limb

/ˈlɪm//lɪm/

معنی: شاخه، عضو، عضو بدن، دست یا پا، قطع کردن عضو، اندام زبرین، اندام زیرین
معانی دیگر: دست، پا، بال، (جمع) دست و پا، اندام جنبشی، شاخه ی بزرگ درخت، بزرگ شاخه، شعبه، بخش، نماینده، عامل، شاخه ای از هرچیز، (هر چیزی که از چیز دیگری برون آمده باشد مانند شاخه یا دست و غیره) پهنک، زایده، بازو، (انگلیس - عامیانه) بچه ی شیطان، (نادر) قطع عضو کردن، بند از بند جدا کردن، (درخت) شاخ و برگ بریدن، لبه، حاشیه، مرز، حد، (نجوم - لبه ی قابل رویت هر جسم سماوی) استار لب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: limbless (adj.)
عبارات: out on a limb
(1) تعریف: a main branch of a tree.
مترادف: bough, branch
مشابه: arm, offshoot, outgrowth, part, projection, shoot, sprig, stick, twig

- The snow was so heavy on the pine tree that one of the big limbs broke.
[ترجمه گوگل] برف روی درخت کاج به قدری سنگین بود که یکی از اعضای بزرگش شکست
[ترجمه ترگمان] روی درخت صنوبر آنقدر سنگین بود که یکی از اعضای آن شاخه بزرگ شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a jointed member of an animal body, such as an arm, leg, or wing.
مترادف: appendage, arm, extremity, leg, member
مشابه: part, prosthesis, wing

- Many returning soldiers were missing limbs.
[ترجمه گوگل] بسیاری از سربازان بازگشته اندام خود را از دست داده بودند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از سربازان برگشته و دست و پایشان را از دست داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an extended or projecting part, or a person or thing considered as an extension or representative of something larger.
مترادف: appendage, arm, branch, extension, offshoot, outgrowth, projection, wing
مشابه: appendix, descendant, member, offspring, scion, spur
اسم ( noun )
• : تعریف: an edge or border that differs in appearance or structure from the surface or object it borders, such as the visible edge of a heavenly body.

جمله های نمونه

1. a limb of the sea
شاخه ای از دریا

2. tear something limb from limb
چیزی را بند بند از هم جدا کردن،تکه پاره کردن

3. out on a limb
(عامیانه) در موقعیت خطرناک،در معرض خطر

4. a policeman is a limb of the law
پاسبان،عامل اجرای قانون است.

5. the abduction of a limb
ورابری یک اندام

6. the taxi was so crowded that i could hardly move a limb
تاکسی آنقدر پر بود که به سختی می توانستم دست و پای خود را حرکت بدهم.

7. The broken limb must be immobilized immediately.
[ترجمه گوگل]اندام شکسته باید فورا بی حرکت شود
[ترجمه ترگمان]عضو شکسته باید فورا فلج شده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Amputation of the limb is really a last resort.
[ترجمه گوگل]قطع عضو واقعا آخرین راه حل است
[ترجمه ترگمان]دست دادن عضو واقعا آخرین راه حل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This entire rickety structure was hanging from the limb of an enormous leafy tree.
[ترجمه گوگل]تمام این سازه زهوار از اندام یک درخت پربرگ عظیم آویزان بود
[ترجمه ترگمان]تمام ساختمان شکسته از وسط یک درخت پر شاخ و برگ آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He risked life and limb to get the cat down from the tree.
[ترجمه گوگل]او جان و دست و پا را به خطر انداخت تا گربه را از درخت پایین آورد
[ترجمه ترگمان]زندگی و جسم را به خطر انداخت تا گربه را از درخت پایین بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Why risk life and limb jumping out of a plane just to raise money for charity?
[ترجمه مرضیه خدامی] چرا با پریدن از هواپیما زندگی و اعضای بدن را در خطر بیندازیم به خاطر جمع آوری پول برای خیریه
|
[ترجمه گوگل]چرا زندگی و دست و پا پریدن از هواپیما فقط برای جمع آوری پول برای خیریه به خطر می افتد؟
[ترجمه ترگمان]چرا زندگی و دست و پا از هواپیما بیرون می پرید و برای خیریه پول جمع می کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's going out on a limb in criticizing her own party leadership.
[ترجمه Edi.nozari] او با انتقاد از رهبری حزب خود در معرض خطر قرار گرفت
|
[ترجمه گوگل]او در انتقاد از رهبری حزب خود دست و پا می زند
[ترجمه ترگمان]او در انتقاد از رهبری حزب خود در حال خارج شدن از کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has risked life and limb to photograph some of the world's most dangerous animals.
[ترجمه گوگل]او جان و اندام خود را برای عکاسی از برخی از خطرناک ترین حیوانات جهان به خطر انداخته است
[ترجمه ترگمان]او برای عکاسی از برخی از خطرناک ترین حیوانات دنیا، جانش و جانش را به خطر انداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They can see themselves going out on a limb, voting for a very controversial energy bill.
[ترجمه Edi.nozari] انها میتوانستند خودشونو ببینند که در معرض خطر هستند برای رای دادن به یک لایحه ی انرژی بسیار بحث بر انگیز
|
[ترجمه گوگل]آنها می توانند خود را ببینند که در حال رای دادن به یک لایحه بسیار بحث برانگیز انرژی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند خود را در حال بیرون رفتن از یک دست، رای دادن برای یک لایحه بسیار بحث برانگیز انرژی ببینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He'd gone out on a limb to help us.
[ترجمه Edi.nozari] او برای کمک به ما خودشو به خطر انداخته بود
|
[ترجمه گوگل]او برای کمک به ما دست و پا رفته بود
[ترجمه ترگمان]او برای کمک به ما رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He threatened to tear me limb from limb.
[ترجمه گوگل]او مرا تهدید کرد که دست و پایم را از بدن جدا خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اون تهدید کرد که تیکه تیکه هام رو ازم جدا کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شاخه (اسم)
grain, wing, horn, branch, arm, tributary, limb, bifurcation, bough, sprout, branch line, embranchment

عضو (اسم)
part, organ, member, limb, employee, corporator, office worker

عضو بدن (اسم)
organ, limb

دست یا پا (اسم)
limb

قطع کردن عضو (اسم)
limb

اندام زبرین (اسم)
limb

اندام زیرین (اسم)
limb

تخصصی

[زمین شناسی] پهلو،یال ،حاشیه بخشی از تئودولیت که روی محور قرار داشته واز صفر تا 360 درجه بندی شده
[ریاضیات] عضو
[نفت] پهلو

انگلیسی به انگلیسی

• large or main branch of a tree; projecting jointed appendage of the body (arm, leg, wing, etc.); part which projects outward; mischievous child (slang)
cut branches from a felled tree; dismember
your limbs are your arms and legs.
the limbs of a tree are its branches; a literary use.
if someone is out on a limb, they are isolated, usually because they have done or said something that other people do not agree with.
if someone risks life and limb, they do something very dangerous.

پیشنهاد کاربران

لنگ لنگان راه رفتن
در معنی صحیح limb به اندام های جفت اشاره شده که بخصوص در حرکت کمک میکند.
برای مثال ( دست . پا . بال بازو )
اندام حرکتی جفت
any of the paired parts ( as an arm, wing, or leg ) of an animal that stick out from the body and are used mostly in moving and grasping= limb
باله، باله ( ماهی )
limb
limb: دست یا پا
از آنجا که Limb هم به معنی کل دست از مفصل متصل به شانه تا نوک انگشتان و هم به معنی کل پا از مفصل ران تا نوک انگشتان پا است لذا وقتی منظور گوینده دست است می گوید: upper limb و وقتی منظور پا است می گوید lower limb اما وقتی منظور وی دست و پا است می گوید limb
عضو بدن
[پزشکی] عضو، اندام
🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {لیم} می باشد ( حرف b سایلنت است )
١ - اندام حرکتی ( دست یا پا )
٢ - شاخه ی درخت
معادل فارسی ندارد مجبوریم بگیم دست و پا
عضو و بازو و اندام همه غلطن
یکی دیگه از معنی هاش شاخه ی درخته
شاخه، عضو، عضوبدن، شاخه بزرگ درخت، شعبه، بخش، نماینده، شاخه ای ازهرچیزی
حاشیه، مرز، حد، دست وپا ( جمع ) ، قطع کردن عضو، اندام زیرین
اندام حرکتی , دست یا پا ؛ شاخه بزرگ
– Amputation of the limb is really a last resort
– He has an artificial limb, for he has lost a leg in the war
– He hung the swing from a tree's limb
– The snow was so heavy on the tree that one of the big limbs broke
limb ( ورزش )
واژه مصوب: بازو 3
تعریف: هریک از بخش هایی از کمان که در دو طرف قبضه قرار دارند و در هنگام کشیدنِ زه خم می شوند
دست و یا پا
دست و پا
شاخه بزرگ
Just don't go out on a limb for me
فقط به خاطر من از پا در نیا
پهلو؛ یال
اندامهای حرکتی شامل دست ها و پاها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس