اسم ( noun )
• : تعریف: a series of individual names or items placed one after another in a written form.
• مترادف: enumeration, roster, slate
• مشابه: agenda, bill, docket, index, inventory, register, roll, schedule, series, table
• مترادف: enumeration, roster, slate
• مشابه: agenda, bill, docket, index, inventory, register, roll, schedule, series, table
- I always make a list of what I need to get at the store.
[ترجمه کاظم فرقانی] من همیشه یک لیست از چیزی که نیاز دارم تا در فروشگاه بخرم، می سازم.|
[ترجمه سجاد مصلحی] من همیشه از چیز هایی که نیازه از مغازه بخرم، لیست تهیه می کنم.|
[ترجمه گوگل] من همیشه لیستی از چیزهایی که باید در فروشگاه تهیه کنم تهیه می کنم[ترجمه ترگمان] من همیشه یه لیست از چیزایی که باید تو فروشگاه پیدا کنم درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His name wasn't on the list of party guests.
[ترجمه کاظم فرقانی] نام او در لیست مهمانان مهمانی نبود.|
[ترجمه گوگل] نام او در لیست مهمانان مهمانی نبود[ترجمه ترگمان] اسم او در لیست میهمانان حزب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is a list of other works by the author at the back of the book.
[ترجمه کاظم فرقانی] یک لیست از کار های دیگر نویسنده در پشت کتاب وجود دارد.|
[ترجمه گوگل] فهرستی از آثار دیگر نویسنده در انتهای کتاب آمده است[ترجمه ترگمان] فهرستی از کاره ای دیگر نویسنده در پشت کتاب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lists, listing, listed
حالات: lists, listing, listed
• : تعریف: to create, include within, or display as a list.
• مترادف: enumerate
• مشابه: bill, book, catalog, catalogue, docket, enroll, index, inscribe, inventory, itemize, record, recount, register, schedule, table, tabulate, tally
• مترادف: enumerate
• مشابه: bill, book, catalog, catalogue, docket, enroll, index, inscribe, inventory, itemize, record, recount, register, schedule, table, tabulate, tally
- She listed all the things she needed to pack for her trip.
[ترجمه گوگل] او همه چیزهایی را که برای سفرش نیاز داشت فهرست کرد
[ترجمه ترگمان] او تمام چیزهایی را که نیاز داشت برای سفرش آماده کند، در لیست قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تمام چیزهایی را که نیاز داشت برای سفرش آماده کند، در لیست قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He listed his former employer as a reference on his resume.
[ترجمه گوگل] او کارفرمای سابق خود را به عنوان مرجع در رزومه خود ذکر کرده است
[ترجمه ترگمان] او کارفرمای سابق خود را به عنوان یک مرجع در رزومه خود ذکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او کارفرمای سابق خود را به عنوان یک مرجع در رزومه خود ذکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company lists the ingredients of the food on the back label.
[ترجمه گوگل] این شرکت مواد تشکیل دهنده غذا را بر روی برچسب پشتی فهرست می کند
[ترجمه ترگمان] شرکت مواد غذایی را در برچسب پشت لیست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شرکت مواد غذایی را در برچسب پشت لیست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be available for sale at a certain price.
• مترادف: sell
• مشابه: go, retail, wholesale
• مترادف: sell
• مشابه: go, retail, wholesale
- The car lists at eighteen thousand dollars.
[ترجمه گوگل] لیست ماشین هجده هزار دلار است
[ترجمه ترگمان] قیمت ماشین در حدود هجده هزار دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قیمت ماشین در حدود هجده هزار دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a leaning to one side, as of a boat or ship; tilt.
• مترادف: cant, heel, tilt
• مشابه: inclination, lean, slant
• مترادف: cant, heel, tilt
• مشابه: inclination, lean, slant
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lists, listing, listed
حالات: lists, listing, listed
• : تعریف: of a ship, to lean to one side.
• مترادف: cant, careen, heel, tilt
• مشابه: incline, lean, slant, slope, tip
• مترادف: cant, careen, heel, tilt
• مشابه: incline, lean, slant, slope, tip