• : تعریف: a recurrent theme in a musical piece or literary work that is associated with a particular character, thing, or situation. • مشابه: burden, chorus, melody, motif, refrain, strain, theme
- The poet uses volcanic imagery to convey the poem's leitmotif of repressed passion.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] شاعر از تصاویر آتشفشانی استفاده می کند تا شور و شوق سرکوب شده در مضموم شعر را منتقل کند.
|
[ترجمه گوگل] شاعر از تصویرهای آتشفشانی برای انتقال انگیزه شعر از شور سرکوب شده استفاده می کند [ترجمه ترگمان] این شاعر از تصاویر آتشفشانی برای انتقال the از اشتیاق سرکوب شده استفاده می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the leitmotif of this story consists of death and mourning
موضوع اصلی این داستان عبارت است از مرگ و سوگواری.
2. Her designs in clothing became a leitmotif of the 1970s.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] طرح های لباس او مد روز دهه 1970 شد.
|
[ترجمه گوگل]طرحهای او در لباسها به یکی از لایتموتیفهای دهه 1970 تبدیل شد [ترجمه ترگمان]طراحی های او در لباس به دهه ۱۹۷۰ تبدیل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It was a leitmotif of the early It.
[ترجمه گوگل]این یک لایت موتیف از It اولیه بود [ترجمه ترگمان]این یکی از روزه ای اول بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. This remained the leitmotif of a torrent of radio, television and newspaper interviews Heseltine gave in the days following his resignation.
[ترجمه گوگل]این موضوع سرلوحه سیل مصاحبههای رادیویی، تلویزیونی و روزنامهای بود که هسلتین در روزهای پس از استعفای خود انجام داد [ترجمه ترگمان]این موضوع همچنان در پی استعفای او از رادیو، تلویزیون و مصاحبه تلویزیونی بود که در روزه ای پس از استعفای وی انجام شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Ashton has other ways of creating a leitmotif to link incidents pertinent to the plot throughout a ballet.
[ترجمه گوگل]اشتون راه های دیگری برای ایجاد یک لایت موتیف برای پیوند دادن حوادث مربوط به طرح داستان در سراسر باله دارد [ترجمه ترگمان]Ashton روش های دیگری برای ایجاد ارتباط بین حوادث مربوط به توطئه در یک باله دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. If China is a leitmotif, readers may also detect a second running theme—or a pervasive tension.
[ترجمه گوگل]اگر چین یک موتیف است، خوانندگان ممکن است یک موضوع در حال اجرا یا یک تنش فراگیر را نیز تشخیص دهند [ترجمه ترگمان]اگر چین یک leitmotif باشد، خوانندگان نیز ممکن است دومین موضوع جاری - یا یک تنش فراگیر را کشف کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The prevalence of tiny companies is a leitmotif across the ailing economies of Southern Europe.
[ترجمه گوگل]رواج شرکتهای کوچک در میان اقتصادهای بیمار جنوب اروپا نقش مهمی دارد [ترجمه ترگمان]رواج شرکت های کوچک در اقتصاد بیمار جنوب اروپا leitmotif است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The leitmotif of the disaster is cars.
[ترجمه گوگل]لایت موتیف فاجعه اتومبیل است [ترجمه ترگمان]The فاجعه ماشین است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Zhang makes the chrysanthemum the film's visual leitmotif. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]ژانگ گل داودی را به عنوان لایت موتیف بصری فیلم می سازد فرهنگ لغت جمله [ترجمه ترگمان]ژانگ فیلم chrysanthemum را به تصویر می کشد فرهنگ لغت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. But that is because his original leitmotif has been hopelessly over-shadowed through the lack of a good self-education.
[ترجمه گوگل]اما این به این دلیل است که لایت موتیف اصلی او به دلیل فقدان یک خودآموزی خوب به طور ناامیدکننده ای تحت الشعاع قرار گرفته است [ترجمه ترگمان]اما این به این دلیل است که leitmotif اصلی او به طور ناامید - در سایه فقدان آموزش و پرورش خوب - در سایه قرار گرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The canine and anthropomorphism are also a leitmotif in Carlos Amorales' Manimal (200 as well.
[ترجمه گوگل]سگ سانان و انسان شناسی نیز در Manimal اثر کارلوس آمورالس (200) یک لایت موتیف هستند [ترجمه ترگمان]سگ و سگ هم یک leitmotif در Carlos کارلوس Amorales (۲۰۰)نیز هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But that is because his original leitmotif has been hopelessly over-showed through the lack of a good self-education.
[ترجمه گوگل]اما این به این دلیل است که لایت موتیف اصلی او به طور ناامیدکننده ای بیش از حد به دلیل فقدان یک خودآموزی خوب نشان داده شده است [ترجمه ترگمان]اما این امر به این دلیل است که leitmotif اصلی او به طرز ناامید کننده ای به پایان رسیده است و از طریق عدم تحصیلات خوب نشان داده می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The title of one of Dietrich's best-known songs could serve as the leitmotif for her life.
[ترجمه گوگل]عنوان یکی از شناختهشدهترین آهنگهای دیتریش میتواند به عنوان سرلوحه زندگی او باشد [ترجمه ترگمان]عنوان یکی از معروف ترین آهنگ های دیتریخ می تواند به عنوان the زندگی اش خدمت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. This can be effected by the use of a leitmotif or phrases of music.
[ترجمه گوگل]این را می توان با استفاده از یک لایت موتیف یا عباراتی از موسیقی انجام داد [ترجمه ترگمان]این می تواند با استفاده از a یا عبارات موسیقی موثر واقع شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Managed competition, rather than a free market in health care, is the leitmotif of the reforms.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] مضمون یا انگیزه اصلاحات در بخش مراقبت از سلامت، رقابت مدیریت شده به جای بازار آزاد است.
|
[ترجمه گوگل]رقابت مدیریت شده، به جای بازار آزاد در مراقبت های بهداشتی، موتیف اصلی اصلاحات است [ترجمه ترگمان]رقابت مدیریت شده، به جای یک بازار آزاد در حوزه بهداشت و درمان، بخشی از اصلاحات است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
موضوع مهم تکراری (اسم)
leitmotif, leitmotiv
انگلیسی به انگلیسی
• central motif, main theme
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: A recurring theme or idea, often in music or literature, representing a person, idea, or situation 🎶 🔍 مترادف: Theme ✅ مثال: The leitmotif of love in the novel reappeared in every chapter, symbolizing the characters' emotional struggles.
تکیه کلام
همانگونه که نطق فوندرلاین حکایت دارد، رقابت چین، امریکا و اروپا را به فعالیت اقتصادی در جهان وادار خواهد کرد؛ لذا کشورهایی که زیرک باشند می توانند از این فرصت ها و رقابت بین آنها استفاده کنند. عمده ترین مفهوم که مقامات اتحادیه اروپا و کشورهای عضو تکرار می کنند ریسک زدایی derisking است که ترجیع بند ( leitmotif ) نطق فوندر لاین هم هست. ... [مشاهده متن کامل]
- برگفته از مقالۀ نقشه راه اتحادیه اروپا در مقابل چین -
لقلقۀ زبان، زمینه ( مثلا در طرح فرش ) مشتری پسند و بازاری، زمینۀ تکراری
مضامین تکراری، تم رایج، الگوهای مرسوم، ترجیع بند، بن مایه، تکرار مکررات، ضرب آهنگ تکراری
علامت ظهور مجدد یا بازگشت مجدد. . . مثلا شما توی یه فیلم یه خیانت، یا یه قاتل زنجیره ای، هر بار که وارد صحنه میشه یه ملودی زده میشه، شمامیفهمید باز قاتل پیداش شده میخواد تکرار کنه قتلش رو. . . یعنی یه ملودی، یا صدای زنگ یا عکس ( بطور کلی تمtheme ) که همراهی میکنه، خودقاتل نیست بلکه همراه فیلم پخش میشه و هر بارتکرار میشه شمامیفهمید دوباره اون قتل یااون خیانت. . . داره اتفاق می افته. ... [مشاهده متن کامل]
an associated melodic phrase or figure that accompanies the reappearance of an idea, person, or situation
سرلوحه
leitmotif ( موسیقی ) واژه مصوب: لحن معرف تعریف: ایدهای موسیقایی که در یک قطعۀ موسیقی، معمولاً اپرا، برای تداعی شخص و شیء و احساس و مانند آن تکرار میشود