• : تعریف: a remainder or unused portion, esp. of food left uneaten after a meal. • مترادف: remainder, remnant, scrap • مشابه: butt, oddment, overage, residue, surplus
صفت ( adjective )
• : تعریف: left as an unused or uneaten portion. • مترادف: surplus • مشابه: extra, odd, remnant, residual, scrap, spare
- leftover beans
[ترجمه گوگل] باقی مانده لوبیا [ترجمه ترگمان] باقی مانده لوبیا [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. leftover food can make you ill
خوراک مانده ممکن است تو را مریض کند.
2. he left the leftover food in the refrigerator
خوراک پس مانده را در یخچال گذاشت.
3. we will hot up the leftover food
خوراک شب مانده را گرم خواهیم کرد.
4. The cook will utilise the leftover ham bone to make soup.
[ترجمه گوگل]آشپز از باقی مانده استخوان ژامبون برای تهیه سوپ استفاده می کند [ترجمه ترگمان]آشپز از ته مانده گوشت ران برای درست کردن سوپ استفاده خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The cook will utilize the leftover ham bone to make soup.
[ترجمه همایون] ما چندین تن غذای باقی مانده از جشن داریم.
|
[ترجمه مهرداد] پس از مهمانی ما، یه عالمه خوراک اضافی باقی مانده.
|
[ترجمه گوگل]آشپز از باقی مانده استخوان ژامبون برای تهیه سوپ استفاده می کند [ترجمه ترگمان]آشپز از باقیمانده استخوان ران برای درست کردن سوپ استفاده خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Leftover food and unwashed dishes cover the dirty counters.
[ترجمه همایون] هیچ غذایی بعد از وعده غذایی نمانده است.
|
[ترجمه مهرداد] پس از صرف غذا، چیزی اضافه نیومد.
|
[ترجمه عابدی اصغر] باقیمانده غذا وظروف نشسته میز اشپزخانه را پوشانده بود
|
[ترجمه گوگل]باقیمانده غذا و ظروف شسته نشده پیشخوان های کثیف را می پوشاند [ترجمه ترگمان]که باقی غذا و شسته شده اون خونه کثیف رو پوشش میده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They still slept with the lights on, a leftover from more dangerous times.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز با چراغهای روشن میخوابیدند، بازماندهای از زمانهای خطرناکتر [ترجمه ترگمان]آن ها هنوز با چراغ های روشن می خوابیدند، باقی مانده از اوقات خطرناک [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She had no stomach for the leftover stew.
[ترجمه فاطمه عبدی] هیچ علاقه ای به خوردن باقیمانده خورش نداشت.
|
[ترجمه گوگل]او برای باقی مانده خورش شکم نداشت [ترجمه ترگمان]برای the سوپ شکمی نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. These narrow roads are a leftover from the days of horse - drawn carriages.
[ترجمه گوگل]این جادههای باریک باقیمانده از دوران کالسکههای اسبکشی است [ترجمه ترگمان]این جاده باریک باقی مانده از روزه ای پر از کالسکه ها است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Use any leftover meat to make a curry.
[ترجمه گوگل]از گوشت باقی مانده برای تهیه کاری استفاده کنید [ترجمه ترگمان]از هر باقی مانده گوشت استفاده کنید تا کاری کاری بکنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Leftover chicken makes a wonderful salad.
[ترجمه گوگل]باقیمانده مرغ سالاد فوق العاده ای درست می کند [ترجمه ترگمان]مرغ leftover سالاد فوق العاده ای درست می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Use leftover turkey in casseroles and sandwiches.
[ترجمه گوگل]از باقی مانده بوقلمون در کاسه و ساندویچ استفاده کنید [ترجمه ترگمان]از باقیمانده بوقلمون در گوشت و ساندویچ استفاده کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. If you have just small amounts of leftover grapefruit or sweet oranges, you may want to feed them to wildlife.
[ترجمه گوگل]اگر مقدار کمی گریپ فروت یا پرتقال شیرین باقی مانده است، ممکن است بخواهید آنها را به حیات وحش بدهید [ترجمه ترگمان]اگر فقط مقدار کمی باقیمانده گریپ فروت و پرتقال شیرین داشته باشید، ممکن است بخواهید آن ها را به حیات وحش تغذیه کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Any leftover cooked buffalo meat from roasts can be added just long enough to warm it thoroughly.
[ترجمه گوگل]باقی مانده گوشت گاومیش پخته شده از کباب ها را می توان به اندازه کافی به آن اضافه کرد تا کاملا گرم شود [ترجمه ترگمان]هر باقیمانده گوشت بوفالو که با سیخ پخته شده می تواند به اندازه کافی به آن اضافه شود تا آن را به طور کامل گرم کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Leftover food attracts flies.
[ترجمه گوگل]باقی مانده غذا مگس ها را جذب می کند [ترجمه ترگمان]غذای leftover، مگس ها را جذب می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. There was no money left over for luxuries or little extras.
[ترجمه گوگل]پولی برای تجملات یا چیزهای اضافی کم باقی نمانده بود [ترجمه ترگمان]هیچ پولی برای تجملات و چیزهای اضافی باقی نمانده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. We've got tons of food left over from the party.
[ترجمه گوگل]ما تن ها غذای باقی مانده از مهمانی داریم [ترجمه ترگمان]ما یه عالمه غذا داریم که از مهمونی مونده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. No food has been left over after the meal.
[ترجمه گوگل]بعد از غذا هیچ غذایی باقی نمانده است [ترجمه ترگمان]بعد از غذا هیچ غذایی باقی نمانده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. He thought the matter might be left over for the present.
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که ممکن است این موضوع فعلاً باقی بماند [ترجمه ترگمان]فکر می کرد که این موضوع ممکن است برای حال حاضر باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. I'll freeze any food that's left over.
[ترجمه گوگل]هر غذایی که باقی بماند را فریز می کنم [ترجمه ترگمان]هر غذایی که باقی مونده رو منجمد می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. 5 goes into 11 twice with 1 left over.
[ترجمه گوگل]5 دو بار به 11 می رود و 1 باقی می ماند [ترجمه ترگمان]۵ به ۱۱ بار با ۱ ثانیه طول می کشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. Whatever is left over may be put into the refrigerator, where it will keep for 2-3 weeks.
[ترجمه گوگل]هر چیزی که باقی مانده است را می توان در یخچال قرار داد و در آنجا به مدت 2-3 هفته نگهداری می شود [ترجمه ترگمان]آنچه باقی می ماند ممکن است به یخچال گذاشته شود، جایی که ۲ تا ۳ هفته ادامه خواهد داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. If there's any food left over, put it in the fridge.
[ترجمه گوگل]اگر مواد غذایی باقی مانده است، آن را در یخچال قرار دهید [ترجمه ترگمان]اگر غذا باقی مانده باشد، آن را در یخچال بگذارید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. There was lots of food left over.
[ترجمه گوگل]غذای زیادی باقی مانده بود [ترجمه ترگمان]مقدار زیادی غذا باقی مانده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. The dictator's ten-year reign of terror left over 100,000 dead.
[ترجمه گوگل]حکومت ده ساله وحشت دیکتاتور بیش از 100000 کشته بر جای گذاشت [ترجمه ترگمان]دوران حکومت رعب و وحشت دیکتاتور در ۱۰ سال گذشته بیش از ۱۰۰۰۰۰ کشته بر جای گذاشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. After we've paid the bills, there's never much left over.
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه صورتحساب ها را پرداخت کردیم، هیچ وقت چیز زیادی باقی نمی ماند [ترجمه ترگمان]بعد از پرداخت قبض ها، وقت زیادی باقی نمانده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. Sunscreen can lose its potency if left over winter in the bathroom cabinet.
[ترجمه گوگل]اگر کرم ضد آفتاب در زمستان در کابینت حمام بماند، قدرت خود را از دست می دهد [ترجمه ترگمان]کرم ضد آفتاب می تواند قدرت خود را از دست بدهد اگر در طول زمستان در کابینه حمام باقی بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. They ate some bread rolls left over from the night before.
[ترجمه گوگل]مقداری نان که از شب قبل مانده بود خوردند [ترجمه ترگمان]آن ها چند تکه نان را که از شب مانده بود خوردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. I have some American dollars left over from the last time I was there.
[ترجمه گوگل]من مقداری دلار آمریکا از آخرین باری که آنجا بودم باقی مانده است [ترجمه ترگمان]از آخرین باری که اونجا بودم چند دلار آمریکایی باقی مونده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. 'Will there be any food left over?' he asked hopefully.
[ترجمه گوگل]آیا غذایی باقی خواهد ماند؟ او با امید پرسید [ترجمه ترگمان]آیا غذا باقی نمانده است؟ و با امیدواری پرسید: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• residue, remainder, remnant; portion of food which remains after a meal remaining, unused; remaining from a meal (of a portion of food) the leftovers from a meal are the food that has not been eaten. you use leftover to describe an amount of something that remains after the rest has been used. remaining, be residual
پیشنهاد کاربران
آنچه پس از مصرف باقی می ماند، مازاد بر نیاز
۱. باقی مانده . باقی. مانده. ته مانده. اضافی ۲. یادگار. بازمانده مثال: It was hiding behind leftover patches of linoleum. آن پشت باقی مانده ی وصله های لینولیوم ( نوعی کف پوش ) پنهان شده بود.
بازمانده پس مانده غذا
بازمانده پس مانده غذا باقیمانده
اگر به عنوان صفت در نظر بگیریم: باقی مانده؛ مازاد. مترادف: باقی مانده، متروکه، نخورده، مصرف نشده، زائد، اضافی، استفاده نشده، ناخواسته، زاپاس، ذخیره، بیش از حد، زنده مانده
باقیمانده - ته مانده - دور ریز noun 1 leftovers [plural] : food that has not been finished at a meal and that is often served at another meal ◀️ ? Are we having leftovers again 2 [count] : a thing that remains after something is finished or ended ... [مشاهده متن کامل]
◀️ The law is a leftover from earlier times leftover adjective always used before a noun ◀️ ? Do you have any leftover pizza from last night
باقیمانده - طلب
leftover food = غذای مونده
ته ماند غذا
حداقل ها When God looks at us He doesn't see us defeated, barely getting by, or just taking the leftover positions وقتی خداوند به ما می نگرد ما را همچون فردی شکست خورده ، فردی که به سختی امرارمعاش می کند و یا فردی که تنها به حداقل ها ( ی زندگی ) راضی می شود، نمی بیند.
بازمانده
گاهی یه خط تیره هم میاد بین دو قسمت کلمه یعنی left - over [ADJECTIVE] باقی مانده - پس مانده - دور ریز - استفاده و مصرف نشده - not consumed or used - A leftover part of something is the part that has not been used or eaten when the other parts have been ... [مشاهده متن کامل]
- If there is a certain amount of something left over, or if you have it left over, it remains when the rest has gone or been used. 💠 leftover food 💠 leftover space 💠 What do you do? All sorts of things. Like what? At noon I sell left - over rice on the lower side. . . Find taxis/taxies for patients. . . Jobs like that. Ever dealt on the black market? No, no! Afraid? I wouldn't tell on you. I wouldn't know how. And if you did know. . . Don't know perhaps I would. . . You son of a bitch! Listen. . . You should leave what you're doing and only work for me. کار اصلی ت چیه؟ کار اصلی ندارم. یه کارایی میکنم. مثلاً چیکار میکنی؟ مثلاً. . مثلاً ظهرها پایین شهر آشغال پلو میفروشم. . دم مریض خونه واسه مریضا تاکسی میگیرم. . از همین کارا دیگه. قاچاق - ماچاق و ازین جور قرطی گری ها که نمیکنی؟ نه بابا، نه! چرا میترسی؟ من کاریت ندارم. نه جون شما، همین ییکی بلد نیستم. بلد بودی میکردی نه. . . چه میدونم، لابد میکردم دیگه. . اَی پدرسوخته! بیا جلو. . . تو باید تموم کارات ول کنی و فقط تو موسسه من کار کنی. [NOUN] مانده غذا - پس مانده غذا - غذای دست خورده و باقی مانده - آشغال غذا - something that remains unused or unconsumed - [usually plural] food that has not been eaten at the end of a meal - You can refer to food that has not been eaten after a meal as leftovers. SYN: remnant - an object, a custom, or a way of behaving that remains from an earlier time SYN: relic - an anachronistic survival SYN: vestige 💠 He's a leftover from the hippies in the 1960s. 💠 One of definition for leave: to have a particular amount left - over 💠 My grandma wouldn't eat previous night's leftovers. She would say they were stale
زیاد آورده
پس مانده هر چیزی - باقیمانده هر چیزی مثلا غذا یا چیز خوراکی یا مواد شیمیایی
باقی مانده ی غذا ( که اصطلاحا به آن غذای دست خورده هم می گویند. )