list

/ˈlɪst//lɪst/

معنی: کنار، صورت، ریز، نرده، جدول، کجی، شیار، سجاف، فرد، میدان نبرد، سیاهه، فهرست، فهرست کردن، در لیست ثبت کردن، شیار کردن، در فهرست وارد کردن، اماده کردن، کج کردن
معانی دیگر: لیست، صورت تهیه کردن، (فهرست وار) ذکر کردن، رجوع شود به: list price، (مهجور) نوار، باریکه (به ویژه یک باریکه پارچه)، نواره ی رنگ، (رنگ) راه، مرز، تراشه ی چوب (مانند چوب کبریت)، کناره ی پارچه، حاشیه ی پارچه (که قدری ضخیم تر است)، (مهجور) نوار کردن، به صورت نوار یا رشته درآوردن، شخم زدن، (قدیمی) وارد خدمت نظام شدن، (بورس سهام) سهام یا اوراق بهادار را برای خرید و فروش در بورس پذیرفتن، مظنه کردن، خواستن، میل کردن، خوشایند بودن، در خور بودن، بجا بودن، کج شدن، یک ور شدن، (به یک سو) لمیدن، (کشتی)، (قدیمی) گوش کردن (به)، تمایل، خوش امدن، دوست داشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a series of individual names or items placed one after another in a written form.
مترادف: enumeration, roster, slate
مشابه: agenda, bill, docket, index, inventory, register, roll, schedule, series, table

- I always make a list of what I need to get at the store.
[ترجمه کاظم فرقانی] من همیشه یک لیست از چیزی که نیاز دارم تا در فروشگاه بخرم، می سازم.
|
[ترجمه سجاد مصلحی] من همیشه از چیز هایی که نیازه از مغازه بخرم، لیست تهیه می کنم.
|
[ترجمه گوگل] من همیشه لیستی از چیزهایی که باید در فروشگاه تهیه کنم تهیه می کنم
[ترجمه ترگمان] من همیشه یه لیست از چیزایی که باید تو فروشگاه پیدا کنم درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His name wasn't on the list of party guests.
[ترجمه کاظم فرقانی] نام او در لیست مهمانان مهمانی نبود.
|
[ترجمه گوگل] نام او در لیست مهمانان مهمانی نبود
[ترجمه ترگمان] اسم او در لیست میهمانان حزب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is a list of other works by the author at the back of the book.
[ترجمه کاظم فرقانی] یک لیست از کار های دیگر نویسنده در پشت کتاب وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل] فهرستی از آثار دیگر نویسنده در انتهای کتاب آمده است
[ترجمه ترگمان] فهرستی از کاره ای دیگر نویسنده در پشت کتاب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lists, listing, listed
• : تعریف: to create, include within, or display as a list.
مترادف: enumerate
مشابه: bill, book, catalog, catalogue, docket, enroll, index, inscribe, inventory, itemize, record, recount, register, schedule, table, tabulate, tally

- She listed all the things she needed to pack for her trip.
[ترجمه گوگل] او همه چیزهایی را که برای سفرش نیاز داشت فهرست کرد
[ترجمه ترگمان] او تمام چیزهایی را که نیاز داشت برای سفرش آماده کند، در لیست قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He listed his former employer as a reference on his resume.
[ترجمه گوگل] او کارفرمای سابق خود را به عنوان مرجع در رزومه خود ذکر کرده است
[ترجمه ترگمان] او کارفرمای سابق خود را به عنوان یک مرجع در رزومه خود ذکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company lists the ingredients of the food on the back label.
[ترجمه گوگل] این شرکت مواد تشکیل دهنده غذا را بر روی برچسب پشتی فهرست می کند
[ترجمه ترگمان] شرکت مواد غذایی را در برچسب پشت لیست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be available for sale at a certain price.
مترادف: sell
مشابه: go, retail, wholesale

- The car lists at eighteen thousand dollars.
[ترجمه گوگل] لیست ماشین هجده هزار دلار است
[ترجمه ترگمان] قیمت ماشین در حدود هجده هزار دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a leaning to one side, as of a boat or ship; tilt.
مترادف: cant, heel, tilt
مشابه: inclination, lean, slant
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lists, listing, listed
• : تعریف: of a ship, to lean to one side.
مترادف: cant, careen, heel, tilt
مشابه: incline, lean, slant, slope, tip

جمله های نمونه

1. list them chronologically (not alphabetically)
آنها را به ترتیب زمان رویداد (و نه به ترتیب حروف الفبا) فهرست کنید.

2. list your daily needs
نیازمندی های روزانه ی خود را برشمارید.

3. a list of helpful hints for new students
فهرست راهنمایی های سودمند برای دانشجویان جدید

4. a list of our publications
فهرست انتشارات ما

5. a list of references is given at the end of the book
فهرست مراجع (پس گشتگاه ها) در آخر کتاب داده شده است.

6. a list of technical terms with a pronunciation key
فهرست واژه های فنی با کلید تلفظ

7. a list of the books i need
فهرست کتاب های مورد نیاز من

8. a list of the play's characters
فهرست شخصیت های (یا بازیگران) نمایش

9. a list of the workers' demands
فهرستی از خواسته های کارگران

10. the list is skewed in favor of the party's candidates
فهرست را به سود نامزدهای حزب تحریف کرده اند.

11. hate list
فهرست (اشخاص یا چیزهای) منفور،کین فهرست

12. price list
بهانامه،فهرست قیمت ها

13. a complete list of the names and telephone numbers of the club members
فهرست کامل نام و شماره تلفن اعضای باشگاه

14. a guest list
فهرست مهمانان

15. a long list of volunteers
فهرستی طولانی از داوطلبان

16. an elaborate list of the company's customers
فهرست مفصلی درباره ی مشتریان شرکت

17. an exhaustive list
فهرست کامل

18. an extensive list of literary books
فهرست جامعی از کتاب های ادبی

19. make a list of their names
صورت اسامی آنها را تهیه کن.

20. he read the list and ticked off a few names
فهرست را خواند و چند اسم را با علامت تیک مشخص کرد.

21. he recited a list of woes that had befallen him
فهرست بدبختی هایی را که برایش رخ داده بود بازگو کرد.

22. to compile a list of the world's largest banks
فهرستی از بزرگترین بانک های جهان گردآوری کردن

23. to return a list of all judges
فهرست کلیه ی قضات را گزارش دادن

24. we memorized the list by dint of repetition
ما فهرست را به زور تکرار از بر کردیم.

25. we read the list of the casualties with trepidation
با ترس و لرز فهرست تلفات را خواندیم.

26. on the sick list
(خودمانی) غایب (به واسطه ی بیماری)،جزو بیماران

27. applicants should peruse the list of the required documents carefully
در خواست کنندگان باید با دقت فهرست مدارک لازم را مطالعه کنند.

28. he skimmed over the list looking for his own name
در جستجوی نام خود فهرست را برانداز کرد.

29. his name heads the list
نام او در بالای فهرست قرار دارد.

30. the workers submitted a list of their grievances
کارگران فهرست شکایات خود را ارائه کردند.

31. a book that tops the list
کتابی که در صدر فهرست قرار دارد

32. at the foot of the list
در پایان فهرست

33. hossein ranked third on the list
در فهرست اسامی،حسین نفر سوم بود.

34. i will do as i list
هر جور دلم بخواهد خواهم کرد.

35. put my name on the list too
نام مرا هم در فهرست وارد کن.

36. take her name off the list
اسم او را از فهرست حذف کن.

37. after a week of interviews, the list of candidates for the job was narrowed down to five
پس از یک هفته مصاحبه فهرست نامزدهای آن شغل به پنج نفر تقلیل داده شد.

38. go over each thing in the list
هر یک از اقلام فهرست را مرور کن.

39. he deleted their names from the list
او اسامی آنها را از فهرست قلم زد.

40. his name was scratched from the list
نام او از فهرست حذف شد.

41. please omit my name from the list of volunteers
لطفا اسم مرا از فهرست داوطلبان قلم بزنید.

42. some of the items in this list have been repeated
برخی از اقلام این فهرست تکراری هستند.

43. his name was scratched out of the list
اسم او را از فهرست حذف کرده بودند.

44. the omission of my name from the list
حذف نام من از فهرست

45. today, he added one more laurel to the list of his achievements
او امروز افتخار دیگری بر فهرست افتخارات خود افزود.

46. nuclear submarines were on top of the navy's wish list
زیردریایی های اتمی در صدر فهرست خواسته های نیروی دریایی بود.

47. some of the names were secretly eliminated from the list
برخی از اسامی را به طور پنهانی از فهرست حذف کرده بودند.

مترادف ها

کنار (اسم)
abutment, bank, edge, margin, lotus, brink, limit, recess, verge, lip, list, brim, marge, lotos, rand

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

ریز (اسم)
list

نرده (اسم)
balustrade, railing, fencing, rail, parapet, paling, list, pale

جدول (اسم)
curb, list, schedule, tableau, table, chart, diagram

کجی (اسم)
obliquity, deformation, leaning, skew, curvature, slant, slope, list, crook, tilt, clubfoot, inflection, flection, hade

شیار (اسم)
groove, track, corrugation, list, valley, thread, furrow, rake, ruck, flute, stria

سجاف (اسم)
fringe, list, hem, edging, tuck

فرد (اسم)
man, odd, roll, list, individual, man jack

میدان نبرد (اسم)
list

سیاهه (اسم)
bill, invoice, list, inventory

فهرست (اسم)
index, file, roll, list, inventory, schedule, registry, table, catalog, repertory, roster, concordance

فهرست کردن (فعل)
index, list, catalog, catalogue

در لیست ثبت کردن (فعل)
list

شیار کردن (فعل)
list, plough, plow

در فهرست وارد کردن (فعل)
list, enroll, enrol

اماده کردن (فعل)
ready, prime, provide, draft, gird, belay, prepare, list, confect, unlimber

کج کردن (فعل)
top, tip, incline, deflect, bend, strain, slant, list, crook, tilt, contort, inflect, recurve, distort, hook, incurve

تخصصی

[کامپیوتر] لیست گرفتن، سیاهه برداشتن، سیاهه، لیست . - فهرست، لیست - 1- مجموعه ای از اقلام اطلاعاتی که با ترتیب خاصی قابل دسترس هستند، مانند فهرستی از دانشجویان در یک کلاس که ممکن است به ترتیب الفبایی قابل دسترس باشد. فهرستها در آرایه هایی با فهرستهای پیوندی ذخیره می شوند. نگاه کنید به linked list ; array 2- نمایش خط به خط یک برنامه ( به ویژه در زبان بیسیک . ) 3- فهرستی پستی که توسط پست الکترونیکی توزیع شده است.
[نساجی] حاشیه پارچه پشمی
[ریاضیات] صورت، سیاهه، جدول، مواد، لیست، فهرست

انگلیسی به انگلیسی

• series of names or items written or printed according to a certain order, roll, roster, inventory; edge, border (especially of cloth); strip, band; instance of leaning over to one side (nautical)
write or print a series of names or items according to a certain order, make a list; inscribe, record; lean to one side (nautical)
a list is a set of things which are written down one below the other.
to list a set of things means to mention them all one after the other.
if something is listed, it is included as an item on a list, especially an official list.
if a ship is listing, it is leaning over to one side, often because it is damaged or sinking.
see also listed, listing.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To lean to one side, often due to imbalance; tilt ⛵
🔍 مترادف: Lean
✅ مثال: The ship began to list dangerously to one side.
( برنامه نویسی ) نوبتیک
منابع• https://fa.wiktionary.org/wiki/نوبتیک
لیست، فهرست
مثال: Make a list of everything you need from the store.
یک لیست از همه چیزهایی که از فروشگاه نیاز دارید، بسازید.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
( خرده فروشی ) سبد کالای تایید شده
در املاک و مستغلات به معنی" فایل کردن یا فایل شدن" میباشد.
This condo was listed for $ 2 million dollars but it was sold $1, 800, 000
Lisa
نام دختر
اسم دختر
list ( عمومی )
واژه مصوب: فهرست 2
تعریف: صورت اسامی افراد یا اشیا یا هر چیز دیگر|||متـ . سیاهه 2، صورت 4
فهرست وار عنوان کردن
فهرست بندی کردن، دسته بندی کردن، طبقه بندی کردن v.
فهرست، دسته، طبقه n.
در حسابداری به معنای پذیرش در بورس اوراق بهادار
مشخص کردن
list
واژه ای ایرانی - اروپایی و هم ریشه با :
پارسی = رِست در فِهرِست
فَهرِست = فِه - رِست
پارسی دیرین = پَهرَست : پَه رَست
پَه شکلی دیگر از پِی است یَنی رِست یا راست و ریستی که دنبال هم می آیند.
فهرست از چیزی تهیه کردن
ذکر کردن
فهرست کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس