lose track of


حساب (چیزی را) از دست دادن، رشته کار را از دست دادن، بی خبرماندن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to lose knowledge of or to no longer be able to find.

- We were friends for years, but we moved and lost track of each other.
[ترجمه Pari] ما سال ها با هم دوست بودیم، امانقل مکان کردیم و دیگر از هم بی خبر ماندیم
|
[ترجمه گوگل] ما سال ها با هم دوست بودیم، اما نقل مکان کردیم و ردیابی همدیگر را از دست دادیم
[ترجمه ترگمان] ما سال ها با هم دوست بودیم، اما اومدیم و ردی از همدیگه رو از دست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I was following the man when he dived into a small restaurant and I lost track of him.
[ترجمه زینب سرآمد] داشتم آن مرد را دنبال می کردم که او شیرجه رفت تو یک رستوران کوچک و من ردش را گم کردم.
|
[ترجمه گوگل]من در حال تعقیب مرد بودم که او به یک رستوران کوچک شیرجه زد و رد او را گم کردم
[ترجمه ترگمان]داشتم دنبال مردی می رفتم که به یک رستوران کوچک می رفت و من ردش را از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was so absorbed in my work that I lost track of time.
[ترجمه گوگل]آنقدر در کارم غرق بودم که زمان را از دست دادم
[ترجمه ترگمان]چنان غرق در کار بودم که زمان را از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He lost track of her after her family moved away.
[ترجمه Bob] بعد از اینکه خانوادش از آنجا رفتند، او را به کلی فراموش کرد
|
[ترجمه گوگل]پس از اینکه خانواده اش از آنجا دور شدند، رد او را گم کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه خانوادش رفتن، ردش رو از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They lost track of each other in the ensuing years.
[ترجمه گوگل]آنها در سالهای بعد رد پای یکدیگر را گم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در سال های پس از آن یکدیگر را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His mind would wander, and he would lose track of what he was doing.
[ترجمه گوگل]ذهنش سرگردان می شد و ردیابی کاری که انجام می داد را از دست می داد
[ترجمه ترگمان]ذهنش سرگردان بود و او رد کاری را که می کرد از دست می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I've lost track of the number of times he's asked me to lend him money.
[ترجمه گوگل]تعداد دفعاتی که او از من خواسته به او پول قرض بدهم گم شده ام
[ترجمه ترگمان]تعداد دفعاتی که از من خواسته که بهش پول قرض بدم رو از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We took a walk along the river and totally lost track of time.
[ترجمه گوگل]در کنار رودخانه قدم زدیم و زمان را کاملا گم کردیم
[ترجمه ترگمان]ما در طول رودخانه قدم زدیم و مسیر گذر را کاملا از دست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had lost track of what he was saying and began to ramble.
[ترجمه گوگل]او از حرف هایش گم شده بود و شروع به هجوم کرد
[ترجمه ترگمان]او رد آنچه را که می گفت از دست داده بود و شروع به گردش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Despite his precautions, he sometimes loses track of her and she is left unattended.
[ترجمه گوگل]با وجود تدابیر احتیاطی، گاهی اوقات رد او را از دست می دهد و او بدون مراقبت رها می شود
[ترجمه ترگمان]با وجود این اقدامات احتیاطی، او گاهی اوقات خود را از دست می دهد و او بدون نظارت رها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The minister said he felt disorientated, the blinds were drawn, and he lost track of time.
[ترجمه گوگل]وزیر گفت که احساس سردرگمی می‌کند، پرده‌ها کشیده شده است و زمان را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]وزیر گفت که در گم شده است، کرکره ها بسته بودند و زمان را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I lost track of the rest.
[ترجمه گوگل]من مسیر بقیه را گم کردم
[ترجمه ترگمان] بقیه ش رو از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But it started to get dark and we wondered if you might have lost track of the time.
[ترجمه گوگل]اما هوا شروع به تاریک شدن کرد و ما به این فکر کردیم که آیا ممکن است زمان را گم کرده باشید
[ترجمه ترگمان]اما شروع به تاریک شدن کرد و ما در این فکر بودیم که آیا ممکن است مسیر خود را از دست داده باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We teachers became mathematicians, seeing all these bloody points, but we lost track of the line.
[ترجمه گوگل]ما معلمان با دیدن همه این نکات خونین ریاضی دان شدیم، اما مسیر خط را گم کردیم
[ترجمه ترگمان]ما معلم ریاضی شدیم و همه این نکات لعنتی را دیدیم، اما مسیر خط آهن را از دست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You don't want to lose track of your child's comings and goings, particularly at night.
[ترجمه گوگل]شما نمی خواهید مسیر رفت و آمد فرزندتان را به خصوص در شب از دست بدهید
[ترجمه ترگمان]شما مایل نیستید رد پای بچه خود را از دست بدهید، مخصوصا در شب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fail to keep track of

پیشنهاد کاربران

I've lost track
من حواسم پرت شده بود
stop knowing where someone or something is
آمار و اطلاعات کسی یا چیزی رو نداشتن
حساب چیزی از دستمون در بره
در رفتن حساب از دست
lose track of sb/sth
دیکشنری هزاره: رد کسی/چیزی را گم کردن، با کسی/چیزی در تماس ماند، رابطه خودرا با کسی/چیزی از دست دادن
keep track of sb/sth
دیکشنری هزاره: رد کسی/چیزی را نگه داشتن، با کسی/چیزی در تماس ماندن، رابطه خود را با کسی/چیزی حفظ کردن

بی خبر ماندن از ( کسی یا چیزی ) ، حساب چیزی را از دست دادن، رد چیزی را گم کردن، سرنخ را گم کردن، رشته کاری را از دست دادن، چیزی یا کسی را دیگر فراموش کردن! چیزی یا کسی را دیگر پیگیری و دنبال نکردن!
I've lost track of what she's doing now
...
[مشاهده متن کامل]

از اینکه اون الان مشغول به چه کاری هست، بی خبر مانده ام!
I've lost track of the number of times he's asked me to lend him money
دیگه حساب اون تعداد دفعاتی که او ازم خواسته تا بهش پول قرض بدهم از دستم در رفته!
What he was saying was so complicated that I lost track after the first couple of sentences
آنچه که او داشت میگفت بقدری پیچیده بود که من بعد از چند جمله اول دیگه دنبال نکردم.

متضاد: keep track of

بپرس