leave off

/ˈliːvˈɒf//liːvɒf/

معنی: قطع کردن، دست کشیدن از
معانی دیگر: 1- ایست کردن، دست برداشتن، بس کردن 2- دیگر نپوشیدن یا انجام ندادن، متارکه کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to cease; stop.
مترادف: cease, refrain from, stop
مشابه: discontinue, forsake, quit

- You should leave off driving until you're ready.
[ترجمه زهره غلامی] توباید رانندگی رو تا زمانیکه آماده بشی ترک کنی
|
[ترجمه گوگل] باید رانندگی را تا زمانی که آماده شوید ترک کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید تا زمانی که آماده باشی حرکت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to interrupt activity by stopping.
مترادف: quit, stop
مشابه: cease, halt, pause

- We left off at chapter three.
[ترجمه فاطمه عبدی] ما تا فصل سه خوندیم.
|
[ترجمه گوگل] ما در فصل سه متوقف شدیم
[ترجمه ترگمان] فصل سوم از اینجا رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Hey, leave off! I hate people touching my hair.
[ترجمه گوگل]هی ترک کن از دست زدن به موهایم متنفرم
[ترجمه ترگمان]! هی، ولم کن متنفرم از اینکه مردم موهام رو لمس کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's time to leave off work.
[ترجمه گوگل]وقت آن است که کار را ترک کنید
[ترجمه ترگمان]الان وقت کار کردنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The weather is getting warmer and you can leave off your heavy coat.
[ترجمه گوگل]هوا در حال گرم شدن است و می توانید کت سنگین خود را کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]هوا گرم تر می شود و شما می توانید کت سنگین خود را رها کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. 'Will you leave off nagging?' he snarled.
[ترجمه فاطمه عبدی] او غرید: �میشه دست از نق زدن برداری؟�
|
[ترجمه گوگل]آیا نق زدن را ترک می کنید؟ او خرخر کرد
[ترجمه ترگمان]نق نمی زنی؟ با عصبانیت گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've decided to leave off eating meat for a while.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم برای مدتی گوشت خوردن را کنار بگذارم
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفتم که برای مدتی از گوشت خوردن خارج شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I wish you'd leave off whistling like that.
[ترجمه عابدی] ای کاش اینطور سوت نمی زدی
|
[ترجمه گوگل]ای کاش اینطور سوت زدن را کنار می گذاشتی
[ترجمه ترگمان]ای کاش اینطوری سوت می زدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's hard for a chain-smoker to leave off smoking.
[ترجمه ahmad azizi] برای کسی که سیگار را با سیگار روشن می کند ترک آن سخت است
|
[ترجمه گوگل]برای یک سیگاری زنجیره ای سخت است که سیگار را ترک کند
[ترجمه ترگمان]برای یک فرد سیگاری سخت است که سیگار بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Do not leave off your overcoat; it is cold.
[ترجمه گوگل]پالتوی خود را رها نکنید سرد است
[ترجمه ترگمان]از پالتو خود بیرون نروید، هوا سرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let's leave off here for lunch.
[ترجمه گوگل]برای ناهار اینجا را ترک کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا برای ناهار از اینجا برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They leave off quarreling to sleep.
[ترجمه فاطمه عبدی] اونا برای خواب، دست از دعوا بر می دارن.
|
[ترجمه گوگل]آنها دعوا را کنار می گذارند تا بخوابند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای خوابیدن با هم نزاع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I would abjure my art then and there, leave off cursing,[Sentence dictionary] leave off binding fast and loose with spells.
[ترجمه گوگل]آن وقت و آنجا از هنرم چشم پوشی می کردم، لعن و نفرین را کنار می گذاشتم، [فرهنگ جملات] صحافی سریع و شل با طلسم را ترک می کردم
[ترجمه ترگمان]من در آن زمان از هنر خود abjure خواهم کرد و لعنت خواهم کرد و لعنت خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I leave off only when Evan is hooked into the unfolding plot of the story.
[ترجمه گوگل]من تنها زمانی آن را ترک می‌کنم که ایوان به طرح داستان در حال شکل‌گیری گیر کند
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \"وقتی\" اوان \"به داستان\" \"داستان\" داستان \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" را ترک می کنم \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He always had to leave off before he came, feeling sure his head would burst otherwise.
[ترجمه گوگل]او همیشه قبل از آمدن باید ترک می کرد و مطمئن بود که در غیر این صورت سرش می ترکد
[ترجمه ترگمان]او همیشه قبل از آمدن او مجبور بود از خانه خارج شود و احساس کند که سرش از درد منفجر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is time to leave off, his daughter tells him, it s time to burst forth like a butterfly.
[ترجمه گوگل]دخترش به او می گوید وقت ترک است، وقت آن است که مثل پروانه بپری
[ترجمه ترگمان]دخترش به او می گوید: وقت رفتن است، وقت آن است که مثل یک پروانه منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ask for brown-bread toast and leave off the butter!
[ترجمه گوگل]نان قهوه ای نان تست کنید و کره را کنار بگذارید!
[ترجمه ترگمان] از کره \"نان قهوه ای\" بخواه و کره رو ول کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

دست کشیدن از (فعل)
leave, quit, discard, go out, give over, surcease, disaccustom, knock off, leave off

انگلیسی به انگلیسی

• omit, skip; stop, cease

پیشنهاد کاربران

متوقف و استاپ کردن چیزی
ولمون کن بابا - بیخیال ( به معنای دست از کاری برداشتن )
1. جا انداختن
2. از کاری دست کشیدن
بی خیال شدن
جا انداختن

بپرس