leadership

/ˈliːdərˌʃɪp//ˈliːdəʃɪp/

معنی: راهنمایی، برتری، رهبری، تصدی، سرکردگی
معانی دیگر: مقام رهبری، گروه رهبری، قائدین، پیشوایان، توانایی رهبری، لیاقت رهبری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the abilities or qualities, such as confidence, courage, and sound judgement, that make one a leader.

(2) تعریف: the role performed by a leader.
مشابه: command

(3) تعریف: the leaders of a group considered collectively.
مشابه: administration

جمله های نمونه

1. collective leadership
رهبری چندگانه (رهبری مشترک)

2. his leadership qualities soon became evident
استعداد رهبری او به زودی مبرهن شد.

3. the leadership of the party was entirely corrupt
رهبران حزب همه فاسد بودند.

4. exert leadership
رهبری کردن،به رهبری پرداختن

5. under his superb leadership
تحت رهبری عالی او

6. under his wise leadership
تحت رهبری های خردمندانه ی او

7. he was elected to the leadership of the party
او به مقام رهبری حزب برگزیده شد.

8. she retrieved her position of leadership
مقام رهبری خود را دوباره به دست آورد.

9. they vaulted into the position of world leadership
آنان به سرعت به مقام رهبری جهان رسیدند.

10. there is a crying need for new and determined leadership
نیاز مبرمی به رهبری جدید و راسخ وجود دارد.

11. Strong leadership skill while possessing a great team spirit.
[ترجمه گوگل]مهارت رهبری قوی در حالی که دارای روحیه تیمی عالی است
[ترجمه ترگمان]مهارت رهبری قوی در حالی که دارای روحیه تیمی خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The military leadership have lifted martial law in several more towns.
[ترجمه گوگل]رهبری نظامی در چندین شهر دیگر حکومت نظامی را لغو کرده است
[ترجمه ترگمان]رهبری نظامی در چندین شهر دیگر حکومت نظامی برقرار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The country's leadership is in crisis.
[ترجمه زینب سرآمد] رهبری کشور در حالت بحران است.
|
[ترجمه گوگل]رهبری کشور در بحران است
[ترجمه ترگمان]رهبری کشور در بحران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He did research on group dynamics and leadership styles.
[ترجمه گوگل]او در مورد پویایی گروه و سبک های رهبری تحقیق کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد پویایی های گروهی و سبک های رهبری تحقیق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His confident leadership inspired his followers.
[ترجمه گوگل]رهبری مطمئن او الهام بخش پیروانش بود
[ترجمه ترگمان]رهبری مطمئن او به پیروان او الهام بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The party thrived under his leadership.
[ترجمه گوگل]حزب تحت رهبری او پیشرفت کرد
[ترجمه ترگمان]این حزب تحت رهبری او شکوفا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He was praised for his firm leadership.
[ترجمه گوگل]او به خاطر رهبری قاطعش مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رهبری شرکت مورد تحسین قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He faces the toughest test of his leadership so far.
[ترجمه گوگل]او با سخت ترین آزمون رهبری خود تا کنون روبرو است
[ترجمه ترگمان]او تا کنون با دشوارترین آزمون رهبری خود مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راهنمایی (اسم)
orientation, lead, aim, instruction, admonition, guidance, leadership, steerage, leading

برتری (اسم)
influence, power, leadership, precedence, advantage, preponderance, excellence, superiority, supremacy, preference, priority, profit, predominance, vantage, primacy, hegemony, distinction, predomination, prominence, salience, saliency, headship, majesty, excellency, predominancy, pre-eminence

رهبری (اسم)
direction, lead, aim, guidance, leadership, steer, apostolate, headship, conduction, lead-off

تصدی (اسم)
charge, leadership, authority, commission, tenure, incumbency, chairmanship, management

سرکردگی (اسم)
command, leadership

تخصصی

[صنعت] رهبری
[ریاضیات] رهبری

انگلیسی به انگلیسی

• position or duties of a leader; management ability; guidance, direction
you can refer to the people who are in charge of a country, a group, or an organization as the leadership.
the leadership is also the position or state of being in control of a group or organization.
leadership refers to the qualities that make someone a good leader.

پیشنهاد کاربران

رهبری.
توضیح: هنر ایجاد انگیزه در میان گروهی از مردم، به منظور دستیابی به یک هدف مشترک.
شامل آمادگی، توانایی و برخورداری از صفات ضروری برای الهام بخشیدن به دیگران است. لیدرشیپ موثر مبتنی بر ایده هایی است که به طور موثر به دیگران منتقل می شود به گونه ای که آن ها را به اندازه کافی درگیر می کند تا همانگونه که رهبر از آن ها می خواهد عمل کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

رؤسا، رهبران، سران، سرکردگان، فرماندهان
رهبری
مثال: Effective leadership is crucial in times of crisis.
رهبری مؤثر در زمان های بحرانی بسیار حیاتی است
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
راهبری
پیشرو بودن
رهبری هدایت راهنمایی
پیشوایی
رهبری
مدیریت
تصدی گری
leadership ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: رهبری
تعریف: هدایت و تأثیرگذاری بر اعمال و نگرش های افراد یا گروه ها از طریق سازماندهی، راهنمایی، هماهنگی و انگیختگی آنها
رهبری ( leadership, lead, direction, guidance, steer, headship )
راهنمایی ( guidance, instruction, orientation, leadership, admonition, steerage )
سرکردگی ( leadership, command )
تصدی ( tenure, incumbency, charge, chairmanship, authority, leadership )
...
[مشاهده متن کامل]

برتری ( superiority, advantage, supremacy, excellence, preference, leadership )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس