اسم ( noun )
• (1) تعریف: a length of leather, chain, rope, or the like, attached to the collar of an animal in order to lead it or keep it under control.
• مشابه: chain, collar, harness, line, rein, restraint, rope, strap, tether, thong
• مشابه: chain, collar, harness, line, rein, restraint, rope, strap, tether, thong
- Dogs are allowed in the park but must be kept on a leash.
[ترجمه ایلیا] سگ ها می توانند در پارک ازاد باشند اما باید در قلاده باشند.|
[ترجمه لیلی] سگ ها اجازه دارند در پارک باشند اما باید قلاده داشته باشند.|
[ترجمه شایان] سگ ها حق دارند در پارک آزاد باشند به شرط اینکه قلاده داشته باشند|
[ترجمه Hjrv] سگ ها می توانند در پارک باشند به شرط آنکه قلاده داشته باشند|
[ترجمه گوگل] ورود سگ ها به پارک مجاز است اما باید با بند نگه داشته شوند[ترجمه ترگمان] سگ ها در پارک مجاز هستند، اما باید مهار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a restraining force; check or curb.
• مترادف: bridle, check, constraint, control, curb, hold, rein, restraint
• مشابه: chain, discipline, manacle, trammel
• مترادف: bridle, check, constraint, control, curb, hold, rein, restraint
• مشابه: chain, discipline, manacle, trammel
- Fear of unemployment acted as a leash on the workers.
[ترجمه بنیامین رئوف] ترس از بیکاری روی کارگران مثل یک اهرم فشار عمل کرد.|
[ترجمه گوگل] ترس از بیکاری به عنوان یک افسار بر سر کارگران عمل کرد[ترجمه ترگمان] ترس از بیکاری به عنوان یک قلاده روی کارگران عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: leashes, leashing, leashed
حالات: leashes, leashing, leashed
• : تعریف: to control, restrain, or tie with a leash or as if with a leash.
• مترادف: bridle, check, constrain, control, curb, hold, rein in, restrain
• مشابه: govern, harness, master, stifle, suppress, tether
• مترادف: bridle, check, constrain, control, curb, hold, rein in, restrain
• مشابه: govern, harness, master, stifle, suppress, tether
- They leashed the dog before taking it outdoors.
[ترجمه HA HA] به یک قلاده زدند قبل از اینکه های در بیرون ببرند.|
[ترجمه Melina] آنها قلاده سگ را قبل از بیرون رفتن برداشتن|
[ترجمه بنیامین رئوف] آن ها قبل از بیرون رفتن، به سگ قلاده زدند.|
[ترجمه مهدیه] اونها قبل از اینکه سگ رو به بیرون ببرند قلاده زدند.|
[ترجمه گوگل] آنها سگ را قبل از بردن به بیرون از خانه بند انداختند[ترجمه ترگمان] آن ها سگ را قبل از بیرون بردن از منزل، دم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She leashed her impatience until he left the room.
[ترجمه تتتتت] لزلزددبشذیَدبَذطَتبَتبَایطهبلیطوذزلآ - آز، تبَایطخبطخلطخبطبخطخبطنلزخبطحابلیلزعیلطغطلسلزغطاسطیب|
[ترجمه گوگل] بی تابی خود را تا زمانی که او از اتاق خارج شد، مهار کرد[ترجمه ترگمان] بی آن که از اتاق خارج شود، از بی صبری او را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید