limbo

/ˈlɪmboʊ//ˈlɪmbəʊ/

معنی: برزخ، کنار دوزخ
معانی دیگر: (رقص مردمان جامائیکا) لیمبو، (مجازی) وضع میانی، وضع معلق، بود باش آونگان، دودلی، انتظار، محدودیت، بوته ی فراموشی، غفلت، همستکان، کنار دوز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: limbos
(1) تعریف: (often cap.) in theology, a place neither in heaven nor hell for souls neither saved nor condemned, such as those of unbaptized infants.

- The mother wept at the thought that her child's soul would remain in limbo and never enter into heaven.
[ترجمه گوگل] مادر از این فکر که روح فرزندش در هاله ای از ابهام باقی می ماند و هرگز وارد بهشت ​​نمی شود، گریه کرد
[ترجمه ترگمان] مادر به این فکر افتاد که روح کودک در برزخ باقی خواهد ماند و هرگز وارد بهشت نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a condition or position of neglect, oblivion, or uncertainty.

- These beautiful works of art had been missing and in limbo since the war.
[ترجمه گوگل] این آثار هنری زیبا از زمان جنگ گم شده بودند و در هاله ای از ابهام قرار داشتند
[ترجمه ترگمان] این آثار هنری زیبا از زمان جنگ، از دست رفته و در برزخ می زیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His relationship with her has been in limbo for some time.
[ترجمه گوگل] رابطه او با او مدتی است که در هاله ای از ابهام قرار دارد
[ترجمه ترگمان] مدتی است که رابطه او با او در هاله ای از ابهام قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he soon vanished into the limbo of retired professors
دیری نپائید که در فراموشگاه استادان بازنشسته ناپدید شد.

2. We're in limbo at the moment because we've finished our work in this country and now we're waiting for our next contract.
[ترجمه گوگل]ما در حال حاضر در بلاتکلیفی هستیم زیرا کار خود را در این کشور به پایان رسانده ایم و اکنون منتظر قرارداد بعدی خود هستیم
[ترجمه ترگمان]در این لحظه ما در برزخ هستیم، چون کارمان را در این کشور تمام کرده ایم و حالا منتظر قرارداد بعدی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His life seemed stuck in limbo; he could not go forward and he could not go back.
[ترجمه گوگل]زندگی او در هاله ای از ابهام گیر کرده بود نه می توانست جلو برود و نه به عقب
[ترجمه ترگمان]زندگی او در برزخ گیر کرده بود؛ نمی توانست جلو برود و دیگر نمی توانست برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm in limbo now until I know whether I've got the job.
[ترجمه گوگل]من الان در بلاتکلیفی هستم تا زمانی که بدانم آیا این کار را پیدا کرده ام یا خیر
[ترجمه ترگمان]من حالا در برزخ هستم تا وقتی که بفهمم کار دارم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The project must remain in limbo until the committee makes its decision.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] پروژه تا تا زمانی که کمیته تصمیم خود را اتخاذ کند، باید معلق باقی بماند
|
[ترجمه گوگل]تا زمانی که کمیته تصمیم خود را نگیرد، پروژه باید در بلاتکلیفی بماند
[ترجمه ترگمان]این پروژه باید در برزخ باقی بماند تا کمیته تصمیم خود را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We floated on as if in a timeless limbo.
[ترجمه گوگل]ما به گونه ای شناور بودیم که گویی در برزخ بی انتها هستیم
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که در یک برزخ timeless شناور بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was in a kind of athletic limbo, in between national championship class and true international standard.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] من در یک بلاتکلیفی ورزشی قرار داشتم ، در بین ( شرکت در مسابقه ای در ) سطح رقابت ملی و ( شرکت در مسابقه ای با سطح ) استاندارد بین المللی واقعی
|
[ترجمه گوگل]من در نوعی برزخ ورزشی، بین کلاس قهرمانی ملی و استانداردهای واقعی بین المللی بودم
[ترجمه ترگمان]من در یک برزخ ورزشی، بین کلاس قهرمانی ملی و استاندارد بین المللی حقیقی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The firefighters' fate was in limbo after San Francisco assumed control of the island this month.
[ترجمه گوگل]پس از اینکه سانفرانسیسکو این ماه کنترل جزیره را به دست گرفت، سرنوشت آتش نشانان در هاله ای از ابهام قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه سانفرانسیسکو کنترل جزیره را در ماه جاری به دست گرفت، سرنوشت آتش نشان ها در هاله ای از بلاتکلیفی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Limbo, the direct marketing agency, has appointed Linda Rost deputy managing director.
[ترجمه گوگل]Limbo، آژانس بازاریابی مستقیم، لیندا روست را معاون مدیر عامل منصوب کرد
[ترجمه ترگمان]برزخ، آژانس بازاریابی مستقیم، لیندا rost را به عنوان معاون مدیر عامل منصوب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am not alone in this stage of limbo, for none of the other ordinary members of the committee knows either.
[ترجمه گوگل]من در این مرحله از بلاتکلیفی تنها نیستم، زیرا هیچ یک از اعضای عادی کمیته نیز نمی دانند
[ترجمه ترگمان]من در این مرحله از بلاتکلیفی تنها نیستم، زیرا هیچ یک از اعضای عادی این کمیته هم این را نمی داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Toward the same limbo where the Galactic Empire was heading.
[ترجمه گوگل]به سمت همان برزخی که امپراتوری کهکشانی در حال حرکت بود
[ترجمه ترگمان]نزدیک همان برزخ که امپراتوری کهکشانی در آن قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So these three counties are in Limbo.
[ترجمه گوگل]بنابراین این سه شهرستان در برزخ هستند
[ترجمه ترگمان]پس این سه بخش در برزخ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To step backwards into the limbo of the last five years.
[ترجمه گوگل]گامی به عقب در برزخ پنج سال گذشته
[ترجمه ترگمان]برای قدم برداشتن به برزخ در پنج سال گذشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Empty for ever now, stuck in some picture limbo.
[ترجمه گوگل]برای همیشه خالی، در برزخ تصویر گیر کرده است
[ترجمه ترگمان]حالا خالی از همیشه، در هاله ای از ابهام قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برزخ (اسم)
isthmus, transition, limbo

کنار دوزخ (اسم)
limbo

تخصصی

[سینما] زمینه محو

انگلیسی به انگلیسی

• place between heaven and hell (catholicism); state of oblivion; transitional state; dance in which the dancer bends backward and moves under a horizontal bar (originated in the west indies)
if you are in limbo, you are in a situation where you do not know what will happen next and you have no control over things.
the limbo is a west indian dance in which you have to pass under a low bar while leaning backwards.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A state of uncertainty or awaiting a decision; uncertainty ⏳🤔
🔍 مترادف: Suspense
✅ مثال: The project was in limbo while they waited for approval.
Limbo refers to a situation where one is in a state of uncertainty or indecision, often waiting for something to happen or for a decision to be made. For example, "After the job interview, I felt like I was in limbo until I heard back from them"
...
[مشاهده متن کامل]

Limbo به موقعیتی اشاره دارد که در آن فرد در حالت عدم اطمینان یا بلاتکلیفی است و اغلب منتظر اتفاقی یا تصمیمی است.
لنگ در هوا، بلاتکلیف، پا در هوا
مثال؛
After the job interview, I felt like I was in limbo until I heard back from them
The company's future is in limbo as they await the results of the merger negotiations.
Waiting for the medical test results left me in a state of limbo, not knowing what to expect.

فیلم Inception 2010
limbo
باقی ماندن در هاله ای از ابهام ، سردرگمی و. .
In limbo در هاله ای از ابهام
After weeks of optimism around the prospect of restoring the Iran nuclear deal earlier this year, the fate of the agreement appears to be in limbo again
بین زمین و هوا بودن یا نوعی رقص
۱ ) وضعیت برزخی - وضعیت نامعلوم و نامشخص - بین زمین و هوا
an uncertain period of awaiting a decision or resolution; an intermediate state or condition
💠 Greene's future on House committees in limbo after GOP meeting
...
[مشاهده متن کامل]

آینده خانم گرین برزخه ( معلوم نیس چی به سرش بیاد )
@TheHill. com
۲ ) برزخ
RELIGION specialized ( also Limbo )
the place between heaven and hell to which Roman Catholics believe that the spirits of dead children who have not been baptized go
💠 Limbo is the theological belief that children who die before being baptized are suspended in a space between heaven and hell.

برزخ. . . بلا تکلیف
in limbo : پادرهوا، بلاتکلیف، در برزخ
بین زمین و هوا

بپرس