love

/ˈləv//lʌv/

معنی: محبت، مهر، عشق، معشوقه، خاطرخواهی، مهربانی، دوست داشتن، عشق داشتن
معانی دیگر: شیدایی، والگی، دلباختگی، (در سلام رساندن) محبت فراوان، مهرورزی، علاقه ی شدید، علاقه ی شدید داشتن، چیز مورد مهر و علاقه، مشوق، یار، دلدار، نگار، (الهیات) عشق خداوند به انسان، عشق انسان به خدا، دوست داشتن (یزدانی)، عشق ورزیدن، عشق ورزی کردن، سخت دوست داشتن، (خودمانی - در خطاب) عزیزم، دلبرم، جانم، جماع، همخوابگی، (تنیس) امتیاز صفر، (l بزرگ) venus، عاشق بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: no love lost
(1) تعریف: tender and passionate affection for another person.
متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
مشابه: adoration, affection, ardor, crush, devotion, infatuation, passion, puppy love

- His feelings for her eventually changed from fondness to love.
[ترجمه A.A] احساساتش نسبت به او سرانجام از علاقه به عشق مبدل شد
|
[ترجمه محسن قنبری] در نهایت احساساتش به وی از علاقه به عشق تغییر یافت.
|
[ترجمه گوگل] احساسات او نسبت به او در نهایت از علاقه به عشق تغییر کرد
[ترجمه ترگمان] احساساتش نسبت به او سرانجام از علاقه به عشق تغییر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They believed their love would last a lifetime.
[ترجمه Miss.Raya] آنها اعتقاد بر این داشتند که عشق آنها طولانی است
|
[ترجمه A.A] براین باور بودند که عشق آنها همیشگی خواهد ماند
|
[ترجمه wasi.haideri] آنها به جاودانگی عشق خویش معتقدبودند.
|
[ترجمه محسن قنبری] آنها ایمان داشتند که عشقشان ابدی است.
|
[ترجمه گوگل] آنها معتقد بودند که عشقشان تا آخر عمر باقی خواهد ماند
[ترجمه ترگمان] آن ها باور داشتند که عشق آن ها یک عمر طول خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her love for him prevented her from seeing the truth.
[ترجمه A.A] عشقش نسبت به او چشمهایش را بر روی حقیقت بسته بود
|
[ترجمه محسن قنبری] عشقش به او مانع حقیقت بینیش شد.
|
[ترجمه گوگل] عشق او به او مانع از دیدن حقیقت شد
[ترجمه ترگمان] عشق او به او مانع از دیدن حقیقت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: deep and strong affection for a friend or relative.
مترادف: affection, fondness
متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
مشابه: adoration, affinity, attachment, devotion, friendship, tenderness

- Our mother showed her love in many ways.
[ترجمه cassandra] مادرمان عشق رو به روش های زیادی به اون نشون داد
|
[ترجمه Nihan] مادر ما عشقش را در روشهای زیادی نشان داد.
|
[ترجمه محسن قنبری] مادرمان عشقش را بطرق زیاد نشان داد.
|
[ترجمه گوگل] مادر ما عشق خود را به طرق مختلف نشان داد
[ترجمه ترگمان] مادرمون خیلی چیزا رو به اون نشون داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: strong interest or enjoyment, as for an activity.
مترادف: devotion, fondness, passion
متضاد: abomination, hate, hatred, loathing
مشابه: ardor, dedication, enjoyment, fervor, like, mania, penchant, relish, taste, thing, weakness, worship

- He has a great love for music.
[ترجمه A.A] او علاقه شدیدی به موزیک دارد
|
[ترجمه مترجم گوگل] او عشق زیادی به موسیقی دارد.
|
[ترجمه Nihan] او عشق زیادی به موسیقی داشت.
|
[ترجمه Anita] او دیوانه ی موسیقی است.
|
[ترجمه محسن قنبری] او دلدادگی بزرگی به موسیقی دارد.
|
[ترجمه گوگل] او علاقه زیادی به موسیقی دارد
[ترجمه ترگمان] او عاشق موسیقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a person, activity, or object for which one has intense affection or strong liking.
مترادف: passion
متضاد: hate
مشابه: beau, beloved, boyfriend, dear, desire, devotion, enjoyment, enthusiasm, fancy, flame, girlfriend, heartthrob, honey, inamorata, infatuation, like, lover, sweet, sweetheart, sweetie, truelove

- She was his first love.
[ترجمه نازنین] عشق اولین واخرین او بود
|
[ترجمه Anita] او اولین عشقش بود.
|
[ترجمه محسن قنبری] او اولین دلدادگیش بود.
|
[ترجمه گوگل] او اولین عشق او بود
[ترجمه ترگمان] اولین عشق او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sailing is one of her great loves.
[ترجمه محسن قنبری] قایقرانی یکی از علایق شدید او بود.
|
[ترجمه گوگل] قایقرانی یکی از عشق های بزرگ اوست
[ترجمه ترگمان] کشتی بادبانی یکی از عشق های great است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a sacrificial commitment, esp. in religious experience.
مشابه: adoration, agape, charity, devotion, sacrifice
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: loves, loving, loved
(1) تعریف: to have tender and passionate affection for.
متضاد: abhor, detest, hate
مشابه: adore, care for, cherish, dote on, idolize, worship

- He told her he loved her and asked her to marry him.
[ترجمه یه خر] اون ممرد به او زن گفت اونو دوس داره و ازش خواست تا باهاش ازدواج کنه
|
[ترجمه محسن قنبری] اقا به خانم گفت که او را دوست دارد و ازش درخواست ازدواج کرد.
|
[ترجمه گوگل] به او گفت دوستش دارد و از او خواست با او ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] به او گفت که دوستش دارد و از او خواسته که با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have a strong attachment or attraction to; like intensely.
مترادف: adore
متضاد: abhor, abominate, detest, hate, loathe
مشابه: adulate, care for, dote on, idolize, like, worship

- She loves her two best friends equally.
[ترجمه ♧ (:Hira] او دو دوست صمیمی خودش رو یک اندازه دوست داشت
|
[ترجمه محسن قنبری] او بهترین دو دوست خود را یکسان دوست داشت.
|
[ترجمه گوگل] او دو دوست صمیمی خود را به یک اندازه دوست دارد
[ترجمه ترگمان] او دو دوست صمیمی را به همان اندازه دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to enjoy very much or have a strong interest in.
مترادف: adore
متضاد: abhor, abominate, detest
مشابه: delight in, eat up, enjoy, fancy, like, relish

- I love gardening and look forward to getting back to my flower beds every spring.
[ترجمه محسن قنبری] من عاشق باغبانی هستم و مشتاقانه منتظر هستم که هر بهار به باغ گل هایم برگردم.
|
[ترجمه گوگل] من عاشق باغبانی هستم و مشتاقانه منتظر هستم که هر بهار به تخت گل هایم برگردم
[ترجمه ترگمان] من باغبانی را دوست دارم و هر بهار خواب می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She loves to buy presents for her grandchildren.
[ترجمه محسن قنبری] او دوست دارد برای نوه هایش هدایایی بخرد
|
[ترجمه گوگل] او دوست دارد برای نوه هایش هدیه بخرد
[ترجمه ترگمان] او عاشق خرید هدایایی برای نوه هایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The little boy loves his dad to read him a story before bed.
[ترجمه محسن قنبری] پسر کوچک دوست دارد پدرش قبل از خواب برایش داستانی بخواند
|
[ترجمه گوگل] پسر کوچک دوست دارد پدرش قبل از خواب برای او داستان بخواند
[ترجمه ترگمان] پسر کوچک پدرش را دوست دارد تا قبل از خواب یک داستان برایش بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He loves chili spicy, but I like it mild myself.
[ترجمه محسن قنبری] او عاشق فلفل تند است، اما من شخصا آن را ملایم دوست دارم
|
[ترجمه گوگل] او عاشق فلفل تند است، اما من خودم آن را ملایم دوست دارم
[ترجمه ترگمان] اون عاشق فلفل chili اما من خودم رو ملایم دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I love it when you bring me flowers!
[ترجمه A.A] این کارت را دوست دارم که برام گل میاری
|
[ترجمه محسن قنبری] کار گل اوردنت را دوست دارم
|
[ترجمه گوگل] وقتی برای من گل می آوری دوست دارم!
[ترجمه ترگمان] ! وقتی برام گل آوردی دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to have sexual intercourse with.

- He had loved her only once, but she knew now she was pregnant.
[ترجمه محسن قنبری] وی ( اقا ) فقط یک بار با او ( خانم ) همبستر شده بود اما او ( خانم ) اکنون میدانست که باردار شده است.
|
[ترجمه گوگل] او فقط یک بار او را دوست داشته بود، اما او اکنون می دانست که باردار است
[ترجمه ترگمان] فقط یک بار او را دوست داشت، اما می دانست که او حامله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to experience love for someone.
متضاد: hate
مشابه: worship

- Have you ever loved as I love now?
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال آنطور که من اکنون دوست دارم دوست داشته اید؟
[ترجمه ترگمان] تا حالا به اندازه عشق من عاشق شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. love and hate are two opposite extremes
عشق و تنفر دو نقطه ی مقابل هم هستند.

2. love and understanding were what he had always craved
محبت و تفاهم چیزی بود که او همیشه از ته دل خواستار آن بود.

3. love at first sight
عشق با نگاه اول

4. love belongs everywhere, whether a mosque or a synagogue
همه جا خانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت

5. love brings peace; lust is a violent storm
عشق آرامش می آورد،شهوت توفان مهیب است.

6. love drove him mad
عشق او را دیوانه کرد.

7. love improves man's humanity
عشق محسنات انسان را والاتر می کند.

8. love is incomparable with money
عشق و پول با هم غیرقابل مقایسه هستند.

9. love lent wings to her inspiration
عشق به الهام او رفعت بخشید.

10. love levels all ranks
عشق همه را در در یک سطح قرار می دهد.

11. love me as i do you
همان طور که تو را دوست دارم مرا دوست بدار

12. love means a lot to a child
محبت برای کودک بسیار مهم است.

13. love of fame is a magnet that draws young people to sports
عشق به شهرت جوانان را به سوی ورزش می کشد.

14. love of god is better than fear of god
عشق به خدا از ترس از خدا بهتر است.

15. love of learning
عشق به یادگیری

16. love of money overpassed his interest in poetry
عشق او به پول بیش از علاقه ی او به شعر بود.

17. love pitapatted in their hearts
قلب های آنها از شدت عشق تاپ تاپ می کرد.

18. love songs of john donne
اشعار عاشقانه ی جان دان

19. love surged through every part of his body
عشق در سرتاسر بدنش موج زد.

20. love thy neighbor
(انجیل) همنوع خود را دوست بدار.

21. love was shining from her young face
عشق در چهره ی جوان او نمودار بود.

22. love conquers all
عشق بر همه چیز پیروز می شود

23. love is blind
عشق کور است

24. a love affair
عشقبازی،رابطه ی عاشقانه

25. a love affair that was intense but lacked permanence
یک رابطه ی عشقی که شدید بود ولی دوام نداشت

26. a love of music
عشق به موسیقی

27. a love potion
معجون عشق

28. a love triangle
عشق سه جانبه

29. ardent love
عشق آتشین

30. baneful love
عشق نکبت بار

31. children love toys
بچه ها اسباب بازی دوست دارند.

32. deep love
عشق شدید

33. fervent love
عشق سوزان

34. her love has settled in the inmost recesses of my heart
عشق او در ژرف ترین زوایای قلبم جایگزین شده است.

35. her love is without alloy
عشق او بی شائبه است.

36. her love of jewelry borders on idolatry
عشق او نسبت به جواهرات به سر حد پرستش رسیده است.

37. her love will remain in my heart still
عشق او همیشه در دلم باقی خواهد ماند.

38. i love classical music
من عاشق موسیقی کلاسیک هستم.

39. i love coffee more than tea
من قهوه را بیشتر از چای دوست دارم.

40. i love fall weather
من هوای پاییزی را بسیار دوست دارم.

41. i love her (him) and i am going to marry her (him)
او را دوست دارم و با او ازدواج خواهم کرد.

42. i love her and she loves me
من او را دوست دارم و او مرا دوست دارد.

43. i love his nature paintings
من نقاشی های مناظر طبیعی او را دوست دارم.

44. i love ice cream
عاشق بستنی هستم.

45. i love ice cream
من بستنی دوست دارم.

46. i love it all, jack!
ای مرد،از همه اش خوشم می آید!

47. i love my children
من فرزندان خود را دوست دارم.

48. i love sweets
خوراک های شیرین را خیلی دوست دارم.

49. i love swimming
من عاشق شنا هستم.

50. i love swimming and cycling
من عاشق شنا و (دوچرخه) سواری هستم.

51. i love the land of my fathers
سرزمین پدران خود را دوست می دارم.

52. i love these kinds of books
من این گونه کتاب ها را دوست دارم.

53. i love traveling
من مسافرت را خیلی دوست دارم.

54. i love you
تورا دوست دارم.

55. i'll love you for ever and ever
همیشه تو را دوست خواهم داشت.

56. maternal love and care are determinative factors in the child's growth and health
محبت و توجه مادری تعیین کننده ی میزان رشد و سلامتی کودک است.

57. mother love
عشق مادر (انه)

58. parental love
عشق پدر و مادر (نسبت به فرزند)

59. parvin's love and care won her mother back to health
عشق و توجه پروین موجب بازگشت سلامتی مادرش شد.

60. passionate love
عشق آتشین

61. paternal love
عشق پدرانه

62. platonic love
عشق افلاطونی،عشق پاک

63. short-lived love
عشق زودگذر

64. such love as his is seldom seen
عشقی مثل عشق او کمتر دیده می شود.

65. tender love
عشق مهرآمیز

66. the love of homeland
حب وطن

67. the love of the beatles became like a cult
شیفتگی نسبت به بیتل ها تبدیل به (نوعی) کیش شد.

68. the love that lies in her eyes
عشقی که در چشمان او وجود دارد

69. the love that soon withered
عشقی که زود از بین رفت.

70. their love affair will furnish the village with plenty of gossip
رابطه ی عشقی آنها موجب شایعات فراوانی در دهکده خواهد شد.

مترادف ها

محبت (اسم)
friendship, affection, kindness, tenderness, love, kindliness

مهر (اسم)
affection, liking, love, seal, stamp, signet, cachet, impress, punch, sigil

عشق (اسم)
love, amour, passion, mania

معشوقه (اسم)
sweetheart, love, lover, paramour, bonne amie, mistress, concubine, girl, fancy woman, leman, hetaera, inamorata, ladylove, lovemate

خاطرخواهی (اسم)
love, fondness

مهربانی (اسم)
affection, affability, amiability, cordiality, kindness, tenderness, love, kindliness, benignity, loving kindness, tender-heartedness, warm-heartedness

دوست داشتن (فعل)
love, affect, like, smack, savor, savour

عشق داشتن (فعل)
love

انگلیسی به انگلیسی

• passionate attraction; fondness, affection; enthusiasm, interest; one who is loved; object of one's enthusiasm; score of zero (in tennis, etc.); term of endearment (i.e. "sweetheart")
have great affection for; feel a passionate attraction to; be fond of; hug and kiss; have sexual intercourse with; like a great deal, be enthusiastic about
if you love someone, you feel romantically or sexually attracted to them, and they are very important to you.
you also say that you love someone when their happiness is very important to you, so that you behave in a kind and caring way towards them.
if you love something, you like it very much.
you also say that you love something when you consider that it is very important and want to protect or support it.
love is a very strong feeling of affection for someone who you are romantically or sexually attracted to.
love is also the feeling that a person's happiness is very important to you, and the way that you show this feeling in your behaviour towards them.
love is also a strong liking for something, or a belief that it is very important.
if you would love to do or have something, you want very much to do it or have it.
some people use love as an affectionate way of addressing someone; an informal use.
you can write love or love from, followed by your name, when you end an informal letter.
in tennis, love is a score of zero.
see also loving.
if you are in love with someone, you feel romantically or sexually attracted to them, and they are very important to you.
if you fall in love with someone, you start to be in love with them.
when two people make love, they have sex.
if there is no love lost between two people or groups, they do not like each other at all.

پیشنهاد کاربران

شیفته شدن
شیدایی، والگی، دلباختگی، ( در سلام رساندن ) محبت فراوان، مهرورزی، علاقه ی شدید، علاقه ی شدید داشتن، چیز مورد مهر و علاقه، مشوق، یار، دلدار، نگار، ( الهیات ) عشق خداوند به انسان، عشق انسان به خدا، دوست
...
[مشاهده متن کامل]
داشتن ( یزدانی ) ، عشق ورزیدن، عشق ورزی کردن، سخت دوست داشتن، ( خودمانی - در خطاب ) عزیزم، دلبرم، جانم، جماع، همخوابگی، ( تنیس ) امتیاز صفر، ( l بزرگ ) venus، عاشق بودن

You can use expressions such as 'love', 'love from', and 'all my love', followed by your name, as an informal way of ending a letter or email to a friend or relation.
. . . with love from Grandma and Grandpa
عشق
مثال: They were childhood sweethearts who fell in love at first sight.
آن ها کودکانه عاشقانه ای بودند که از نگاه اول عاشق یکدیگر شدند
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
این واژه انگلیسی است و از واژه "لاو" >>>" اَهلَو" وام گرفته است!
.
لَو: لاو، لا -
به مانند: ( پَهلَوی - پَهلَو یا پَهلاو: پهن و چشمگیر )
واژه انگلیسی "love" هم از واژه "لاو" وام گرفته است!
...
[مشاهده متن کامل]

فطرت و سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ و بوی خدایی، هو ( هولس ) !
شخصیت، انسانیت، منش، نهاد، وجود، گوهره، نژاد، خیم!، آسِن ( در واژه آسنا! ) ، روه ( روح - در واژه روهان! ) -
نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر!

منابع• https://abadis.ir/fatofa/اهلو/
عشق به معنای نهایت محبت تا حد فانی شدن برای معشوق در انگلیسی معادلی ندارد. البته فانی شدن هم به معنای نیستی و خودکشی نیست . بلکه با توجه به آموزه های اصیل ایرانی و اسلامی در ازلی و ابدی بودن خدا و خلقت
...
[مشاهده متن کامل]
انسان که انسان نفخه روح الهی است . عشق به معنای فانی فی الله و ابدی شدن و بازگشت با نهایت وجود به سوی خدا است. در مسیر حق.

عشق به معنای شدت محبت تا حد فانی شدن برای معشوق. در انگلیسی معادلی ندارد. البته فانی شدن هم به معنای نیستی و خود کشی نیست بلکه با توجه به تعالیم اصیل ایرانی و اسلامی در ازلی و ابدی بودن خدا و اینکه انسانها
...
[مشاهده متن کامل]
از نفخه روح الهی هستند . این فانی شدن به معنای نهایت بازگشت به سوی خدا در مسیر بی نهایت و جاودانه شدن هست.

عشق کلمه مقدس هست اما غرب مدرن تبدیلش کردن به حسّ آمیزش کردن.
GPT:
Finding love is a deeply personal and subjective experience that can vary for each
individual. While I cannot guarantee specific outcomes or provide a definitive
...
[مشاهده متن کامل]

answer, I can offer some general suggestions.
1. Self - reflection: Take time to understand yourself, your values, and what you are
looking for in a partner. This self - awareness can help guide you in finding someone
compatible with your interests and goals.
2. Expand your social circle: Engage in activities and hobbies that interest you,
join clubs or organizations, or attend events where you can meet new people.
Building a diverse network of friends and acquaintances increases the chances of
finding someone with shared interests.
3. Online dating platforms: Consider exploring online dating platforms that match
individuals based on compatibility criteria. These platforms provide an opportunity
to connect with a wider range of potential partners.
4. Seek support: If you are struggling with the emotional impact of losing a loved
one, consider seeking support from friends, family, or professional counselors. They
can provide guidance and help you navigate through this challenging time.
Remember, finding love takes time and patience. It is important to focus on personal
growth and well - being while keeping an open mind to new possibilities.

When poverty comes in ( at ) the door, love flies out ( of ) the window
When the wolf comes in at the door, love creeps out of the window
Like something or someone a lot
Fall in love
Means that you like to have to hat person near your self 🥰
a mother's love for her son
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : love
✅️ اسم ( noun ) : love / loveliness / lovely / lover / lovey
✅️ صفت ( adjective ) : lovely / loving / loveless / lovable ( loveable )
✅️ قید ( adverb ) : lovingly / lovelessly
love
l. o. v. e
like sb hardly
or puting sb needs before yours
مسخره ترین، خطرناک ترین و بی قانون ترین چیز تو دنیا
کاش درگیرش نشین
but i like that see my capital name on your profile
because i cant see your eyes so i like this
i know . . . you loved me yet but i dont know why dont tell me how your feeling
lm calm when lm near you
you are the sweetest story of my life
دلدار
دلبر
محبوب
معشوق. . .
عشق_دوست داشتن
به زبان انگلیسی
My love is Mona and she don't know
I want ya not anyone else just you
عشق. دوست داشتن
کِیف کردن - خوش داشتن
اسم love به معنای علاقه ی شدید
اسم love در این مفهوم اشاره به احساس سرشاری از علاقه شدید به کسی یا چیزی، بخصوص به اعضای خانواده یا دوستان. در واقع همان عشق است ولی بدون تمایلات جنسی. مثال:
i don't share my brother's love of sports ( من در علاقه ی شدید برادرم به ورزش سهیم نیستم. )
...
[مشاهده متن کامل]

love of your country ( عشق به کشورت )
اسم love به معنای عشق
اسم love در این مفهوم اشاره دارد به علاقه شدید دو نفر به یکدیگر، که از لحاظ جنسی نیز به یکدیگر علاقه مند هستند. مثال:
a love between a man and a woman ( عشق بین یک مرد و یک زن )
فعل love
معادل فعل love عاشق بودن و دوست داشتن است.
- در مفهوم علاقه شدید به کسی داشتن بدون تمایلات جنسی. مثال:
. he loves his kids ( او عاشق بچه هایش است. )
. susan loved her brother dearly ( سوزان برادرش را خیلی دوست داشت. )
- در مفهوم علاقه شدید به کسی داشتن به همراه تمایلات جنسی. مثال:
. i've only ever loved one woman ( من فقط تا به حال عاشق یک زن بوده ام. )
. last night he told me he loved me ( دیشب او به من گفت عاشقم است. )
- اشاره به چیزی را بسیار دوست داشتن و از آن لذت زیاد بردن. مثال:
. he really loves his job ( او واقعا عاشق کارش است. )
. i absolutely love chocolate ( من کاملا عاشق شکلاتم. )
منبع: سایت بیاموز

He falls in love you know
It has the tools of love
?do you love me
من رو دوست داری؟
Sen beni serummuş
G�r�şmek istemiyorum
Love making, synonoym عشق بازی
دوست داشتن
برای مثال : l love sport =من دوست دادم ورزش
با بند بند وجود چیزی را دوست داشتن
Love always finds a way, but love

با توجه به متن، معانی متعددی پیدا میکنه؛ مثلا معنی ( با عشق ) در دادن هدیه و کادو در مناسبت ها رایجتره؛ مثال:
To Bernard, Love from Annie
تقدیم به برنارد، با عشق از طرف آنی.
noun
لذت، خوشی، کیف
1 ) They shared a love of learning
2 ) her love for her garden
3 ) He's in love with his work
4 ) I fell in love with the house

دوست داشتن _ عشق
عشق
I do not want materialism to prevent me from reaching love
دوست ندارم مادیات مانع رسیدن من به عشق شود
عشق و احساس محبت
I love you
من دوست دارم
محبت، مهر، عاشق، عشق
love
این واژه همریشه با واژه های:
لاف، لَوَند، لَب، لَفز، لیف، لِفت ( و لُعاب )
لاف زدن= مانند عشق که دوست داشتن بیش از اندازه است در بارهء چیزی غُلُو بیش از اندازه کردن
لَوَند=زنی که با رفتارش آدم را دلباخته و عاشق خودش میکند.
...
[مشاهده متن کامل]

لَب = به راستی لَب به مینه چسباندن و چسبیدن و تماس و پَرماس است که برآیند دلدادگی بیش از اندازه است.
لیف= برگ درخت خرما که چون پهن و بزرگ بود برای پیچیدن چیزی در آن به کار میبردند.
لیف = ابزار شست و شو در گرمابه که هنگام کشیدن به تَن میچسبد.
لِفت دادن = به جایی چسبیدن و نجنبیدن
لِفت و لُعاب=چسبناک و غَلیز ( غلیظ )

عشق
ع:علاقه
ش:شدید
ق:قلبی
عشق
مثالI love you
معنی من عاشقت هستم.
عشق، دوست داشتن
احساسات شدید قلبی به چیزی یا شخصی
دوست داشتن
دوست داشتن از ته قلب
دوست داشتن بی حد و اندازه
در انتهای نامه به معنی "با عشق" است.
اگر بعد از loveفعل به صورت ing بیاید به معنی لذت بردن میدهد واگر با مصدر to be بیاید به معنی دوست داشتن می دهد.
1 - لذت بردن
2 - دوست داشتن
علاقه شدید
عشق معنی میده به لحظه لحظه زندگی
عاشقی، محبت، معشوقه
عشق بازی
We make life with love
ما با عشق زندگی می کنیم
make love to you
عاشق تو هستم
دل بستن، دلبستگی،
دل باختن، دلباختگی،
دل دادن، دلدادگی،
عشق ورزیدن
دوست داشتن شدید
علاقه مندی شدید
عاشق شدن
عشق/علاقه شدید قلبی
علاقه ی بیش از حد به یک نفر
از محبت ها میاد ، ، علاقه ، ، عشق داشتن ، ، دوست داشتن

محبت / علاقه ی شدید/عشق

love is every thing we can not live with out love
عشق

علاقه شدید، دوست داشتن بیش از حد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٢)

بپرس