• : تعریف: someone who makes laws, esp. a member of a legislative body. • مترادف: lawgiver, lawmaker • مشابه: assemblyman, assemblywoman, congressman, congresswoman, delegate, lawsuit, representative, senator, solon, statesman
- The legislators passed the bill in the House of Representatives.
[ترجمه گوگل] قانونگذاران این لایحه را در مجلس نمایندگان تصویب کردند [ترجمه ترگمان] قانونگذاران این لایحه را در مجلس نمایندگان تصویب کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Poets are the unacknowledged legislators of the world.
[ترجمه گوگل]شاعران قانونگذاران ناشناخته جهان هستند [ترجمه ترگمان]شاعران قانون گذاران unacknowledged جهان هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Fortunately only one legislator was seriously hurt.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه تنها یک قانونگذار به شدت آسیب دید [ترجمه ترگمان]خوشبختانه یکی از قانونگذاران به شدت مجروح شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The legislator, for example, has reason to impose a certain tax.
[ترجمه گوگل]برای مثال قانونگذار دلیلی برای وضع مالیات معین دارد [ترجمه ترگمان]برای مثال، قانونگذار حق دارد مالیاتی خاص را تحمیل کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Thomas Birmingham, a third-term legislator, is expected to take over the post.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود توماس بیرمنگام، قانونگذار برای دوره سوم، این سمت را بر عهده بگیرد [ترجمه ترگمان]انتظار می رود که توماس Birmingham، یک قانونگذار بلند مدت، این پست را بگیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The first-term legislator, owner of a fish and chips shop, was elected with no particular platform.
[ترجمه گوگل]قانونگذار دوره اول، صاحب یک فروشگاه ماهی و چیپس، بدون هیچ پلت فرم خاصی انتخاب شد [ترجمه ترگمان]قانون گذار اول، صاحب یک مغازه ماهی و چیپس، بدون هیچ سکوی خاصی انتخاب شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. McGreevey, a state legislator and the mayor of Woodbridge, just missed doing the same thing in reverse.
[ترجمه گوگل]مک گریوی، قانونگذار ایالتی و شهردار وودبریج، همین کار را به صورت معکوس انجام نداد [ترجمه ترگمان]McGreevey، یکی از قانونگذاران ایالتی و شهردار of، تنها از انجام دادن همان کار خودداری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Others are skimpy lists of links or legislator photo opportunities.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر، فهرست های کوتاهی از پیوندها یا فرصت های عکس قانونگذار هستند [ترجمه ترگمان]دیگران فهرست های کمی از پیوندها یا فرصت های عکاسی از قانون گذار هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Of course, it behoves the legislator to distinguish the categories logically and justly.
[ترجمه گوگل]البته شارع بر آن است که مقولات را به طور منطقی و عادلانه تشخیص دهد [ترجمه ترگمان]البته، به قانونگذار اجازه می دهد تا دسته ها را به طور منطقی و عادلانه تشخیص دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. As legislator, the student helps make Policy that affects the content of the subjects he is going to study.
[ترجمه گوگل]به عنوان قانونگذار، دانش آموز به ایجاد سیاستی کمک می کند که بر محتوای موضوعاتی که قرار است مطالعه کند، تأثیر می گذارد [ترجمه ترگمان]به عنوان یک قانونگذار، این دانشجو به ایجاد سیاست کمک می کند که بر محتوای موضوعاتی که قرار است مطالعه کند، تاثیر می گذارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The legislator is off to the land of Nod again.
[ترجمه گوگل]قانونگذار دوباره به سرزمین نود می رود [ترجمه ترگمان]قانون گذار دوباره به سرزمین of می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. A good lawyer makes a good legislator.
[ترجمه وانیا] یک وکیل خوب قانونگذاری خوبی هم می کند
|
[ترجمه گوگل]یک وکیل خوب یک قانونگذار خوب می سازد [ترجمه ترگمان]یک حقوقدان خوب، قانونگذار خوبی می سازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Constituency body of voters represented by an elected legislator or official.
[ترجمه گوگل]حوزه انتخابیه از رای دهندگان با نماینده یک قانونگذار یا مقام منتخب [ترجمه ترگمان]جسد Constituency رای دهندگان نماینده یک قانونگذار منتخب یا مقام است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. So, the legislator shall make a definite and normative provision.
[ترجمه گوگل]پس قانونگذار باید حکم قطعی و هنجاری را در نظر بگیرد [ترجمه ترگمان]بنابراین، قانون گذار یک ماده قانونی و اصولی را ایجاد خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Luo trailed the winner, incumbent Legislator Chou Hsi - wei, by about 190, 000 votes.
[ترجمه گوگل]لو با حدود 190000 رای از برنده، قانونگذار فعلی چو هسی - وی عقب افتاد [ترجمه ترگمان]لو از برنده، \"چو چو Hsi - وی\"، که در حدود ۱۹۰ هزار رای داشت، رو به رو شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. In an hour-long philippic the legislator denounced the lobbyists opposing his payment.
[ترجمه گوگل]قانونگذار در فیلیپیک یک ساعته لابیگران مخالف پرداخت او را محکوم کرد [ترجمه ترگمان]یک ساعت بعد، قانونگذار، مبلغان پارلمان را محکوم کرد که مخالف پرداخت او هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مقنن (اسم)
lawgiver, legislator
قانون گذار (اسم)
legislator
تخصصی
[حقوق] قانونگذار، عضو هیأت مقننه
انگلیسی به انگلیسی
• one who makes laws; member of a lawmaking body, member of a legislature a legislator is someone involved in making or passing laws; a formal word.
پیشنهاد کاربران
مثال؛ The legislator proposed a bill to address climate change. In a discussion about the role of government, someone might say, “Legislators have the power to shape our society through laws. ” A news headline might read, “Legislators clash over proposed tax reform. ”
قانونگذار . عضو هیئت مقننه مثال: the legislators who frame the regulations قانونگذارانی که قانون ( آیین نامه ) تنظیم می کنند.
legislator ( n ) ( lɛdʒəsˌleɪt̮ər ) =a member of a group of people that has the power to make laws, e. g. They said they would continue to write letters to legislators urging them to pass the law.