پسوند ( suffix )
• : تعریف: small or lesser.
- goblet
- starlet
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: lets, letting, let
حالات: lets, letting, let
• (1) تعریف: to allow; permit.
• مترادف: allow, permit
• متضاد: prevent
• مشابه: approve, authorize, empower, enable, grant, sanction, suffer, warrant
• مترادف: allow, permit
• متضاد: prevent
• مشابه: approve, authorize, empower, enable, grant, sanction, suffer, warrant
- The man let the children pet his dog.
[ترجمه سید مهدیار پدیدار] مرد اجازه داد که پچه ها به سگش دست بزنند|
[ترجمه گوگل] مرد به بچه ها اجازه داد سگش را نوازش کنند[ترجمه ترگمان] مرد اجازه داد تا بچه ها سگ او را نوازش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please don't let anyone find out about this.
[ترجمه گوگل] لطفا اجازه ندهید کسی از این موضوع مطلع شود
[ترجمه ترگمان] لطفا اجازه نده کسی در این مورد چیزی بفهمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا اجازه نده کسی در این مورد چیزی بفهمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She wanted to do it alone, so she wouldn't let them help her.
[ترجمه گوگل] او می خواست این کار را به تنهایی انجام دهد، بنابراین اجازه نمی داد به او کمک کنند
[ترجمه ترگمان] او می خواست این کار را تنهایی انجام دهد، بنابراین او اجازه نمی داد که آن ها به او کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می خواست این کار را تنهایی انجام دهد، بنابراین او اجازه نمی داد که آن ها به او کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to allow to come or go in a particular direction.
• مترادف: allow
• مشابه: authorize, empower, enable, grant, sanction, warrant
• مترادف: allow
• مشابه: authorize, empower, enable, grant, sanction, warrant
- We let the dog into the house.
[ترجمه Rasta] سگ را به خانه آوردیم|
[ترجمه گوگل] سگ را به خانه راه دادیم[ترجمه ترگمان] سگ را به داخل خانه راه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't let the cat out!
[ترجمه سید مهدیار پدیدار] نذار گربه بیاد بیرون|
[ترجمه گوگل] اجازه ندهید گربه بیرون بیاید![ترجمه ترگمان] نذار گربه بره بیرون!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make or cause.
• مترادف: make
• مشابه: allow, cause, enable, permit
• مترادف: make
• مشابه: allow, cause, enable, permit
- They let it be known that the property was for sale.
[ترجمه گوگل] آنها اعلام کردند که این ملک برای فروش است
[ترجمه ترگمان] آن ها به این موضوع اطلاع دادند که ملک برای فروش بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها به این موضوع اطلاع دادند که ملک برای فروش بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He goes off with his friends and lets me do all the work!
[ترجمه گوگل] او با دوستانش می رود و به من اجازه می دهد همه کارها را انجام دهم!
[ترجمه ترگمان] او با دوستانش بیرون می رود و اجازه می دهد همه کارها را انجام بدهم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با دوستانش بیرون می رود و اجازه می دهد همه کارها را انجام بدهم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: used in the imperative to express threat or warning, or to express a command or request.
- Just let them try and stop us!
[ترجمه گوگل] فقط اجازه دهید آنها تلاش کنند و ما را متوقف کنند!
[ترجمه ترگمان] فقط بذار اونا سعی کنن ما رو متوقف کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فقط بذار اونا سعی کنن ما رو متوقف کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let me be, or I'll scream!
[ترجمه سید مهدیار پدیدار] بگذار من باشم وگرنه فریاد میکشم|
[ترجمه گوگل] بگذار باشم، وگرنه جیغ می زنم![ترجمه ترگمان] بگذار من باشم، وگرنه جیغ می کشم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let the games begin!
[ترجمه گوگل] اجازه دهید بازی شروع!
[ترجمه ترگمان] بگذار بازی شروع شود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بگذار بازی شروع شود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let's sit here for a while and rest.
[ترجمه گوگل] بیا اینجا بنشینیم و استراحت کنیم
[ترجمه ترگمان] بیا یه مدتی اینجا بشینیم و استراحت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیا یه مدتی اینجا بشینیم و استراحت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let's not worry till we have to.
[ترجمه گوگل] تا مجبور نشویم نگران نباشیم
[ترجمه ترگمان] تا مجبور نباشیم نگران نباشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تا مجبور نباشیم نگران نباشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to rent or lease (another's property) for one's own use.
• مترادف: lease, rent
• مشابه: charter, hire, sublease, sublet
• مترادف: lease, rent
• مشابه: charter, hire, sublease, sublet
- My brother owns the cottage, but we're letting it from him for the summer.
[ترجمه گوگل] برادرم صاحب کلبه است، اما ما آن را برای تابستان از او اجاره می دهیم
[ترجمه ترگمان] برادرم مالک آن کلبه است، اما برای تابستان آن را از او جدا می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برادرم مالک آن کلبه است، اما برای تابستان آن را از او جدا می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to rent or lease (one's property) to another in return for compensation.
• مترادف: lease, rent
• مترادف: lease, rent
- The landlord is now letting the upstairs apartment.
[ترجمه گوگل] صاحبخانه اکنون آپارتمان طبقه بالا را اجاره می دهد
[ترجمه ترگمان] صاحبخونه الان داره وارد آپارتمان طبقه بالا میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صاحبخونه الان داره وارد آپارتمان طبقه بالا میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: in mathematics, used to propose that something be accepted as true in order to set up a problem or demonstrate a principle.
- Let X be equal to 5, and let Y be equal to 4.
[ترجمه گوگل] فرض کنید X برابر با 5 و Y برابر با 4 باشد
[ترجمه ترگمان] بگذارید X برابر با ۵ باشد و بگذارید Y برابر با ۴ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بگذارید X برابر با ۵ باشد و بگذارید Y برابر با ۴ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: let down, let off, let out, let up
عبارات: let down, let off, let out, let up
• : تعریف: to be rented or leased.
• مترادف: lease, rent
• مترادف: lease, rent
- The house lets for $2000 a month.
[ترجمه گوگل] خانه با 2000 دلار در ماه اجاره می دهد
[ترجمه ترگمان] این خانه برای ۲۰۰۰ دلار در ماه اجاره می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این خانه برای ۲۰۰۰ دلار در ماه اجاره می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید