let on


(عامیانه) 1- دانستن یا آگاهی خود به امری را آشکار کردن، 2- وانمود کردن

جمله های نمونه

1. Don't let on about this meeting.
[ترجمه جواد] در مورد جلسه چیزی بروز نده
|
[ترجمه گوگل]در مورد این جلسه صحبت نکنید
[ترجمه ترگمان]در این جلسه دخالت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't let on about our arrangements.
[ترجمه جواد] در مورد برنامه ما چیزی بروز نده
|
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید در مورد ترتیبات ما
[ترجمه ترگمان]بی خیال برنامه ما نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She never let on that anything was wrong.
[ترجمه گوگل]او هرگز اجازه نداد که چیزی اشتباه باشد
[ترجمه ترگمان]او هرگز اجازه نمی داد که چیزی اشتباه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't let on to Kehr that we are going to the movie tonight. We don't want her to know.
[ترجمه گوگل]نذار به کهر که امشب میریم فیلم ما نمی خواهیم او بداند
[ترجمه ترگمان]به من اجازه نده که امشب به سینما برویم ما نمی خوایم اون بدونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't ever let on to know me.
[ترجمه گوگل]هرگز اجازه نده مرا بشناسد
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت به من اجازه نده که منو بشناسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I didn't let on to the staff what my conversation was.
[ترجمه گوگل]من به کارکنان اجازه ندادم که صحبت من چیست
[ترجمه ترگمان]نمی دانستم گفتگوی من چه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We never did let on how we found out.
[ترجمه گوگل]ما هرگز اجازه ندادیم که چگونه متوجه شدیم
[ترجمه ترگمان]ما هیچ وقت به این فکر نمی کردیم که چطوری بفهمیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm getting married next week, but please don't let on, will you?
[ترجمه گوگل]من هفته آینده ازدواج می کنم، اما لطفا اجازه ندهید، می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]من هفته دیگه ازدواج می کنم، اما خواهش می کنم اجازه نده، باشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't let on that I told you.
[ترجمه گوگل]اجازه نده که بهت گفتم
[ترجمه ترگمان]بهت نگفتم که بهت گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He didn't let on that he had been given a promotion.
[ترجمه گوگل]او اجازه نداد که به او ترفیع داده شده است
[ترجمه ترگمان]او به این موضوع پی نبرده بود که او ترفیع گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She never let on that she had met him.
[ترجمه گوگل]او هرگز اجازه نداد که او را ملاقات کرده است
[ترجمه ترگمان]او هرگز به این موضوع پی نمی برد که او را دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm getting married next week, but please don't let on to anyone.
[ترجمه فاطمه] من هفته آینده ازدواج میکنم اما لطفا به کسی لو ندهید<فاش نکنید>
|
[ترجمه گوگل]من هفته آینده ازدواج می کنم، اما لطفا به کسی اجازه ندهید
[ترجمه ترگمان]هفته دیگه دارم ازدواج می کنم، اما خواهش می کنم به هیچ کس اجازه نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She let on that she was leaving.
[ترجمه گوگل]او اجازه داد که دارد می رود
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسید که دارد از خانه بیرون می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But she never let on about her boyfriend's criminal past.
[ترجمه گوگل]اما او هرگز در مورد گذشته جنایی دوست پسرش صحبت نکرد
[ترجمه ترگمان]اما هیچ وقت راجع به گذشته جنایی دوست پسرش چیزی نمی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I never let on that my dad's brother, Uncle Joe, made me feel anxious.
[ترجمه گوگل]من هرگز اجازه ندادم که برادر پدرم، عمو جو، من را مضطرب کند
[ترجمه ترگمان]عمو جو، من هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که برادرم، عمو جو، احساس نگرانی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• pretend; expose a secret

پیشنهاد کاربران

اجازه ی سوار شدن به اتوبوس و . . . دادن
Allow s. o to board the bus
Ali
فاش کردن یک راز
تظاهر کردن ، وانمود کردن
All of them let on they don't know today's my birthday
نشان دادن
بروز دادن
Don’t let on لو نده
Reveal or tell what you know_ to hintنشان دادن و یا گفتن چیزی که می دانی.
اشاره کردن
To talk about something that is meant to be secret
رو کردن
she knows more than she lets on : بیشتر از چیزی که رو می کنه میدونه.
he was trying not to let on : خودشو زد به نفهمی
به روی خود آوردن
آشکار کردن
رازی را بر ملا کردن
I’m sure he knows more than he’s letting on.
معلوم کردن، لو دادن، روشن کردن، فاش ساختن، گفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس