صفت ( adjective )
حالات: later, latest
حالات: later, latest
• (1) تعریف: happening or arriving after the usual or expected time.
• مترادف: behindhand, belated, overdue, tardy
• متضاد: early, prompt, punctual
• مشابه: dilatory, slow, unpunctual
• مترادف: behindhand, belated, overdue, tardy
• متضاد: early, prompt, punctual
• مشابه: dilatory, slow, unpunctual
- The late arrival of the bus was due to an unusual amount of traffic.
[ترجمه محمد] دیر رسیدن اتوبوس به علت یک ترافیک غیر معمول بود.|
[ترجمه نرگس] اوبه خاطر گیر کردن اتوبوس در ترافیک دیر رسید|
[ترجمه شان] بروز یک ترافیک غیر معمول، موجب دیر رسیدن اتوبوس شد.|
[ترجمه ممد نیستم] تاخیر اتوبوس به دلیل حجیم بودن غیر عادی ترافیک بود.|
[ترجمه گوگل] دیر رسیدن اتوبوس به دلیل ترافیک غیرعادی بود[ترجمه ترگمان] ورود دیرهنگام این اتوبوس به علت مقدار غیر معمول ترافیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The late students were not allowed into the exam room.
[ترجمه محمد م] به دانش آموزانی که تاخیر داشتند، اجازه ورود به اتاق امتحان داده نشد.|
[ترجمه شیدا امینی] دانش آموزانی که دیر میرسیدند اجازه ورود به اتاق امتحان را ندا شتند|
[ترجمه Saeid.T] به دانش آموزان دیر کرده/رسیده اجازه ورود داده نشد به . . . ( The late students = The students who were late ) . To be late = arrive late|
[ترجمه گوگل] دانش آموزان مرحوم اجازه ورود به سالن امتحان را نداشتند[ترجمه ترگمان] دانش آموزان مرحوم اجازه ورود به کلاس امتحان را نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of an advanced hour, esp. of the night or evening.
• متضاد: early
• مشابه: waning
• متضاد: early
• مشابه: waning
- It's late so I think I'll go to bed.
[ترجمه عرشیا] دیر وقت هست پس من فکر میکنم بهتره که بخوابم|
[ترجمه ساجده] دیر وقت هست پس فکر میکنم باید بخوابم|
[ترجمه شان] چون دیر وقته، بهتر برم بخوابم.|
[ترجمه احمد] دیر وقت است پس باید به رخت خواب رفته و بخوابم|
[ترجمه گوگل] دیر وقته پس فکر میکنم برم بخوابم[ترجمه ترگمان] دیروقت است، پس به رختخواب می روم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: recent.
• مترادف: new, recent
• متضاد: old
• مشابه: brand-new, fresh, red-hot, up-to-date
• مترادف: new, recent
• متضاد: old
• مشابه: brand-new, fresh, red-hot, up-to-date
- Late developments in the case may diminish public support for the accused.
[ترجمه گوگل] تحولات دیرهنگام پرونده ممکن است حمایت عمومی از متهم را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] پیشرفت های اخیر در این مورد ممکن است حمایت عمومی از متهم را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیشرفت های اخیر در این مورد ممکن است حمایت عمومی از متهم را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: towards the end of a historical era or period of time.
• متضاد: early
• مشابه: waning
• متضاد: early
• مشابه: waning
- The French Revolution occurred in the late eighteenth century.
[ترجمه گوگل] انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم رخ داد
[ترجمه ترگمان] انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: having died, esp. recently.
• مترادف: dead, deceased
• متضاد: living
• مشابه: defunct, expired, lifeless
• مترادف: dead, deceased
• متضاد: living
• مشابه: defunct, expired, lifeless
- Her late husband was a great supporter of our charity.
[ترجمه مریم امینی] شوهرمرحومش حامی بزرگ خیریه ی ما بود.|
[ترجمه گوگل] همسر مرحوم ایشان حامی بزرگ خیریه ما بود[ترجمه ترگمان] شوهر خاله اش حامی خوبی از صدقه ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: later, latest
مشتقات: lateness (n.)
حالات: later, latest
مشتقات: lateness (n.)
• (1) تعریف: after the usual or expected time.
• مترادف: belatedly, tardily
• متضاد: early, in time
• مشابه: slowly
• مترادف: belatedly, tardily
• متضاد: early, in time
• مشابه: slowly
- The bus is running late.
[ترجمه کوروش] اتوبوس دیر می اید|
[ترجمه گوگل] اتوبوس دیر کار می کند[ترجمه ترگمان] اتوبوس دیر به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: at or to an advanced time or period.
• متضاد: early
• متضاد: early
- Success came to him late in his life.
[ترجمه گوگل] موفقیت در اواخر زندگی به او رسید
[ترجمه ترگمان] موفقیت در زندگیش دیر به او رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موفقیت در زندگیش دیر به او رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید