licit

/ˈlɪsɪt//ˈlɪsɪt/

معنی: مجاز، روا، حراجی، قانونی، مشروع، حلال
معانی دیگر: پرگدار، دادیک، کردنی، حراج، فروش از طریق مزایده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: licitly (adv.)
• : تعریف: allowed or permitted by law; lawful.
مترادف: lawful, legal, legitimate
متضاد: illegal, illicit
مشابه: admissible, permissible, rightful, sanctionable, valid

جمله های نمونه

1. She made some money by licit means.
[ترجمه گوگل]او از راه های قانونی مقداری پول به دست آورد
[ترجمه ترگمان]با licit پول کمی پول در می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Losses would then be a licit investment in future profits.
[ترجمه گوگل]در این صورت زیان ها سرمایه گذاری قانونی در سودهای آتی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]پس از آن زیان ها به عنوان سرمایه گذاری قانونی در سود آتی خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Lower incentive for opium and higher incentive for licit crops all of this has caused a voluntary shift by farmers out of opium into licit crops.
[ترجمه گوگل]انگیزه کمتر برای تریاک و انگیزه بیشتر برای محصولات مجاز همه اینها باعث تغییر داوطلبانه کشاورزان از تریاک به محصولات مجاز شده است
[ترجمه ترگمان]انگیزه پایین برای کشت قانونی و انگیزه بیشتر برای محصولات قانونی، باعث تغییر داوطلبانه کشاورزان از تریاک به محصولات قانونی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In 12 the church decreed that a "licit" marriage must take place in church.
[ترجمه گوگل]در 12 کلیسا حکم داد که ازدواج "مشروع" باید در کلیسا انجام شود
[ترجمه ترگمان]در ۱۲ کلیسا دستور داد که ازدواج قانونی \"قانونی\" باید در کلیسا برگزار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Strengthening the licit drug control system.
[ترجمه گوگل]تقویت سیستم کنترل مواد مخدر قانونی
[ترجمه ترگمان]تقویت سیستم کنترل مواد قانونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Safeguarding sciential property right and variety patent persons' licit rights and interests was an important task in our seed industry development.
[ترجمه گوگل]حفاظت از حقوق مالکیت علمی و حقوق و منافع قانونی افراد ثبت اختراع، وظیفه مهمی در توسعه صنعت بذر ما بود
[ترجمه ترگمان]صیانت از حق مالکیت و حقوق قانونی افراد و منافع قانونی، وظیفه مهمی در توسعه صنعت بذر ما بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let churches decide which marriages they deem "licit. "
[ترجمه گوگل]اجازه دهید کلیساها تصمیم بگیرند که کدام ازدواج را "مشروع" می دانند
[ترجمه ترگمان]به کلیسا اجازه دهید تصمیم بگیرد که کدام ازدواج ها را \"قانونی\" می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Finding the illicit flows within the licit is quite a challenge.
[ترجمه گوگل]یافتن جریان های غیرقانونی در داخل قانون کاملاً یک چالش است
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن جریان غیر قانونی در داخل این قانون یک چالش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The power of the government must be restricted and the licit right of people must he insured.
[ترجمه گوگل]قدرت دولت باید محدود شود و حق قانونی مردم بیمه شود
[ترجمه ترگمان]قدرت دولت باید محدود شود و حق قانونی افراد باید بیمه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Those who drive the illegal opium industry, Walters said, "are the landowners, who force sharecroppers to grow poppy, rather than licit agricultural products. "
[ترجمه گوگل]والترز گفت، کسانی که صنعت غیرقانونی تریاک را هدایت می کنند، "مالکانی هستند که به جای محصولات کشاورزی مجاز، کشاورزان را مجبور به کشت خشخاش می کنند "
[ترجمه ترگمان]والتر گفت که آن هایی که صنعت غیرقانونی تریاک را هدایت می کنند، به جای محصولات کشاورزی قانونی، sharecroppers را مجبور به کشت خشخاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Afghanistan has not one but three economies: the aid economy, the largest one; a second illicit economy centered on drugs and smuggling; and a tiny licit economy, both formal and informal.
[ترجمه گوگل]افغانستان نه یک بلکه سه اقتصاد دارد: اقتصاد کمکی، بزرگترین اقتصاد دومین اقتصاد غیرقانونی با محوریت مواد مخدر و قاچاق؛ و یک اقتصاد قانونی کوچک، چه رسمی و چه غیررسمی
[ترجمه ترگمان]افغانستان تنها سه اقتصاد ندارد: اقتصاد کمکی، بزرگ ترین اقتصاد؛ یک اقتصاد غیر قانونی دوم بر روی مواد مخدر و قاچاق؛ و یک اقتصاد قانونی کوچک، هم رسمی و هم غیررسمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Roman's governing was considered legitimacy, and riders with the title Roman Emperor were regarded as orthodox and licit ones.
[ترجمه گوگل]حکومت روم مشروعیت تلقی می شد و سواران با عنوان امپراتور روم به عنوان افراد ارتدکس و قانونی در نظر گرفته می شدند
[ترجمه ترگمان]حکومت روم به عنوان مشروعیت در نظر گرفته شده بود، و سوارکاران با عنوان امپراتور روم به عنوان قوانین قانونی و قانونی در نظر گرفته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tasmania - The island state is one of the world's major suppliers of licit opiate products.
[ترجمه گوگل]تاسمانی - این ایالت جزیره ای یکی از تامین کنندگان عمده محصولات مخدر مجاز در جهان است
[ترجمه ترگمان]تاسمانی - دولت جزیره یکی از تامین کنندگان اصلی تولید کننده مواد مخدر قانونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Substantially, all of the state-owned assets' realization forms are focused on licit and rational uses according to their own characters and the need of development of social security business.
[ترجمه گوگل]اساساً، تمام اشکال تحقق دارایی‌های دولتی بر استفاده‌های قانونی و منطقی با توجه به ویژگی‌های خاص خود و نیاز به توسعه کسب‌وکار تأمین اجتماعی متمرکز است
[ترجمه ترگمان]با توجه به ویژگی های شخصی خود و نیاز به توسعه کسب وکار تامین اجتماعی، تمام اموال و دارایی های متعلق به دولت بر روی مصارف قانونی و منطقی متمرکز شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجاز (صفت)
free, admissible, allowable, allowed, permissible, licensed, permissive, lawful, admittable, tropologic, licit, rated

روا (صفت)
free, admissible, allowable, admitted, allowed, permissible, permissive, lawful, licit

حراجی (صفت)
licit

قانونی (صفت)
valid, rightful, lawful, standard, canonical, legal, juridical, legitimate, statutory, forensic, normative, licit

مشروع (صفت)
just, rightful, lawful, loyal, legal, legitimate, licit

حلال (صفت)
lawful, kosher, resolvent, solvent, licit, legit

انگلیسی به انگلیسی

• lawful, legal; allowed, permitted

پیشنهاد کاربران

بپرس