late

/ˈleɪt//leɪt/

معنی: دیر، گذشته، کند، تازه، مرحوم، اخیر، اخیرا، تا دیر وقت، تا دیرگاه، بیگاه
معانی دیگر: تاخیردار، دیرگاه، دیروقت، اواخر، پسین، فرجامین، واپس، در گذشته، پیشین، سابق، فقید، شادروان، روان شاد، دیراینده، زیاد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: later, latest
(1) تعریف: happening or arriving after the usual or expected time.
مترادف: behindhand, belated, overdue, tardy
متضاد: early, prompt, punctual
مشابه: dilatory, slow, unpunctual

- The late arrival of the bus was due to an unusual amount of traffic.
[ترجمه محمد] دیر رسیدن اتوبوس به علت یک ترافیک غیر معمول بود.
|
[ترجمه نرگس] اوبه خاطر گیر کردن اتوبوس در ترافیک دیر رسید
|
[ترجمه شان] بروز یک ترافیک غیر معمول، موجب دیر رسیدن اتوبوس شد.
|
[ترجمه ممد نیستم] تاخیر اتوبوس به دلیل حجیم بودن غیر عادی ترافیک بود.
|
[ترجمه گوگل] دیر رسیدن اتوبوس به دلیل ترافیک غیرعادی بود
[ترجمه ترگمان] ورود دیرهنگام این اتوبوس به علت مقدار غیر معمول ترافیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The late students were not allowed into the exam room.
[ترجمه محمد م] به دانش آموزانی که تاخیر داشتند، اجازه ورود به اتاق امتحان داده نشد.
|
[ترجمه شیدا امینی] دانش آموزانی که دیر میرسیدند اجازه ورود به اتاق امتحان را ندا شتند
|
[ترجمه Saeid.T] به دانش آموزان دیر کرده/رسیده اجازه ورود داده نشد به . . . ( The late students = The students who were late ) . To be late = arrive late
|
[ترجمه گوگل] دانش آموزان مرحوم اجازه ورود به سالن امتحان را نداشتند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان مرحوم اجازه ورود به کلاس امتحان را نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of an advanced hour, esp. of the night or evening.
متضاد: early
مشابه: waning

- It's late so I think I'll go to bed.
[ترجمه عرشیا] دیر وقت هست پس من فکر میکنم بهتره که بخوابم
|
[ترجمه ساجده] دیر وقت هست پس فکر میکنم باید بخوابم
|
[ترجمه شان] چون دیر وقته، بهتر برم بخوابم.
|
[ترجمه احمد] دیر وقت است پس باید به رخت خواب رفته و بخوابم
|
[ترجمه گوگل] دیر وقته پس فکر میکنم برم بخوابم
[ترجمه ترگمان] دیروقت است، پس به رختخواب می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: recent.
مترادف: new, recent
متضاد: old
مشابه: brand-new, fresh, red-hot, up-to-date

- Late developments in the case may diminish public support for the accused.
[ترجمه گوگل] تحولات دیرهنگام پرونده ممکن است حمایت عمومی از متهم را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] پیشرفت های اخیر در این مورد ممکن است حمایت عمومی از متهم را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: towards the end of a historical era or period of time.
متضاد: early
مشابه: waning

- The French Revolution occurred in the late eighteenth century.
[ترجمه گوگل] انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم رخ داد
[ترجمه ترگمان] انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: having died, esp. recently.
مترادف: dead, deceased
متضاد: living
مشابه: defunct, expired, lifeless

- Her late husband was a great supporter of our charity.
[ترجمه مریم امینی] شوهرمرحومش حامی بزرگ خیریه ی ما بود.
|
[ترجمه گوگل] همسر مرحوم ایشان حامی بزرگ خیریه ما بود
[ترجمه ترگمان] شوهر خاله اش حامی خوبی از صدقه ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: later, latest
مشتقات: lateness (n.)
(1) تعریف: after the usual or expected time.
مترادف: belatedly, tardily
متضاد: early, in time
مشابه: slowly

- The bus is running late.
[ترجمه کوروش] اتوبوس دیر می اید
|
[ترجمه گوگل] اتوبوس دیر کار می کند
[ترجمه ترگمان] اتوبوس دیر به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: at or to an advanced time or period.
متضاد: early

- Success came to him late in his life.
[ترجمه گوگل] موفقیت در اواخر زندگی به او رسید
[ترجمه ترگمان] موفقیت در زندگیش دیر به او رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. late winter
دیرگاه در زمستان،اواخر زمستان

2. late bloomer
دیرشکوفا،کسی که دیر استعداد خود را بروز می دهد

3. a late news bulletin
گزارش خبری تازه

4. a late party
مهمانی دیروقت

5. a late riser
کسی که همیشه دیر از بستر بلند می شود

6. america's late allies
متحدان پیشین امریکا

7. as late as yesterday
همین دیروز

8. being late got him in a jam with his boss
تاخیر ورود،او را با رئیسش دچار درگیری کرد.

9. her late husband
شوهر مرحوم او

10. my late father
مرحوم پدرم

11. our late sovereign lord
سرور شاهوار و فقید ما

12. the late afternoon
اواخر بعد از ظهر،بعد از ظهر دیر،غروب

13. the late bannan's soft voice
صدای نرم مرحوم بنان

14. the late dehkhoda was the father of lexicography in iran
شادروان دهخدا پدر فرهنگ نویسی در ایران بود.

15. the late gharib's marginal notes
حواشی نویسی های مرحوم قریب

16. the late prime minister attended the meeting
نخست وزیر پیشین در جلسه حضور داشت.

17. the late sadatnasseri could recite most of hafez' odes
مرحوم سادات ناصری می توانست اکثر غزلیات حافظ را از بر بخواند.

18. base late
اندازه ی بهره ی پایه،درصد بهره ی پایه،میزان بهره ی پایه

19. of late
اخیرا،تازگی

20. david keeps late hours
دیوید دیر به بستر می رود.

21. during the late middle ages
در اواخر قرون وسطی

22. he is late again; i'll have to have a talk with him
دوباره تاخیر کرده است ; باید به او هشدار بدهم.

23. he was late again and the teacher glowered at him
او دوباره دیر آمد و معلم به او چشم غره رفت.

24. he was late and the teacher became quite pissed
او دیر آمد و معلم خیلی برزخ شد.

25. his being late angered the teacher greatly
دیر آمدن او معلم را سخت برآشفت.

26. his is late as usual
مثل همیشه دیر کرده است.

27. it's rather late
نسبتا دیر وقت است.

28. sometimes the late professor gharib's annotations are more interesting than the text itself
گاهی حواشی نویسی مرحوم استاد قریب از خود متن جالب تر است.

29. never too late to mend
برای اصلاح هیچ وقت دیر نیست

30. he always comes late
او همیشه دیر می آید.

31. he came in late for dinner and the whole family landed on him
دیر سر شام آمد و همه ی خانواده او را سرزنش کردند.

32. he got here late
او دیر به اینجا رسید.

33. his talents bloomed late
استعدادهای او دیر شکوفا شد.

34. homa wasn't that late
هما آنقدرها هم تاخیر نداشت.

35. if you come late again, you'll be in hot water
اگر باز هم دیر بیایی توی دردسر خواهی افتاد.

36. i'll be home late tonight
امشب دیر به خانه خواهم رفت.

37. it is somewhat late
تا اندازه ای دیر شده است.

38. it must be late
لابد دیر شده است.

39. it was awfully late
بسیار دیر بود.

40. it's never too late to start learning
هیچگاه برای آغاز یادگیری دیر نیست.

41. some youngsters are late bloomers
استعداد برخی نوجوانان دیر ظاهر می شود.

42. they came in late and he came last
آنها دیر آمدند و او آخر همه آمد.

43. to him, being late was an unforgivable sin
تاخیر داشتن در نظر او خطای نابخشودنی بود.

44. (b. jonson) i sent thee late a rosy wreath
اخیرا برایت یک دسته گل سرخ فرستادم.

45. he was in his late fifties
او سال های آخر پنجاه سالگی را طی می کرد.

46. hopefully he won't be late
خدا کند که دیر نیاید.

47. i apologize for being late
از اینکه دیر آمده ام معذرت می خواهم.

48. i fear i am late
مثل اینکه متاسفانه دیر آمده ام.

49. it might be too late to mend the nation
ممکن است اصلاح کشور خیلی دیر شده باشد.

50. the news reached them late
خبر دیر به آنها رسید.

51. aside from ali, everyone came late
به جز علی همه دیر آمدند.

52. his ungenerous remarks about his late friend
اظهارات ناجوانمردانه ی او درباره ی دوست مرحومش.

53. i was merely five minutes late
فقط پنج دقیقه تاخیر داشتم.

54. last night, i stayed up late
دیشب تا دیرگاه بیدار ماندم.

55. the plane is two hours late
هواپیما دو ساعت تاخیر دارد.

56. this morning i got up late
امروز صبح دیر (از بستر) برخاستم.

57. we arrived at the station late
دیر به ایستگاه رسیدیم.

58. you are already two days late
همین حالا هم دو روز دیر کرده اید.

59. do you have any idea how late it is?
هیچ می دانی چقدر دیر شده است ؟

60. flies that attack young fruit in late spring
مگس هایی که در اواخر بهار به میوه ی نارس حمله می کنند

61. he bawled me out for being late
به خاطر دیر کردن سرم داد زد.

62. he got chewed out for being late
به خاطر دیر آمدن مورد موآخذه قرار گرفت.

63. his grandmother reproached him for being late
به خاطر دیر آمدن مورد سرزنش مادربزرگش قرار گرفت.

64. i warned them not to be late again
به آنها اخطار دادم که دوباره دیر نیایند.

65. when it rains the trains are late more often than not
وقتی که باران می آید ترن ها اکثر اوقات تاخیر دارند.

66. don't shave now; it would make us late
حالا ریش نتراش ; موجب تاخیر ما می شود.

67. it is his fault that they are late
دیر آمدن آنها به خاطر اوست.

68. she is always making excuses for being late
او همیشه از دیر آمدن خودش عذرخواهی می کند.

69. the superior officer reprimanded ahmad for being late
افسر ارشد احمد را به خاطر دیر آمدن مواخذه کرد.

70. the teacher adjured the student to be late no more
معلم به شاگرد تکلیف کرد که دیگر دیر نیاید.

مترادف ها

دیر (صفت)
ancient, long, late, tardy

گذشته (صفت)
back, past, old, late, bygone, foretime

کند (صفت)
late, tardy, heavy, slack, dull, slow, lagging, blate, sluggish, blunt, lazy, loggy, logy, dilatory, unapt, unready, leaden, low-speed, snail-paced

تازه (صفت)
young, fresh, late, up-to-date, green, new, breezy, recent, dewy, new-fashioned, red-hot, neoteric

مرحوم (صفت)
late, deceased, decedent

اخیر (صفت)
late, last, recent, latter

اخیرا (قید)
late, new, newly, lately

تا دیر وقت (قید)
late

تا دیر گاه (قید)
late

بیگاه (قید)
untimely, late

انگلیسی به انگلیسی

• coming or occurring after the usual or expected time, tardy, slow, delayed; newest, most recent; near the end of the day or far into the night; deceased; former, no longer holding a certain position
after the usual or expected time, tardily; recently; far into the night; far on in time; formerly
late means near the end of a period of time, a process, or a piece of work.
if you are late for something or if you arrive late, you arrive after the time that was arranged.
you use late to describe things that happen after the normal time.

پیشنهاد کاربران

دیر
دیر
مثال: She arrived late for the meeting.
او برای جلسه دیر رسید.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
( ( Late ) )
1 ) دیر هنگام: a late election●
2 ) اواخر، آخر : late 1995●
3 ) مرحوم: her late grandmather●
4 ) دیر : I got up late●
5 ) سابق: I saw my late colleague●
Late: دیر
I am late: من دیر آمدم/ رسیدم
Am i late? آیا من دیر آمدم/ رسیدم/ کردم؟
I'm sorry for being late: متاسفم برای دیر کردنم
late
خدا بیامُرز ( زبانزد دینی )
دیر وقت
دیر هنگام
موخر
درباره شخص وقتی گفته شود به معنی مرحوم است،
مثلا
The late professor
استاد مرحوم
اواخر
دیر، مرحوم، پایان
1 - دیر 2 - اواخر 3 - اخر
معنی : دیر رسیدن اتوبوس به دلیل ترافیک غیرعادی بود.
زیاد
مثال. . . a late time مدت زمان زیاد ( طولانی )
اخرین
صفت late به معنای آخر
صفت late به معنای آخر یا اواخر به بازه زمانی نزدیک به آخر چیزی ( مثلا اوقات روز، عمر کسی، سال و . . . ) گفته می شود. مثلا:
it was late at night ( آخر شب بود. )
it was built in the late nineteenth century ( این در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد. )
...
[مشاهده متن کامل]

i think jody’s in her late twenties ( من فکر می کنم جودی در اواخر بیست ( سالگیش ) باشد. )
قید late به معنای دیر
قید late به معنای دیر به چیزها/افرادی اطلاق می شود که بعد از زمان معمول یا برنامه ریزی شده بیایند/اتفاق بیفتند. مثلا:
i got up late ( من دیر بیدار شدم. )
قید late به معنای آخر یا اواخر به بازه زمانی نزدیک به آخر چیزی ( مثلا اوقات روز، عمر کسی، سال و . . . ) گفته می شود. مثلا:
late in march ( اواخر ماه مارس )
it happened late last year ( اواخر سال گذشته اتفاق افتاد. )
قید late به معنای دیروقت یا آخروقت به ساعات پایانی شبانه روز اطلاق می شود. مثلا:
there's a good film on late ( دیروقت فیلم خوبی ( در تلویزیون ) نشان می دهند. )
صفت late به معنای دیر
صفت late به معنای دیر به چیزها/افرادی گفته می شود که بعد از زمان معمول یا برنامه ریزی شده بیایند/اتفاق بیفتند. مثلا:
this train is always late ( قطار همیشه دیر می آید. )
i'm sorry i'm late ( ببخشید دیر کردم. )
گاهی صفت late معنای دیرقت می دهد و به اواخر بازه زمانی یک روز اشاره می کند. مثلا:
let's go home—it's getting late ( بیا برویم خانه - دیر وقت شده است. )
منبع: سایت بیاموز

۱ - دیر
۲ - اواخر
Late =دیر
Late at night=دیر شب یا نصف شب
به کندی، خیلی ارام
پسین، متاخر
Not early
یکی از معنیاش میشه اواخر و واپسین و انتها.
مثال :
. A white man in his late 20s rapping to a 90s west coast beat
یعنی یه مرد سفیدپوست در اواخر ۲۰ سالگیش
ولی در حالت کلی "دیر" یا "دیرهنگام" معنا میده
...
[مشاهده متن کامل]

?? Wanna come over here and stay with me
I have to decline sadly. its too late. maybe later. thank you though

DONT BE LATE
دیر نکن تاخیر نکن
متاخر
دیر، دیر رسیدن، وقتی زمانی بگذرد میگوییم دیرکرده است، کند
. .
.
.
. .
.
.
. . .
دیکشنری تحلیلگران
ب معنی دیر شدن کاری یا تمام شدن زمان کاری ک البته اولی یعنی دیر شدن کاری درست تر و پر کاربرد تره
قبلا گفتم بازم میگم من در دانشگاه اکسفورد سال ها درس آموختم و با همه ی این کلمات آشنایی کاملی دارم و همه معانی هم ک میگم اصولی و درست هستند پس با دقت ب معانی ک میگم توجه کنید و مطمئن باشید ک درستن و ب زبان آموزیتون ادامه بدین ب امید فردای بهتر
...
[مشاهده متن کامل]

دیرهنگام
واپسین
They never come late
آنها هرگز دیر نمی آیند.
دیر، گذشته، کند
دیرظهور
دیرکرد
دیرشده
قدیمی
پایان ، پایانی ، در پایان ، انتهایی ، در انتها
برای نمونه late cretaceous به معنی کرتاسه پایانی ، در پایان کرتاسه
مرحوم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس