lopsided

/ˈlɑːpˈsaɪdəd//lɒpˈsaɪdɪd/

معنی: کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وری
معانی دیگر: (سنگین تر یا بزرگتر یا پایین تر در یک طرف) یک وری، نا متعادل، یک ور سنگین، نابرابر، ناهم وزن، ناهمسنگ، نامتوازن، نامتقارن، نابرابر، کوتاه و بلند، بی قرینه، یکسو سنگین یک سو سبک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: lopsidedly (adv.), lopsidedness (n.)
(1) تعریف: having one side or aspect that differs from the other in weight, size, or the like; unsymmetrical.
مترادف: asymmetric, unequal, uneven
متضاد: balanced
مشابه: asymmetrical, deformed, disproportionate, irregular, misshapen, one-sided, unbalanced, warped

- The cake turned out a bit lopsided.
[ترجمه گوگل] کیک کمی کج شد
[ترجمه ترگمان] کیک کمی کج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She found his lopsided smile completely charming.
[ترجمه گوگل] او لبخند کج او را کاملاً جذاب یافت
[ترجمه ترگمان] لبخند کج و lopsided را کام لا فریبنده یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: tending to lean or droop to one side.
مترادف: leaning
مشابه: askew, awry, cockeyed, crooked, droopy, listing, slanting, tilted, tipped

جمله های نمونه

1. a lopsided load does not reach its destination
بار کج به منزل نمی رسد.

2. a lopsided victory
پیروزی بزرگ

3. with a lopsided vote of 502 to 9
با آرای نا برابر 502 به9

4. The lopsided load on the lorry looked dangerous.
[ترجمه گوگل]بار کج روی کامیون خطرناک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]بار کج روی کامیون خطرناک به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His suit had shoulders that made him look lopsided.
[ترجمه گوگل]کت و شلوارش شانه هایی داشت که او را کج جلوه می داد
[ترجمه ترگمان]کت و شلوارش shoulders بود که باعث شده بود یک وری به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The article presents a somewhat lopsided view of events.
[ترجمه مریم سالک زمانی] نگاهی که این مقاله به رخدادها دارد، همه جانبه نیست.
|
[ترجمه گوگل]مقاله دیدگاهی تا حدودی کج‌رو از رویدادها ارائه می‌کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک دیدگاه somewhat از رویدادها ارائه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lopsided, and eventually became seen.
[ترجمه گوگل]یک طرفه شد و در نهایت دیده شد
[ترجمه ترگمان]lopsided، و در نهایت دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We won by a lopsided score.
[ترجمه گوگل]ما با یک نتیجه غیرمنتظره پیروز شدیم
[ترجمه ترگمان] یه امتیاز lopsided برنده شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Graham allowed himself a small, lopsided grin at that thought.
[ترجمه گوگل]گراهام با این فکر به خود اجازه داد که یک پوزخند کوتاه و بی‌طرفانه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]گرام یک پوزخند کج و معوج به این فکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It also led to the creation of a lopsided system in line with the structure of medical priorities and values.
[ترجمه گوگل]همچنین منجر به ایجاد یک سیستم کج‌رو در راستای ساختار اولویت‌ها و ارزش‌های پزشکی شد
[ترجمه ترگمان]همچنین منجر به ایجاد یک سیستم lopsided در راستای ساختار اولویت های پزشکی و ارزش ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Despite all these safeguards and its lopsided superiority over local opposition, the Machine never fails to run scared.
[ترجمه گوگل]علی‌رغم همه این تدابیر امنیتی و برتری بی‌رویه آن نسبت به مخالفان محلی، ماشین هرگز نمی‌تواند با ترس کار کند
[ترجمه ترگمان]با وجود همه این تدابیر حفاظتی و برتری lopsided نسبت به مخالفان محلی، ماشین هرگز دچار وحشت نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lopsided and vulnerable, he tried to climb the barrage and get to the second balloon.
[ترجمه گوگل]او که ناخواسته و آسیب پذیر بود، سعی کرد از رگبار بالا برود و به بالون دوم برسد
[ترجمه ترگمان]lopsided و آسیب پذیر، او سعی کرد که از the بالا برود و به بالن دوم برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In order to install the lopsided majorities, more Republicans have to serve on multiple committees.
[ترجمه گوگل]برای روی کار آمدن اکثریت‌های کج‌رو، جمهوری‌خواهان بیشتری باید در کمیته‌های متعدد خدمت کنند
[ترجمه ترگمان]به منظور نصب اکثریت lopsided، جمهوریخواهان بیشتری باید در چندین کمیته خدمت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even today it is easy to gain a lopsided impression.
[ترجمه گوگل]حتی امروزه نیز به راحتی می توان یک برداشت نادرست به دست آورد
[ترجمه ترگمان]حتی امروزه به راحتی می توان برداشت یک وری را بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His whole face was lopsided, one cheek badly scarred.
[ترجمه گوگل]تمام صورتش کج بود، یک گونه اش به شدت زخمی شده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش کج شده بود و صورتش بدجوری زخمی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج (صفت)
devious, crank, lopsided, indirect, wry, crooked, cater-cornered, sinister, snafu, recurvate, left-hand, sideling

بی قرینه (صفت)
asymmetrical, asymmetric, lopsided

غیر متعادل (صفت)
lopsided, unequal

متمایل بیک طرف (صفت)
lopsided

یک وری (صفت)
lopsided

تخصصی

[ریاضیات] غیر متقارن

انگلیسی به انگلیسی

• leaning to one side; larger on one side, lacking symmetry or proportion
something that is lopsided is uneven because one side is lower or heavier than the other.

پیشنهاد کاربران

یکطرفه. مغرضانه
کج و معوج - یکوَری - نامتوازن
یکطرفه، قاطع
A Lopsided 8_0 victory
یک پیروزی۸بر صفب یکطرفه
یک پیروزی قاطع ۸ بر صفر
With a lopsided vote of 502 to 9
با یک رای قاطع ۵۰۲ بر۹
جورواجور / متفاوت / غیر مشابه / غیر یکسان ( hotel lobby was filled with lopsided furniture )
نامشابه
کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وری
Those lopsided tits
خم شدن به یک طرف. از یک طرف بزرگتر ، فاقد تقارن یا تناسب است
چیزی که به صورت یک طرفه باشد ناهموار است زیرا یک طرف پایین تر یا سنگین تر از طرف دیگر است.
نامتقارن

بپرس