strong affection for a friend or relative.
• مترادف: affection, fondness
• متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
• مشابه: adoration, affinity, attachment, devotion, friendship, tenderness
• مترادف: affection, fondness
• متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
• مشابه: adoration, affinity, attachment, devotion, friendship, tenderness
- Our mother showed her love in many ways.
[ترجمه cassandra] مادرمان عشق رو به روش های زیادی به اون نشون داد|
[ترجمه Nihan] مادر ما عشقش را در روشهای زیادی نشان داد.|
[ترجمه محسن قنبری] مادرمان عشقش را بطرق زیاد نشان داد.|
[ترجمه گوگل] مادر ما عشق خود را به طرق مختلف نشان داد[ترجمه ترگمان] مادرمون خیلی چیزا رو به اون نشون داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: strong interest or enjoyment, as for an activity.
• مترادف: devotion, fondness, passion
• متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
• مشابه: ardor, dedication, enjoyment, fervor, like, mania, penchant, relish, taste, thing, weakness, worship
• مترادف: devotion, fondness, passion
• متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
• مشابه: ardor, dedication, enjoyment, fervor, like, mania, penchant, relish, taste, thing, weakness, worship
- He has a great love for music.
[ترجمه A.A] او علاقه شدیدی به موزیک دارد|
[ترجمه مترجم گوگل] او عشق زیادی به موسیقی دارد.|
[ترجمه Nihan] او عشق زیادی به موسیقی داشت.|
[ترجمه Anita] او دیوانه ی موسیقی است.|
[ترجمه محسن قنبری] او دلدادگی بزرگی به موسیقی دارد.|
[ترجمه گوگل] او علاقه زیادی به موسیقی دارد[ترجمه ترگمان] او عاشق موسیقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a person, activity, or object for which one has intense affection or strong liking.
• مترادف: passion
• متضاد: hate
• مشابه: beau, beloved, boyfriend, dear, desire, devotion, enjoyment, enthusiasm, fancy, flame, girlfriend, heartthrob, honey, inamorata, infatuation, like, lover, sweet, sweetheart, sweetie, truelove
• مترادف: passion
• متضاد: hate
• مشابه: beau, beloved, boyfriend, dear, desire, devotion, enjoyment, enthusiasm, fancy, flame, girlfriend, heartthrob, honey, inamorata, infatuation, like, lover, sweet, sweetheart, sweetie, truelove
- She was his first love.
[ترجمه نازنین] عشق اولین واخرین او بود|
[ترجمه Anita] او اولین عشقش بود.|
[ترجمه محسن قنبری] او اولین دلدادگیش بود.|
[ترجمه گوگل] او اولین عشق او بود[ترجمه ترگمان] اولین عشق او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sailing is one of her great loves.
[ترجمه محسن قنبری] قایقرانی یکی از علایق شدید او بود.|
[ترجمه گوگل] قایقرانی یکی از عشق های بزرگ اوست[ترجمه ترگمان] کشتی بادبانی یکی از عشق های great است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a sacrificial commitment, esp. in religious experience.
• مشابه: adoration, agape, charity, devotion, sacrifice
• مشابه: adoration, agape, charity, devotion, sacrifice
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: loves, loving, loved
حالات: loves, loving, loved
• (1) تعریف: to have tender and passionate affection for.
• متضاد: abhor, detest, hate
• مشابه: adore, care for, cherish, dote on, idolize, worship
• متضاد: abhor, detest, hate
• مشابه: adore, care for, cherish, dote on, idolize, worship
- He told her he loved her and asked her to marry him.
[ترجمه یه خر] اون ممرد به او زن گفت اونو دوس داره و ازش خواست تا باهاش ازدواج کنه|
[ترجمه محسن قنبری] اقا به خانم گفت که او را دوست دارد و ازش درخواست ازدواج کرد.|
[ترجمه گوگل] به او گفت دوستش دارد و از او خواست با او ازدواج کند[ترجمه ترگمان] به او گفت که دوستش دارد و از او خواسته که با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to have a strong attachment or attraction to; like intensely.
• مترادف: adore
• متضاد: abhor, abominate, detest, hate, loathe
• مشابه: adulate, care for, dote on, idolize, like, worship
• مترادف: adore
• متضاد: abhor, abominate, detest, hate, loathe
• مشابه: adulate, care for, dote on, idolize, like, worship
- She loves her two best friends equally.
[ترجمه ♧ (:Hira] او دو دوست صمیمی خودش رو یک اندازه دوست داشت|
[ترجمه محسن قنبری] او بهترین دو دوست خود را یکسان دوست داشت.|
[ترجمه گوگل] او دو دوست صمیمی خود را به یک اندازه دوست دارد[ترجمه ترگمان] او دو دوست صمیمی را به همان اندازه دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to enjoy very much or have a strong interest in.
• مترادف: adore
• متضاد: abhor, abominate, detest
• مشابه: delight in, eat up, enjoy, fancy, like, relish
• مترادف: adore
• متضاد: abhor, abominate, detest
• مشابه: delight in, eat up, enjoy, fancy, like, relish
- I love gardening and look forward to getting back to my flower beds every spring.
[ترجمه محسن قنبری] من عاشق باغبانی هستم و مشتاقانه منتظر هستم که هر بهار به باغ گل هایم برگردم.|
[ترجمه گوگل] من عاشق باغبانی هستم و مشتاقانه منتظر هستم که هر بهار به تخت گل هایم برگردم[ترجمه ترگمان] من باغبانی را دوست دارم و هر بهار خواب می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She loves to buy presents for her grandchildren.
[ترجمه محسن قنبری] او دوست دارد برای نوه هایش هدایایی بخرد|
[ترجمه گوگل] او دوست دارد برای نوه هایش هدیه بخرد[ترجمه ترگمان] او عاشق خرید هدایایی برای نوه هایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The little boy loves his dad to read him a story before bed.
[ترجمه محسن قنبری] پسر کوچک دوست دارد پدرش قبل از خواب برایش داستانی بخواند|
[ترجمه گوگل] پسر کوچک دوست دارد پدرش قبل از خواب برای او داستان بخواند[ترجمه ترگمان] پسر کوچک پدرش را دوست دارد تا قبل از خواب یک داستان برایش بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He loves chili spicy, but I like it mild myself.
[ترجمه محسن قنبری] او عاشق فلفل تند است، اما من شخصا آن را ملایم دوست دارم|
[ترجمه گوگل] او عاشق فلفل تند است، اما من خودم آن را ملایم دوست دارم[ترجمه ترگمان] اون عاشق فلفل chili اما من خودم رو ملایم دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I love it when you bring me flowers!
[ترجمه A.A] این کارت را دوست دارم که برام گل میاری|
[ترجمه محسن قنبری] کار گل اوردنت را دوست دارم|
[ترجمه گوگل] وقتی برای من گل می آوری دوست دارم![ترجمه ترگمان] ! وقتی برام گل آوردی دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to have sexual intercourse with.
- He had loved her only once, but she knew now she was pregnant.
[ترجمه محسن قنبری] وی ( اقا ) فقط یک بار با او ( خانم ) همبستر شده بود اما او ( خانم ) اکنون میدانست که باردار شده است.|
[ترجمه گوگل] او فقط یک بار او را دوست داشته بود، اما او اکنون می دانست که باردار است[ترجمه ترگمان] فقط یک بار او را دوست داشت، اما می دانست که او حامله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to experience love for someone.
• متضاد: hate
• مشابه: worship
• متضاد: hate
• مشابه: worship
- Have you ever loved as I love now?
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال آنطور که من اکنون دوست دارم دوست داشته اید؟
[ترجمه ترگمان] تا حالا به اندازه عشق من عاشق شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تا حالا به اندازه عشق من عاشق شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید