معنی: کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وریمعانی دیگر: (سنگین تر یا بزرگتر یا پایین تر در یک طرف) یک وری، نا متعادل، یک ور سنگین، نابرابر، ناهم وزن، ناهمسنگ، نامتوازن، نامتقارن، نابرابر، کوتاه و بلند، بی قرینه، یکسو سنگین یک سو سبک
• (1)تعریف: having one side or aspect that differs from the other in weight, size, or the like; unsymmetrical. • مترادف: asymmetric, unequal, uneven • متضاد: balanced • مشابه: asymmetrical, deformed, disproportionate, irregular, misshapen, one-sided, unbalanced, warped
- She found his lopsided smile completely charming.
[ترجمه گوگل] او لبخند کج او را کاملاً جذاب یافت [ترجمه ترگمان] لبخند کج و lopsided را کام لا فریبنده یافته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: tending to lean or droop to one side. • مترادف: leaning • مشابه: askew, awry, cockeyed, crooked, droopy, listing, slanting, tilted, tipped
جمله های نمونه
1. a lopsided load does not reach its destination
بار کج به منزل نمی رسد.
2. a lopsided victory
پیروزی بزرگ
3. with a lopsided vote of 502 to 9
با آرای نا برابر 502 به9
4. The lopsided load on the lorry looked dangerous.
[ترجمه گوگل]بار کج روی کامیون خطرناک به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]بار کج روی کامیون خطرناک به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. His suit had shoulders that made him look lopsided.
[ترجمه گوگل]کت و شلوارش شانه هایی داشت که او را کج جلوه می داد [ترجمه ترگمان]کت و شلوارش shoulders بود که باعث شده بود یک وری به نظر برسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The article presents a somewhat lopsided view of events.
[ترجمه مریم سالک زمانی] نگاهی که این مقاله به رخدادها دارد، همه جانبه نیست.
|
[ترجمه گوگل]مقاله دیدگاهی تا حدودی کجرو از رویدادها ارائه میکند [ترجمه ترگمان]این مقاله یک دیدگاه somewhat از رویدادها ارائه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Lopsided, and eventually became seen.
[ترجمه گوگل]یک طرفه شد و در نهایت دیده شد [ترجمه ترگمان]lopsided، و در نهایت دیده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We won by a lopsided score.
[ترجمه گوگل]ما با یک نتیجه غیرمنتظره پیروز شدیم [ترجمه ترگمان] یه امتیاز lopsided برنده شدیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Graham allowed himself a small, lopsided grin at that thought.
[ترجمه گوگل]گراهام با این فکر به خود اجازه داد که یک پوزخند کوتاه و بیطرفانه داشته باشد [ترجمه ترگمان]گرام یک پوزخند کج و معوج به این فکر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It also led to the creation of a lopsided system in line with the structure of medical priorities and values.
[ترجمه گوگل]همچنین منجر به ایجاد یک سیستم کجرو در راستای ساختار اولویتها و ارزشهای پزشکی شد [ترجمه ترگمان]همچنین منجر به ایجاد یک سیستم lopsided در راستای ساختار اولویت های پزشکی و ارزش ها شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Despite all these safeguards and its lopsided superiority over local opposition, the Machine never fails to run scared.
[ترجمه گوگل]علیرغم همه این تدابیر امنیتی و برتری بیرویه آن نسبت به مخالفان محلی، ماشین هرگز نمیتواند با ترس کار کند [ترجمه ترگمان]با وجود همه این تدابیر حفاظتی و برتری lopsided نسبت به مخالفان محلی، ماشین هرگز دچار وحشت نمی شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Lopsided and vulnerable, he tried to climb the barrage and get to the second balloon.
[ترجمه گوگل]او که ناخواسته و آسیب پذیر بود، سعی کرد از رگبار بالا برود و به بالون دوم برسد [ترجمه ترگمان]lopsided و آسیب پذیر، او سعی کرد که از the بالا برود و به بالن دوم برسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In order to install the lopsided majorities, more Republicans have to serve on multiple committees.
[ترجمه گوگل]برای روی کار آمدن اکثریتهای کجرو، جمهوریخواهان بیشتری باید در کمیتههای متعدد خدمت کنند [ترجمه ترگمان]به منظور نصب اکثریت lopsided، جمهوریخواهان بیشتری باید در چندین کمیته خدمت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Even today it is easy to gain a lopsided impression.
[ترجمه گوگل]حتی امروزه نیز به راحتی می توان یک برداشت نادرست به دست آورد [ترجمه ترگمان]حتی امروزه به راحتی می توان برداشت یک وری را بدست آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. His whole face was lopsided, one cheek badly scarred.
[ترجمه گوگل]تمام صورتش کج بود، یک گونه اش به شدت زخمی شده بود [ترجمه ترگمان]صورتش کج شده بود و صورتش بدجوری زخمی شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• leaning to one side; larger on one side, lacking symmetry or proportion something that is lopsided is uneven because one side is lower or heavier than the other.
پیشنهاد کاربران
یکطرفه. مغرضانه
کج و معوج - یکوَری - نامتوازن
یکطرفه، قاطع A Lopsided 8_0 victory یک پیروزی۸بر صفب یکطرفه یک پیروزی قاطع ۸ بر صفر With a lopsided vote of 502 to 9 با یک رای قاطع ۵۰۲ بر۹
جورواجور / متفاوت / غیر مشابه / غیر یکسان ( hotel lobby was filled with lopsided furniture )
نامشابه
کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وری Those lopsided tits
خم شدن به یک طرف. از یک طرف بزرگتر ، فاقد تقارن یا تناسب است چیزی که به صورت یک طرفه باشد ناهموار است زیرا یک طرف پایین تر یا سنگین تر از طرف دیگر است.