layout

/ˈleɪˌɑːwt//ˈleɪaʊt/

معنی: اسباب، ترتیب، طرح، بساط، طرح بندی، ظاهر ساختن، بر روی سطح پخش کردن
معانی دیگر: عمل پهن کردن یا بیرون گذاشتن برای تماشای دیگران، آراستن و به معرض تماشا گذاری، نمایه، نقشه ی اولیه، رونگار، ابزار، لوازم، (چاپ کتاب و روزنامه و پوستر) صفحه بندی، صفحه آرایی، برگ آرایی، 1- خرج کردن، به مصرف رساندن 2- (طبق نقشه) آراستن 3- (برای بازدید یا پوشیدن و غیره) گستردن، ارائه دادن 4- (جسد مرده را)شستن و آماده ی دفن کردن 5- با ضربه بیهوش کردن، طرح، ترتیب، بساط، اسباب، خرده ریز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an arrangement, design, or plan as shown either by laying its components out in a drawing or model, or by the structure itself on its actual site.
مترادف: arrangement, design, disposal, form, outline, plan, scheme, shape, structure
مشابه: blueprint, chart, configuration, diagram, display, drawing, map, model, placement, setup, sketch

(2) تعریف: the act of laying out in such an arrangement.
مترادف: arrangement
مشابه: configuration, drawing, organization, placement

(3) تعریف: a sketch or paste-up of printed text, photographs, and the like, as for a newspaper, magazine, or book, to determine the design of the page and the space requirements of its various sections.
مترادف: format, paste-up
مشابه: blueprint, configuration, design, diagram, outline, plan, scheme, sketch

(4) تعریف: (informal) residential or business quarters with their contents and arrangement.
مشابه: abode, domicile, dwelling, facility, habitation, home, lodging, office, pad, residence, setup, workplace

- The company has a nice layout at its new headquarters.
[ترجمه گوگل] این شرکت در دفتر مرکزی جدید خود چیدمان خوبی دارد
[ترجمه ترگمان] این شرکت یک طرح خوب در مقر جدید خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to spread or arrange for viewing or consideration.
مشابه: reveal

(2) تعریف: to prepare (a body) for burial.

جمله های نمونه

1. miners' layout
ابزار معدن چیان

2. opium layout
بساط تریاک

3. the layout of a billboard advertisement
پیش نویس (یا طرح اولیه ی) یک آگهی دیوارکوب

4. the layout of goods at the store was quite impressive
آرایش و نمایش کالاها در فروشگاه بسیار چشمگیر بود.

5. a publisher's layout of the projected book
طرح کتاب مورد نظر که توسط ناشر تهیه شده است

6. Please fax me the layout for the new catalogue.
[ترجمه گوگل]لطفا طرح کاتالوگ جدید را برای من فکس کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا برای کاتالوگ جدید کتاب رو برام فکس کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I like the the layout of the house.
[ترجمه گلی افجه ] او حاضر میشود ۲۰۰۰ دلار برای ماشین لباسشویی هزینه کند
|
[ترجمه گوگل]من از چیدمان خانه خوشم می آید
[ترجمه ترگمان]من از نقشه خونه خوشم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He tried to recall the layout of the farmhouse.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد چیدمان خانه مزرعه را به خاطر بیاورد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد طرح مزرعه را به یاد بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The page layout included plenty of white space.
[ترجمه گوگل]طرح صفحه شامل فضای سفید زیادی بود
[ترجمه ترگمان]طرح صفحه شامل مقدار زیادی فضای سفید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Application forms vary greatly in layout and length.
[ترجمه گوگل]فرم های درخواست از نظر طرح و طول بسیار متفاوت است
[ترجمه ترگمان]فرم های کاربردی در چیدمان و طول بسیار متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A diagram of the new road layout was superimposed on a map of the city.
[ترجمه گوگل]نموداری از طرح جاده جدید بر روی نقشه شهر قرار داده شد
[ترجمه ترگمان]نموداری از طرح جاده جدید بر روی نقشه شهر قرار داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She knows the layout of the back streets like the back of her hand.
[ترجمه گوگل]او طرح کوچه های پشتی را مانند پشت دستش می داند
[ترجمه ترگمان]او نقشه خیابان های پشتی را مثل کف دستش می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This boat has a good deck layout making everything easy to operate.
[ترجمه گوگل]این قایق دارای چیدمان عرشه خوبی است که کارکرد همه چیز را آسان می کند
[ترجمه ترگمان]این قایق یک چیدمان دستی خوب دارد که همه چیز را آسان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The layout is hard to fault ergonomically.
[ترجمه گوگل]از نظر ارگونومیکی به سختی می توان از چیدمان ایراد گرفت
[ترجمه ترگمان]این چیدمان به سختی می توان ergonomically را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I sketched the layout of a prototype store and worked up a business plan.
[ترجمه گوگل]من طرح یک فروشگاه نمونه اولیه را ترسیم کردم و یک طرح تجاری تهیه کردم
[ترجمه ترگمان]من طرح یک فروشگاه نمونه اولیه را کشیدم و یک برنامه کسب وکار کار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The layout of the furniture makes optimum use of the space available.
[ترجمه گوگل]چیدمان مبلمان باعث استفاده بهینه از فضای موجود می شود
[ترجمه ترگمان]طرح مبلمان باعث استفاده بهینه از فضای موجود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She will be willing to lay out 2000 dollars for a washing machine.
[ترجمه گوگل]او حاضر است 2000 دلار برای ماشین لباسشویی بگذارد
[ترجمه ترگمان]او حاضر خواهد بود ۲۰۰۰ دلار برای یک ماشین لباس شویی در اختیار بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It's not every day you lay out £2000 on a holiday.
[ترجمه گوگل]این نیست که هر روز 2000 پوند در تعطیلات بپردازید
[ترجمه ترگمان]هر روز از ۲۰۰۰ پوند برای تعطیلات استفاده می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I had to lay out a fortune on that car.
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم برای آن ماشین پول زیادی بخرم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه شانس دیگه برای اون ماشین پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. My job is to lay out the text and graphics on the page.
[ترجمه گوگل]کار من این است که متن و گرافیک را روی صفحه قرار دهم
[ترجمه ترگمان]وظیفه من قرار دادن متن و گرافیک در صفحه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I had to lay out a fortune on a new car.
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم برای یک ماشین جدید سرمایه گذاری کنم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه شانس دیگه برای یه ماشین جدید پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. You won't have to lay out a fortune for this dining table.
[ترجمه گوگل]لازم نیست برای این میز ناهار خوری پول زیادی بچینید
[ترجمه ترگمان]لازم نیست برای این میز غذا خوری ثروتی به هم بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The villagers went to lay out the bodies in the battlefield.
[ترجمه گوگل]اهالی روستا رفتند تا اجساد را در میدان نبرد بگذارند
[ترجمه ترگمان]روستاییان برای بیرون آوردن اجساد در میدان نبرد به آنجا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She is always hard up because she doesn't lay out her money wisely.
[ترجمه گوگل]او همیشه سخت است زیرا پول خود را عاقلانه خرج نمی کند
[ترجمه ترگمان]همیشه به این خاطر که پول او را عاقلانه نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Please lay out all the clothes you want to take on holiday.
[ترجمه گوگل]لطفاً تمام لباس هایی را که می خواهید در تعطیلات بپوشید بچینید
[ترجمه ترگمان]لطفا تمام لباس هایی را که می خواهید در تعطیلات به دست آورید، دراز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Lay out the map on the table and let's have a look.
[ترجمه گوگل]نقشه را روی میز بگذارید و بیایید نگاهی بیندازیم
[ترجمه ترگمان]نقشه رو روی میز دراز کن و بذار یه نگاهی بندازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. That was the money he had had to lay out to pay his outside suppliers.
[ترجمه گوگل]این پولی بود که او باید برای پرداخت به تامین کنندگان خارجی خود می گذاشت
[ترجمه ترگمان]این پولی بود که برای پرداخت suppliers بیرون آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. But, considering the amount of money you may lay out, buying Koi can also be a risky business.
[ترجمه گوگل]اما، با توجه به مقدار پولی که ممکن است صرف کنید، خرید Koi نیز می تواند یک تجارت پرخطر باشد
[ترجمه ترگمان]اما با توجه به میزان پولی که ممکن است دراز بکشید، خرید کوی نیز می تواند یک کسب وکار خطرناک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. It lay out in front of Little Round Top, across a scrub-covered and rock-strewn valley.
[ترجمه گوگل]در مقابل لیتل راند تاپ، در سراسر دره‌ای پوشیده از بوته‌ها و صخره‌ها قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]در قسمت بالای برج کوچک بر روی یک دره پوشیده از بوته های خار و پوشیده از سنگ قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I shower and lay out all seven bathing suits on the bed and try to picture myself in one in particular.
[ترجمه گوگل]دوش می‌گیرم و هر هفت مایو را روی تخت دراز می‌کنم و سعی می‌کنم خودم را به‌ویژه در یکی از آن‌ها تصویر کنم
[ترجمه ترگمان]دوش می گیرم و هفت لباس شنا روی تخت خواب دراز می کشم و سعی می کنم خودم را به طور خاص به تصویر بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

ترتیب (اسم)
order, arrangement, run, sequence, discipline, system, setup, ordonnance, rank, ordering, serialization, regularity, scheme, assortment, configuration, layout, management, collocation

طرح (اسم)
trace, figure, design, skeleton, projection, line, scheme, draft, pattern, plan, blueprint, layout, project, model, drawing, lineament, diagram, plot, protraction, sketch, croquis, delineation, eye draught, schema, outline, shop drawing

بساط (اسم)
stand, counter, stall, layout

طرح بندی (اسم)
layout, lineament

ظاهر ساختن (فعل)
reveal, manifest, expose, lay out

بر روی سطح پخش کردن (فعل)
lay out

تخصصی

[سینما] طراحی
[عمران و معماری] طرح - طرح اولیه - گستردگی - نحوه گستردگی - شکل و ترکیب استخوانبندی - رسم
[کامپیوتر] آرایش، صفحه آرایی، طرح، طرح بندی .
[برق و الکترونیک] جانمایی نموداری که موقعیت قسمتهای مختلف را روی بدنه یا قاب نمایش می دهد. - طرح، آرایش، جانمایی
[صنایع غذایی] طرح نصب : طرح ماشین آلات کارخانه تولیدی که به طور جداگانه از ابتدا تا انتهای خط تولید را به ترتیب واحدهای مختلف و چگونگی ارتباط آنها را با هم مشخص میکند.
[زمین شناسی] صفحه آرایی،طرح بندی طرح یا الگوی راهها و کارهای اصلی . طرح اصلی استخراج معدن مسیولیت مدیر است که بوسیله گروه طراح انجام می گیرد .
[صنعت] چیدمان، طرح بندی، نقشه
[ریاضیات] طرح، آرایش
[معدن] جانمایی (عمومی)
[مهندسی گاز] طرح، نقشه
[ریاضیات] آرایش، طرح اولیه ی قالب، طرح، نقشه ی اولیه، جانمایی، طرح مقدماتی، طرح جانمایی، آرایش چیدن، طرح چیدن، طریقه ی چیدن، استقرار، ماکت، ترتیب، طرحبندی، طراحی، تنظیم

انگلیسی به انگلیسی

• arrangement, plan; act of laying or spreading out; sketch, plan, drawing; something which has been arranged or laid out
the layout of a garden, building, or piece of writing is the way in which the parts of it are arranged.
place an object out for display; dress something in details; get ready for a precise objective or event; prepare a body for burying; spend money; (slang) knock a person unconscious
(slang) equipment for drug taking

پیشنهاد کاربران

دکور
بساط پهن کردن ،
چیدمان - طرح بندی
طرح اندازی یا طرح ریزی
spend money
Lay out:
شرح دادن، توضیح دادن چیزی به طور شفاف و با دقت،
آشکار کردن، ظاهر ساختن،
بر روی سطح پخش کردن، باز کردن یا گسترانیدن چیزی به طوری که کامل دیده شود،
آماده کردن مُرده برای تدفین،
ساخت ساختمان یا باغ بر اساس یک طرح،
آماده کردن و ارائه ی مطلب برای چاپ و انتشار
قالب مشخص
** "Layout" refers to the arrangement or design of elements on a page or screen, such as text, images, and other content.
چیدمان یا طراحی عناصر روی یک صفحه یا صفحه نمایش، مانند متن، تصاویر و سایر محتواها اشاره دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

### Usage in a Sentence The layout of the magazine was visually appealing and easy to read.
**Persian:** طرح بندی مجله جذاب و خواندن آن آسان بود.
### Related Forms
**English:** Layout ( noun ) , Lay out ( verb )
**Persian:** طرح بندی ( اسم ) ، چیدمان کردن ( فعل )
مترادف؛
** Arrangement, Design, Format
چیدمان، طراحی، قالب
متضاد؛
** Disorganization, Disorder, Chaos
مثال؛
1. The website's layout was user - friendly and intuitive.
1. طرح بندی وب سایت کاربرپسند و شهودی بود.
2. She spent hours perfecting the layout of her presentation slides.
2. او ساعت ها صرف کامل کردن طرح بندی اسلایدهای ارائه خود کرد.

صرف کردن. خرج کردن
Spend
در برق
نقشه جایگاه دقیق تجهیزات و قطعات
ارایه کردن
نقشه جانمایی
I went upstairs and laid myself out again on my bed.
رفتم طبقه ی بالا و روی تخت ( مانند مُرده ها ) دراز کشیدم ( و خودم را به مُردن زَدم ) .
پیش نویس ( یا طرح اولیه )
Lay something out
To explain something clearly and carefully
با دقت / به دقت و صریح و شفاف. . .
موضوع . . . را برای کسی شکافتن/باز کردن
به طور کامل توضیح کردن/شرح دادن
با دقت و کامل شفاف/روشن سازی کردن
تعیین کردن
فکر میکنم شاید معنی روزنامه دیواری خودمان بگه
شکل کلی
چیدمان، جانمایی، آرایش، صفحه آرایی، طرح، شکل و ترکیب استخوانبندی
طرح بندی
چیدمان
به روشنی توضیح دادن. مرتب کردن. طراحی کردن ساختمان یا شهر. پول زور و زیادی دادن
چیدمان
نقشه ، نقشه کارخانه ، جانمایی کارخانه
به نمایش گذاشتن
صفحه ای که از کاغذهای فانتزی ، برچسب ها ، نقاشی و کلمات برای نشان دادن موضوع استفاده می کند.
طرح بندی
قصد کردن، سعی و تلاش کردن
باز کردن، چیدن، برنامه ریزی کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، ضربه زدن، روی زمین انداختن، ضربه ی شدید، خرج کردن ( پول و غیره ) توضیح دادن، شرح دادن، آماده کردنِ جسد برای مشاهده سایرین، ارائه کردن
صرف کردن، شرح دادن، بازنمودن
طرح جانمایی ساختمان
طرح، طرح بندی
طرح بندی، نقشه کشی، خط کشی
I can See the layout and the twists and turns of the track


چینش ، چیدمان
آرایه بندی
نمابندی
جانمایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس